ابن شهر آشوب در مناقب گويد: او خوش قلب‏ترين و راست‏گفتارترين مردمان بود. از نزديک مليح‏ترين و از دور کامل‏ترين آنان بود. چون خاموش مي‏شد پرده‏اي از وقار در چهره آن حضرت هويدا مي‏شد و چون سخن مي‏گفت هاله‏اي از نور آن حضرت را فرامي‏گرفت. او از بيت رسالت و امامت و مقر وصيت و خلافت‏بود. شاخه‏اي بود بر کشيده و برگزيده از بوستان نبوت و ميوه‏اي بود چيده شده از درخت رسالت.
در شرح زندگي امام حسن عسکري (ع) سخن عبيد الله بن يحيي بن خاقان را درباره امام هادي (ع) نيز نقل خواهيم کرد که گفته بود: کاش پدر او (امام حسن هادي (ع) ) را مي‏ديدي به تحقيق مردي بزرگوار و نژاده و نيکوکار و فاضل مي‏بود. در شذرات الذهب نيز گفته شده است: امام هادي (ع) مردي فقيه و امام و متعبد بود.
 
تحليلي از تاريخ دوران دهمين خورشيد امامت

پيشوايان معصوم عليهم السلام انسانهاي کامل و برگزيده‏اي هستند که به عنوان الگوهاي رفتاري و مشعلهاي فروزان هدايت جامعه بشري از سوي خدا تعيين شده‏اند. گفتار و رفتار و خوي و منش آنان ترسيم «حيات طيبه‏» انساني و وجودشان تبلور تمامي ارزشهاي الهي است.
آنان - به تعبير امام هادي عليه السلام - معدن رحمت، گنجينه داران دانش، نهايت‏بردباري و حلم، بنيانهاي کرامت و ريشه‏هاي نيکان، خلاصه و برگزيده پيامبران، پيشوايان هدايت، چراغهاي تاريکي‏ها، پرچمهاي پرهيزگاري، نمونه‏هاي برتر و حجتهاي خدا بر جهانيان هستند. (1)
بدون شک، ارتباط با چنين چهره‏هايي و پيروي از دستورها و رفتارشان، تنها راه دستيابي به کمال انسانيت و سعادت دو جهان است.
پيشواي دهم عليه السلام يکي از پيشتازان دانش و تقوا و کمال است که وجودش مظهر فضائل اخلاقي و کمالات نفساني و الگوي حق جويان و ستم ستيزان است.
امام هادي پيوسته تحت نظر حکومت‏هاي جور بود و سعي مي‏شد آن حضرت با پايگاههاي مردمي و افراد جامعه تماس نداشته باشد، با اين حال آن مقدار از فضائل اخلاقي که از او بروز کرده، دانشمندان و شرح حال نويسان و حتي دشمنان اهل بيت عليهم السلام را به تحسين و تمجيد آن وجود الهي واداشته است. «ابوعبد الله جنيدي‏» مي‏گويد:
«سوگند به خدا، او بهترين مردم روي زمين و برترين آفريده‏هاي الهي است. » (2)
«ابن حجر» در شرح حال آن حضرت مي‏نويسد:
«و کان وارث ابيه علما و سخاء. » (3)
او در دانش و بخشش وارث پدرش بود.
«متوکل‏» در نامه‏اي که براي امام عليه السلام مي‏نويسد خاطر نشان مي‏کند:
«اميرالمؤمنين عارف به مقام شماست و حق خويشاوندي را نسبت‏به شما رعايت مي‏کند و طبق آنچه مصلحت‏شما و خانواده‏تان مي‏باشد عمل مي‏کند». (4)
اينک به منظور سرمشق گرفتن از اخلاق کريمه و رفتار سازنده آن حضرت نمونه‏هايي را يادآور مي‏شويم.

