.

توانگرى و سركشى .

قرآن :.
((نه چنين است , همانا انسان سركشى مى كند هرگاه كه خويشتن را توانگر بيند)).
((آيا مى پندارند كه آن مال و فرزندان كه ارزانيشان مى داريم براى اين است كه مى كوشيم خيرى به آنها برسد؟
نه ,آنها در نمى يابند)).
((تفاخر در زيادى مال و فرزند, شما را به خود سرگرم كرد)).
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : پس از خود براى امتم از سه چيز مى ترسم : تاويل نابجاى قرآن , يا پى جويى لغزش عالم , يا زياد شدن مال و ثروت در ميان آنها به طورى كه سركش و سرمست شوند.
ـ توانگرى , كيفر است .

ـ امام على (ع ) : توانگرى , سركشى مى آورد.
ـ در وصـف شـگـفـت ترين پديده وجود انسان , يعنى دل : اگر به ثروتى برسد, توانگرى او راياغى مى كند و اگر مصيبتى بدو رسد, بيتابى رسوايش مى گرداند.
ـ از مستى توانگرى به خدا پناه بريد, زيرا توانگرى را مستيى است كه دير از سر مى پرد.
ـ امام صادق (ع ) : در توانگرى سرمست مشو و در تهيدستى بيتابى مكن .

ـ امـام عـلـى (ع ) : چـونان كسى مباش كه بدون عمل به آخرت اميد بسته است چون توانگرشود, سرمست و مفتون گردد و چون نيازمند شود به نوميدى و سستى گرايد.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : شيطان گفت : آدم توانگر از چنگ من خلاصى ندارد و او را به يكى از اين سه چـيـز گـرفتار مى كنم : يا مال و ثروت را در نظر او مى آرايم كه در نتيجه , از پرداخت حقوق مالى خـويـش , خـوددارى مى ورزد يا راههاى مصرف آن را برايش آسان مى كنم كه در نتيجه ,آنها را به ناحق خرج مى كند و يا مال و ثروت را محبوب او مى گردانم كه در نتيجه , آن را ازراههاى ناروا به دست مى آورد.
ـ امـام صـادق (ع ) : مـرد ثـروتمندى با لباسهايى نو و پاكيزه خدمت پيامبر خدا(ص ) آمد و كنارآن حـضـرت نـشست پس از او مردى درويش با جامه هاى ژوليده و چركين وارد شد و پهلوى آن مرد نـشـسـت مـرد تـوانـگر جامه خود را از زير ران او كشيد و جمع كرد پيامبر خدا(ص ) به اوفرمود : تـرسـيدى كه چيزى از فقر او به تو رسد؟
عرض كرد : نه فرمود : ترسيدى از دارايى تو چيزى به او رسـد؟
عـرض كرد : نه فرمود : ترسيدى لباست را كثيف كند؟
عرض كرد :نه فرمود : پس چرا اين كار را كردى ؟
عرض كرد : اى پيامبر خدا! من همدمى (شيطانى ) دارم كه هر كار زشتى را در نظرم زيبا جلوه مى دهد و هر كار خوبى را برايم زشت نمايش مى دهداكنون نصف مال خود را به اين مرد بخشيدم پيامبر خدا(ص ) به آن مرد تهيدست فرمود : تومى پذيرى ؟
عرض كرد : نه مرد ثروتمند به او گفت : چرا؟
گفت : مى ترسم حالتى كه به تو راه يافت , به من هم راه يابد!.


 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در چهارشنبه 21 بهمن 1388  ساعت 12:55 AM نظرات 0 | لينک مطلب


Powered By Rasekhoon.net