یکی از کسانی که خدا و قیامت و دین را قبول نداشت، برای
بحث و مناظره نزد
حضرت
امام رضا علیه السلام
رسید
.
امام فرمود: « ای مرد! اگر قضیه آن طوری است که
شما بیدینان میگویید و این جهان، آفریدگاری ندارد، (در صورتی که چنین نیست و جهان
آفریننده دارد و انسانها هم تکالیفی دارند) ما با شما مساوی هستیم و این نماز و
روزه و تکالیفی که انجام دادهایم، به ما ضرری نمیرساند. اما اگر عقیدهی ما درست
باشد و خدایی در کار باشد و انسانها تکالیفی داشته باشند،( که قطعاً چنین است و
خدا وجود دارد و
بهشت
و
دوزخ
هست و ثواب و عقاب و حساب و کتاب وجود
دارد) در این صورت ما نجات پیدا میکنیم و شما به هلاکت خواهید رسید
.»
آن
مرد گفت: « خدا چگونه است و در کجاست؟
»
امام رضا علیه السلام فرمود:« وای بر
تو! این چه سخنی است که میگویی! خداوند خودش چگونگی و مکان را خلق کرده، به زمان
و مکان شناخته نمیشود و با حواس ظاهری قابل شناخت نیست
.»
مرد گفت: « پس اصلاً
وجود ندارد
.»

امام فرمود: « خدا هست ولی با سایر اشیاء فرق دارد. من وقتی
به بدن خود نگاه میکنم و میبینم قدرت ندارم به آن چیزی بیفزایم، از آن کم کنم، یا
نفع و ضرر را از خود کسب و دفع کنم، میفهمم این بدن را یک خدای عالِم و قدیر از
روی علم و بصیرت ساخته است. آری؛ خداوند این فلک را با نیروی خود آفریده و به گردش
در آورده است
.
او
ابرها را ایجاد کرده و به باد، فرمان داده
تا آنها را پراکنده کند؛
آفتاب
و
ماه
و
ستارگان
را خَلق کرده و هر کدام را در مسیر معیّنی به حرکت در آورده است. ما از این نشانه
ها در مییابیم که این جهان، آفریدگاری دارد ولی با چشم ظاهر دیده نمیشود و محدود
به زمان و مکان نیست، نقصان در او راه ندارد و به وهم و گمان درنیاید
.»

مرد
گفت: « شما میگویید خدا لطیف و سمیع و بصیر و علیم و حکیم است. پس باید چشم و گوش
و دست داشته باشد
.»
امام فرمود: « خداوند از این جهت لطیف است که مخلوقات لطیفی
آفریده و این صورتها را با علم و بصیرت به هم پیوند داده است. مقصود از سمیع این
است که خداوند اصوات همه مخلوقات را از عرش تا فرش در دریا و بیابان میشنود؛ و
مقصود از بصیر این است که خداوند همه چیز را مشاهده میکند ـ ذره سیاه را در شب
تاریک روی سنگ سیاه میبیند و حرکت مورچه را در شب سیاه مینگرد.» مرد با شنیدن این
سخنان منطقی و در عین حال ساده، اسلام آورد
.