انس با معبود

پيشوايان معصوم عليهم السلام در بالاترين درجه مقام شناخت‏حق تعالي قرار داشتند و همين درک و بينش عميق، آنان را به ارتباط و انس هميشگي با خدا واداشته و شعله‏هاي آتش عشق به معبود و وصال به حق بر جانشان شرر مي‏افکند و آرامش را از آنان سلب مي‏کرد.
امام هادي عليه السلام شب هنگام به پروردگارش روي مي‏آورد و شب را با الت‏خشوع به رکوع و سجده سپري مي‏کرد و بين پيشاني نوراني‏اش و زمين جز سنگ ريزه و خاک حائلي وجود نداشت و پيوسته اين دعا را تکرار مي‏نمود:
«الهي مسي‏ء قد ورد، و فقير قد قصد، لا تخيب مسعاه و ارحمه و اغفر له خطاه. » (5)
بارالها! گنهکاري بر تو وارد شده و تهيدستي به تو روي آورده است، تلاشش را بي نتيجه مگردان و او را مورد عنايت و رحمت‏خويش قرار داده و از لغزشش درگذر.
پارسايي و انس با پروردگار، آنچنان نمودي در زندگي امام نقي عليه السلام داشت که برخي از شرح حال نويسان در مقام بيان برجستگي‏ها و صفات والاي آن گرامي به ذکر اين ويژگي پرداخته‏اند. «ابن کثير» مي‏نويسد:
«کان عابدا زاهدا» (6)
او عابدي وارسته و زاهد بود.
يافعي مي‏گويد:
«کان متعبدا، فقيها، اماما. »
او کمر همت‏به عبادت بسته، فقيه و پيشوا بود.
ابن عباد حنبلي، نيز مي‏گويد:
«کان فقيها، اماما، متعبدا. » (7)

سخاوت وجود

امامان معصوم عليهم السلام براي مظاهر دنيوي از جمله مال و ثروت ارزش ذاتي قائل نبودند و سعي مي‏کردند به حد اقل آن - که زندگي معمولي روزانه آنان را تامين کرده و آن بزرگواران را در راه انجام وظايف فردي و اجتماعي ياري رساند - بسنده کنند و مازاد آن را در راههايي که موجب خشنودي خداوند بود صرف کنند.
يکي از اين راهها انفاق به افراد تهيدست و نيازمند مي‏باشد. اين سياست‏خدا پسندانه مالي - که در زندگي همه معصومين عليهم السلام در سطح گسترده‏اي به چشم مي‏خورد - علاوه بر جنبه‏هاي معنوي و آثار اخروي، عامل مهمي در کاهش فقر و فاصله طبقاتي جامعه اسلامي و تاليف قلوب افراد و حفظ شخصيت و علاقه‏مند ساختن آنان به مکتب اهل بيت و جلوگيري از ارتباط گرفتن و نزديک شدن آنان به دستگاه زر و زور خلفا بود.
در پرتو برخورداري ائمه عليهم السلام از اين خلق نيکو، وجود آن بزرگواران پيوسته مايه اميد، و خانه‏شان نه تنها مرکز نشر دانش، بلکه پناهگاه افراد نيازمند و درمانده و محل رفت و آمد انسانهاي مختلف به ويژه آنان که از راه دور آمده بودند بود. اين مساله هم براي عموم مردم جا افتاده بود، به گونه‏اي که وقتي فرد نيازمند و درمانده‏اي را مي‏ديدند او را به خانه امامان عليهم السلام راهنمايي مي‏کردند، و هم براي خود افراد درمانده، بدين معني که به محض مواجه شدن با مشکلي مستقيما سراغ خانه امامت را مي‏گرفتند.
امام هادي عليه السلام همچون پدر بزرگوارش کانون سخاوت و کرم بود و گاهي مقدار انفاق به حدي از فزوني مي‏رسيد که دانشمندي مانند «ابن شهرآشوب‏» پس از نقل آن مي‏گويد:
«اين مقدار انفاق، معجزه‏اي است که جز پادشاهان از عهده کسي ساخته نيست و تا کنون اين مقدار انفاق را از کسي نشنيده‏ايم. » (8)
در کتاب «تاريخ اجمالي پيشوايان‏» به مواردي از جود و بخشش امام عليه السلام اشاره کرديم، در اينجا به ذکر نمونه ديگري بسنده مي‏کنيم. اسحاق جلاب مي‏گويد:
«براي ابوالحسن گوسفندان زيادي خريدم، سپس مرا خواست و از اصطبل منزلش به جاي وسيعي برد که من آنجا را نمي‏شناختم، سپس تمامي آن گوسفندان را بين کساني که آن حضرت دستور مي‏داد، توزيع کردم. » (9)
در روايت ديگر، زمان خريد و توزيع گوسفندان روز «ترويه‏» (10) ذکر شده است. (11)
از اين روايت‏بر مي‏آيد که آن حضرت در مسائل مالي و انفاقهاي جزئي نيز مسائل امنيتي و حفاظتي را رعايت مي‏کرده و اين بيانگر شدت محدوديت آن حضرت از سوي دستگاه حکومتي است، با اين حال امام اين کار را تحت پوشش قرباني انجام داد تا هر گونه سوء ظني را نسبت‏به خود از بين ببرد.

حلم و بردباري

حلم و بردباري از ويژگيهاي مهمي است که مردان بزرگ به ويژه رهبران الهي که بيشترين برخورد و اصطکاک را با مردم نادان و نابخرد و گمراه داشتند، از آن برخوردار بوده و در پرتو اين خلق نيکو افراد بسياري را به سوي خود جذب کردند.
امام هادي همچون نياکان خود در برابر ناملايمات بردبار بود و تا جايي که مصلحت اسلام ايجاب مي‏کرد با دشمنان حق و ناسزاگويان و اهانت کنندگان به ساحت مقدس آن حضرت، با بردباري برخورد مي‏کرد.
«بريحه‏» عباسي - که از سوي دستگاه خلافت‏به سمت پيشنمازي مکه و مدينه منصوب شده بود - از امام هادي عليه السلام نزد متوکل سعايت کرد و براي او نوشت:
«اگر نيازي به مکه و مدينه داري «علي بن محمد» را از اين دو شهر بيرون کن، زيرا او مردم را به سوي خود خوانده و گروه زيادي از او پيروي کرده‏اند. »
بر اثر سعايتهاي پي‏درپي «بريحه‏» متوکل امام را از کنار حرم جد بزرگوارش رسول خدا(ص) تبعيد کرد. هنگامي که امام(ع) از «مدينه‏» به سمت «سامرا» در حرکت‏بود «بريحه‏» نيز او را همراهي کرد. در بين راه «بريحه‏» رو به امام(ع) کرد و گفت:
«تو خود مي‏داني که عامل تبعيد تو من بودم. با سوگندهاي محکم و استوار سوگند مي‏خورم که چنانچه شکايت مرا نزد اميرالمؤمنين يا يکي از درباريان و فرزندان او ببري، تمامي درختانت را (در مدينه) آتش مي‏زنم و بردگان و خدمتکارانت را مي‏کشم و چشمه‏هاي مزرعه‏هايت را کور خواهم کرد و بدان که اين کارها را خواهم کرد. »
امام عليه السلام متوجه او شد و فرمود:
«نزديک‏ترين راه براي شکايت از تو اين بود که ديشب شکايت تو را نزد خدا بردم و من شکايت از تو را که بر خدا عرضه کردم نزد غير او از بندگانش نخواهم برد. »
«بريحه‏» چون اين سخن را از امام(ع) شنيد، به دامن آن حضرت افتاد و تضرع و لابه کرد و از او تقاضاي بخشش نمود. امام(ع) فرمود: تو را بخشيدم. (12)

هيبت در دلها

امامان عليهم السلام مظاهر قدرت و عظمت‏خداوند و معادن کلمات و حکمت ذات مقدس حق و منبع تجليات و انوار خاصه او هستند. بر اين اساس از يک قدرت معنوي فوق العاده و نفوذ و هيبت‏خاصي برخوردارند.
اين هيبت و عظمت‏خدادادي را در زيارت جامعه و از زبان امام هادي عليه السلام چنين مي‏خوانيم:
«طاطا کل شريف لشرفکم، و بخع کل متکبر لطاعتکم، و خضع کل جبار لفضلکم، و ذل کل شي‏ء لکم. »
هر بزرگ و شريفي در برابر بزرگواري و شرافت‏شما سر فرود آورده و هر خود بزرگ بيني به اطاعت از شما گردن نهاده و هر زورگويي در برابر فضل و برتري شما فروتني کرده و همه چيز براي شما خوار و ذليل گشته است.
روي اين جهت‏بارها اتفاق مي‏افتاد که حاکمان جور در غياب امامان عليهم السلام تصميمهاي خطرناکي نسبت‏به آنان مي‏گرفتند، ولي به محض رويارو شدن با آنان و نگاه به رخسار پرفروغشان، کابوس ترس و وحشت‏بر دلهايشان سايه مي‏افکند، به گونه‏اي که مجبور مي‏شدند از تصميم خود بر گردند.
در تاريخ اجمالي پيشوايان بخش زندگاني امام هادي عليه السلام پرتوي از اين هيبت و عظمت الهي را يادآور شديم، اينک نمونه‏اي ديگر.
زيد بن موسي (13) چندين بار به «عمر بن فرج‏» گوشزد کرد و از او خواست که وي را بر فرزند برادرش (امام هادي) مقدم بدارد و مي‏گفت: او جوان است و من عموي پدر او هستم.
«عمر» سخن او را براي امام هادي عليه السلام نقل کرد. امام فرمود:
«يک بار اين کار را بکن. فردا مرا پيش از او در مجلس بنشان، سپس ببين چه خواهد شد. »
روز بعد «عمر» امام هادي عليه السلام را دعوت کرد و آن حضرت در بالاي مجلس نشست. سپس به «زيد» اجازه ورود داد. «زيد» در برابر امام(ع) بر زمين نشست.
چون روز پنج‏شنبه شد ابتدا به زيد اجازه داد تا وارد شود و در صدر مجلس بنشيند، سپس از امام(ع) خواست تا وارد شود. امام(ع) داخل شد. هنگامي که چشم زيد به امام(ع) افتاد و هيبت امامت را در رخسار حضرت مشاهده کرد از جايش برخاست و امام(ع) را بر جاي خود نشاند و خود در برابر او نشست. (14)

رسيدگي به مشکلات و گرفتاري مردم

ائمه عليهم السلام نه تنها در زمينه عبادي و بندگي خدا پيشگام بودند و هيچ کس در اين ميدان گوي سبقت را از آنان نربود، بلکه در زمينه‏هاي اجتماعي و رسيدگي به کمبودها و مشکلات مردم و برطرف کردن گرفتاريهاي آنان نيز پيشگام بودند، به گونه‏اي که کسي از در خانه آنان نااميد باز نمي‏گشت.
تاريخ، نام افراد زيادي را که براي حل مشکل و رفع گرفتاري خود به پيشواي دهم عليه السلام مراجعه کرده و از محضر آن حضرت با خشنودي بازگشته‏اند، ثبت کرده است. براي رعايت اختصار تنها يک نمونه آن را ذکر مي‏کنيم.
«محمد بن طلحه‏» نقل مي‏کند:
«امام هادي(ع) روزي براي کار مهمي «سامرا» را به قصد دهکده‏اي در اطراف ترک کرد. در اين فاصله عربي سراغ آن حضرت را گرفت. به او گفته شد: امام(ع) به فلان روستا رفته است. مرد عرب به سمت دهکده حرکت کرد. وقتي به محضر امام(ع) رسيد گفت: من اهل کوفه و از متمسکان به ولايت جدت اميرمؤمنان(ع) هستم، ولي بدهي سنگيني مرا احاطه کرده است، چندانکه قدرت تحمل آن را ندارم. و کسي را جز شما نمي‏شناسم که حاجتم را برآورد.
امام(ع) پرسيد: بدهکاري‏ات چقدر است؟ عرض کرد: حدود ده هزار درهم.
امام(ع) او را دلداري داد و فرمود ناراحت نباش مشکلت‏حل خواهد شد. دستوري به تو مي‏دهم عمل کن و از اجراي آن سر متاب: اين دستخط را بگير، هنگامي که به «سامرا» آمدي، مبلغ نوشته شده در اين ورقه را از من مطالبه کن، هر چند در حضور مردم باشد. مبادا در اين باره کوتاهي کني.
پس از بازگشت امام(ع) به «سامرا»، مرد عرب، در حالي که عده‏اي از اطرافيان خليفه و مردم در محضر آن حضرت نشسته بودند - وارد شد و ضمن ارائه نوشته امام(ع) به آن حضرت، با اصرار، دين خود را مطالبه کرد.
امام(ع) با نرمي و ملايمت و عذرخواهي از تاخير آن، از وي مهلت‏خواست تا در وقت مناسب، آن را پرداخت کند، ولي مرد عرب همچنان اصرار مي‏کرد که هم اکنون بايد بپردازي.
جريان به متوکل رسيد. دستور داد سي هزار دينار به امام(ع) بدهند. امام(ع) پولها را گرفت و همه را به آن مرد عرب داد. او پولها را گرفت و گفت: خدا بهتر مي‏داند که رسالتش را در چه خانداني قرار دهد. (15)

عبادت

ايجاد ارتباط عاشقانه با معبود و معشوق ازلي و عبادت فراوان، از ويژگي‏هاي برجسته امام هادي(ع) است. در اين باره نوشته‏اند: «همواره ملازم مسجد بود و ميلي نيز به دنيا نداشت. عبادتگري فقيه بود. شب‏ها را در عبادت به صبح مي‏رساند بي آنکه لحظه‏اي روي از قبله برگرداند. با پشمينه‏اي بر تن و سجاده‏اي از حصير زير پا به نماز مي‏ايستاد. شوق به عبادتش به شب تمام نمي‏شد. کمي مي‏خوابيد و
دوباره برمي‏خاست و مشغول عبادت مي‏شد. آرام زير لب قرآن را زمزمه مي‏کرد و با صوتي محزون آياتش را مي‏خواند و اشک مي‏ريخت که هرکس صداي مناجات او را مي‏شنيد، مي‏گريست. گاه بر روي ريگ‏ها و خاک‏ها مي‏نشست. نيمه شب‏ها را مشغول استغفار مي‏شد و شب‏ها را به شب زنده‏داري مي‏گذراند.(16) شبانگاه به سجده و رکوع مي‏افتاد و با صدايي محزون و غمگين مي‏گفت: خداوندا، اين گناهکار پيش تو آمده و اين نيازمند به تو روي آورده، خدايا، رنج او را در اين راه بي‏پاداش مگذار! بر او رحمت آور و او را ببخش و از لغزش‏هايش درگذر».(17)

ساده‏زيستي

از ديگر ويژگي‏هاي برجسته اخلاقي امام هادي(ع)، ساده‏زيستي و دوري از دنيا بود. در اين زمينه نيز آمده است: «از دنيا چيزي در بساط زندگي نداشت. بنده‏اي وارسته از دنيا بود. در آن شبي که به خانه‏اش هجوم آوردند، او را تنها يافتند با پشمينه‏اي که هميشه بر تن داشت و خانه‏اي که در آن هيچ اسباب و اثاثيه چشم‏گيري ديده نمي‏شد. کف خانه‏اش خاک‏پوش بود و بر سجاده حصيري خود نشسته، کلاهي پشمين بر سر گذاشته و با پروردگارش مشغول نيايش بود».(18)

دانش

يکي از محورهاي اساسي و از سترگ‏ترين پشتوانه‏هاي امامت، دانش امام است که بر اساس آن بشريت از کوره راه‏هاي نابودي رهايي مي‏يابد. شخصيت علمي امام هادي(ع) از همان دوران کودکي و پيش از امامت ايشان شکل گرفته بود. مناظره‏هاي علمي، پاسخ‏گويي به شبهه‏هاي اعتقادي و تربيت شاگردان برجسته نمونه‏هاي برجسته‏اي از جايگاه والاي علمي امام هادي(ع) است. او در همان کودکي مسائل پيچيده فقهي را که بسياري از بزرگان و دانشمندان در حلّ آن فرو مي‏ماندند، حل مي‏کرد. گنجينه‏اي پايان‏ناپذير از دانش و چکاد نشيني در بلنداي بينش بود. دشمن ساده‏انديش به خيال در هم شکستن وجهه علمي ايشان، مناظره‏هاي علمي تشکيل مي‏دهد، ولي جز رسوايي و فضاحت ثمره‏اي نمي‏بيند. از اين رو، به بلندي مقام امام اعتراف مي‏کند و سر تسليم فرود مي‏آورد.(19)
با اين همه، متوکل، مانع نشر و گسترش علوم از سوي ايشان مي‏شده همواره در تلاش بود تا شخصيت علمي امام بر مردم
آشکار نشود. از اين رو، امام را تحت مراقبت شديد نظامي گرفته بود و از ارتباط دانشمندان علوم و حتي مردم عامي با ايشان جلوگيري مي‏کرد. دشمنان، پرتو گيتي فروز آن آفتاب علم و معرفت را مي‏ديدند و خفاش صفت با چشماني شب‏زده به خيال شب پرستي، از فروزندگي‏اش چشم فرو مي‏بستند و با شمعي به جنگ آفتاب مي‏رفتند و مناظره به راه مي‏انداختند. با اين حال، امام با صبري بي‏پايان، لحظه‏ها را به کار مي‏گرفت و تيرگي جهل را با نور دانش خود مي‏زدود. او در بيان پرتوافشاني چهارده خورشيد تابنده علم مي‏فرمود:
اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است. تنها يک حرف آن نزد آصف [بن برخيا] بود که وقتي خدا را بدان خواند، زمين براي او در هم پيچيده شد و تخت بلقيس را نزد سليمان نبي آورد. آن گاه زمين گسترده شده و به حال اول خود برگشت. تمام اين‏ها در يک چشم برهم زدن انجام گرفت، ولي نزد ما هفتاد و دو حرف از آن وجود دارد که يک حرف آن نزد خدا مانده [و بقيه را به ما داده[ که در خزانه دانش غيب او به خودش اختصاص دارد.(20)
او به تمامي زبان‏هاي عصر خود از قبيل هندي، ترکي، فارسي و... آگاه بود و حتي نوشته‏اند که در جمع فارسي زبانان به زبان خودشان سخن مي‏گفت.(21)
اظهار نظرهاي «يزداد نصراني»، شاگرد «بختيشوع» درباره دانش امام هادي(ع) بسيار مهم است. او پزشک مخصوص دربار معتصم بود. چيرگي امام در دانش، به اندازه‏اي او را مجذوب خود کرده که در توصيف مقام علمي ايشان گفته بود: «اگر بنا باشد آفريده‏اي را نام ببريم که از جهان غيب آگاهي داشته باشد، او (امام هادي(ع)) خواهد بود». اين سخن نتيجه تنها ديدار کوتاه او با امام بود.(22)

آگاهي از اسرار

براساس روايات فراوان، امام معصوم(ع) هر گاه بخواهد از چيزي که بر او پوشيده است، آگاه شود، خداوند او را بدان آگاه خواهد ساخت. امام علي النقي(ع) نيز به سان ديگر پيشوايان، از غيب خبر مي‏داد، آينده را به وضوح مي‏ديد. از درون افراد آگاه بود و زمان مرگ افراد را مي‏دانست.
«ابوالعباس احمد ابي‏النصر» و «ابو جعفر محمد بن علويه» مي‏گويند: «شخصي از شيعيان اهل‏بيت(ع) به نام عبدالرحمان در اصفهان مي‏زيست. روزي از او پرسيدند: سبب شيعه شدن تو در اين شهر چه بود؟ گفت: من مردي نيازمند، ولي سخنگو و با جرئت بودم. سالي با جمعي از اهل شهر براي دادخواهي به دربار متوکل رفتم. به در کاخ او که رسيديم، شنيديم دستور داده امام هادي(ع) را احضار کنند. پرسيدم: علي بن محمد کيست که متوکل چنين دستوري داده؟ گفتند: او از علويان است و رافضي‏ها او را امام خود مي‏خوانند. پيش خود گفتم شايد متوکل او را خواسته تا به قتل برساند. تصميم گرفتم همان جا بمانم تا او را ملاقات کنم. مدتي بعد سواري آهسته به کاخ متوکل نزديک شد. باوقار و شکوهي خاص بر اسب نشسته بود و مردم از دو طرف او را همراهي مي‏کردند. به چهره‏اش که نگاه کردم، محبّتي عجيب از او در دلم افتاد. ناخواسته به او علاقه‏مند شدم و از خدا خواستم که شرّ دشمنش را از او دور گرداند. او از ميان جمعيت گذشت تا به من رسيد. من در سيمايش محو بودم و برايش دعا مي‏کردم. مقابلم که رسيد، در چشمانم نگريست و با مهرباني فرمود: خداوند دعاهاي تو را در حق من مستجاب کند، عمرت را طولاني سازد و مال و اولادت را بسيار گرداند.
وقتي سخنانش را شنيدم، از تعجب ـ که چگونه از دل من آگاه است؟ ـ ترس وجودم را فرا گرفت. تعادل خود را از دست دادم و بر زمين افتادم. مردم اطرافم را گرفتند و پرسيدند چه شد. من کتمان کردم و گفتم: خير است ان شاء اللّه‏ و چيزي به کسي نگفتم تا اين‏که به خانه‏ام بازگشتم. دعاي امام هادي(ع) در حق من مستجاب شد. خدا دارايي‏ام را فراوان کرد. به من ده فرزند عطا فرمود و عمرم نيز اکنون از هفتاد سال فزون شده است. من نيز امامت کسي را که از دلم آگاه بود، پذيرفتم و شيعه شدم.(23)
«خيران اسباطي» نيز در زمينه آگاهي امام از اسرار مي‏گويد: نزد ابوالحسن الهادي(ع)، در مدينه رفتم و خدمت ايشان نشستم. امام پرسيد: از واثق (خليفه عباسي) چه خبر داري؟ گفتم: قربانت شوم! او سلامت بود و ملاقات من با او از همه بيشتر و نزديک‏تر است. اما الآن حدود ده روز است که او را نديده‏ام. امام فرمود: مردم مدينه مي‏گويند: او مرده است. گفتم: ولي من از همه او را بيشتر مي‏بينم و اگر چنين بود، بايد من هم آگاه مي‏بودم. ايشان دوباره فرمودند: مردم مدينه مي‏گويند او مرده! از تأکيد امام براين کلمه فهميدم منظور امام از مردم، خودشان هستند.
سپس فرمود: جعفر (متوکل عباسي) چه؟ عرض کردم: او در زندان و در بدترين شرايط است. فرمود: بدان که او هم اکنون خليفه است. سپس پرسيد: ابن زيات(24) (وزير واثق) چه شد؟ گفتم: مردم پشتيبان او و فرمانبردارش هستند. امام فرمود: اين قدرت برايش شوم بود. پس از مدتي سکوت فرمود: دستور خدا و فرمان‏هاي او بايد اجرا شوند و گزيري از مقدّرات او نيست. اي خيران، بدان که واثق مرده، متوکل به جاي او نشسته و ابن زيات نيز کشته شده است. عرض کردم: فدايت شوم، چه وقت؟! با اطمينان فرمود: شش روز پس از اينکه از آنجا خارج شدي».(25)

سخنوري

گفتار امام، شيرين و سرزنش ايشان تکان دهنده بود. به گونه‏اي که آموزگارش در کودکي شيفته سخنوري او گرديد. آن گاه که لب به سخن مي‏گشود، روح شنونده‏اش را تازگي مي‏بخشيد و چون او را عتاب مي‏کرد، کلامش چون شمشيري آتشين از جمله‏هاي نغز، پيکره دشمنش را شرحه شرحه مي‏کرد.
آن گاه که خصم براي عشرت‏طلبي خود از او مي‏خواهد شعري بخواند تا بزم خود را با آن کامل کند، لب به سخن مي‏گشايد، چند بيت مي‏خواند و آن چنان آتشي از ترس در وجود او مي‏اندازد که بزم و عيش‏اش را تباه مي‏سازد و جهان را پيش چشمان شب پرست دشمن تيره و تار مي‏کند. امام مي‏سرايد:
ـ بر بلنداي کوهسارها شب را به صبح آوردند، در حالي که مردان نيرومند از آنان نگهباني مي‏کردند، ولي کوه‏هاي بلند هم به آنان کمکي نکرد.
ـ سرانجام پس از دوران شکوه و عزت از جايگاه‏هاي خويش به زير کشيده شده و در گودال‏هاي قبر افتادند و در چه جاي بد و ناپسندي منزل گرفتند.
ـ پس از آن که به خاک سپرده شدند و فريادگري فرياد برآورد: کجاست آن دستبندها، تاج‏ها و زيور آلات و آن لباس‏هاي فاخرتان؟
ـ کجاست آن چهره‏هاي ناز پرورده و پرده نشين‏تان؟
ـ قبرهاشان به جاي آنها ندا در مي‏دهد: بر آن چهره‏هاي ناز پرورده اکنون کرم‏ها مي‏خزند.
ـ چه بسيار خوردند و آشاميدند، ولي اکنون پس از آن همه شکم بارگي‏ها، خود، خوراک کرم‏ها مي‏شوند.
مستي از سر متوکل پريد. جام شراب از دستش به زمين افتاد. تلوتلوخوران از ترس فرياد مي‏کشيد. حاضران مي‏گريستند و متوکل، سخت حيران و وحشت زده، آن قدر گريست که ريشش خيس شد و دستور داد بزم بر هم خورده را برچينند.(26)

مهرباني

امام بسيار مهربان بود و همواره در رفع مشکلات اطرافيان تلاش مي‏کرد و حتي گاه خودرا به مشقّت مي‏انداخت. آن هم در دوراني که شدت سخت‏گيري‏هاي حکومت بر شيعيان به اوج خود رسيده بود. «محمد بن علي» از «زيد بن علي» روايت مي‏کند: «من به سختي بيمار شدم و شبانه، پزشکي براي درمان من آوردند. او نيز دارويي برايم تجويز کرد. فرداي آن روز هر چه گشتند، نتوانستند آن دارو را بيابند. پزشک دوباره براي مداواي من آمد و ديد حالم وخيم‏تر شده است، ولي چون ديد دارو را به دست نياورده‏ام، نااميدانه از خانه‏ام بيرون رفت.
اندکي بعد فرستاده امام هادي(ع) به خانه‏ام آمد. او کيسه‏اي در دست داشت که همان دارو در آن بود. آن را به من داد و گفت:
ابوالحسن به تو سلام رساند و اين دارو را به من داد تا برايت بياورم. او فرمود: آن را چند روز بخور تا حالت بهبود يابد.
دارو را از دست او گرفتم و خوردم و چندي بعد به کلي بهبود يافتم».(27)

احترام به اهل دانش

امام، به مردم به ويژه دانشمندان و اهل علم احترام فراوان مي‏گذاشت. در تاريخ آمده است: روزي امام در مجلسي نشسته بودند و جمعي از بني هاشم، علويان و ديگر مردم نيز در آن مجلس حضور داشتند که دانشمندي از شيعيان وارد شد. او در مناظره‏اي اعتقادي و کلامي، تعدادي از ناصبيان و دشمنان اهل‏بيت: را مجاب و رسوا ساخته بود. به محض ورود اين شخص به مجلس، امام از جاي خود برخاست و به
نشانه احترام به سويش رفت و او را نزد خود در بالاي مجلس نشانيد و با او مشغول صحبت شد. برخي از حاضران از اين رفتار امام ناراحت شده و اعتراض کردند. امام در پاسخ آنان فرمود: اگر با قرآن داوري کنم، راضي مي‏شويد؟ گفتند: آري. امام تلاوت فرمود: (اي کساني که ايمان آورده‏ايد، هنگامي که به شما گفته شد: در مجلس جا براي ديگران باز نماييد، باز کنيد. تا خداوند [رحمتش را [برايتان گسترده سازد. و چون گفته شد برخيزيد، برخيزيد تا خداوند به مراتبي [منزلت [مؤمنانتان و کساني را که علم يافته‏اند بالا برد)(28) و نيز فرموده است: (آيا کساني که دانشمند هستند با آنان که نيستند برابرند؟)(29) خداوند مؤمن دانشمند را بر مؤمن غير دانشمند مقدم داشته، همچنان که مؤمن را بر غير مؤمن برتري داده است. آيا به راستي آنکه مي‏داند و آنکه نمي‏داند، مساوي است؟ پس چرا انکار و اعتراض مي‏کنيد؟ خدا به اين مؤمن دانشمند برتري داده است. شرف مرد به دانش اوست، نه به نسب و خويشاوندي‏اش. او نيز با دلايلي محکم که خدا به او آموخته، دشمنان ما را شکست داده است.(30)

بخشش

بخشندگي با خون و گوشت اهل بيت: آميخته بود. آنان همواره با بخشش‏هاي خود، ديگران را به شگفتي وا مي‏داشتند. گاه آن قدر مي‏بخشيدند که رفتارشان در شمار معجزه به شمار مي‏آمد، تا آنجا که در اين مقام در توصيف حضرت هادي(ع) مي‏گفتند: «انفاق امام هادي(ع) به قدري بود که جز پادشاهان کسي توانايي انجام آن را نداشت و مقدار بخشش‏هاي ايشان تا آن زمان از کسي ديده نشده بود و در جغرافياي انديشه‏ها نمي‏گنجيد».(31)
اسحاق جلاب مي‏گويد: «براي ابوالحسن(ع) گوسفندان بسياري خريدم. سپس مرا خواست و از منزلش مرا به جايي برد که بلد نبودم و فرمود تا تمامي اين گوسفندان را ميان افرادي که خود دستور داده بود، پخش کنم».(32)
بي آنکه ديگران متوجه شوند، آنان را از نسيم بخشندگي خود مي‏نواخت و مورد تفقد
33)
اي ابا هاشم! علّت آنکه من سخن آغاز کردم، آن است که گمان کردم مي‏خواهي از برخي مشکلات خود شکايت کني. دستور داده‏ام دويست دينار طلا به شما بدهند که با آن مشقت را بر طرف سازي. آن را بگير و به همان مقدار بسنده کن».(34)

سخت کوشي

امام علي النقي(ع) پيشواي بزرگ شيعيان و بزرگ خاندان هاشم بود. درآمدهاي اسلامي همه به دست او مي‏رسيد و مي‏توانست از آن بهره‏مند شود؛ چرا که حق او بود، ولي به سان پدران خود دوست داشت از حاصل دسترنج خود بهره گيرد و نيازهاي زندگي اش را با زحمت خود فراهم آورد. «علي بن حمزه» مي‏گويد: «ابوالحسن(ع) را ديدم که به سختي مشغول کشاورزي است؛ به گونه‏اي که عرق از سر و رويش جاري است. از ايشان پرسيدم: فدايت شوم! کارگران شما کجايند [که شما اين گونه خود را به زحمت انداخته‏ايد]؟
در پاسخ فرمود: اي علي بن حمزه! آن کس که از من و پدرم برتر بود، با بيل زدن در زمين خود روزگار مي‏گذراند. دوباره عرض کردم: منظورتان کيست؟ فرمود: رسول خدا، اميرمؤمنان و همه پدران و خاندانم خودشان کار مي‏کردند. کشاورزي ازجمله کارهاي پيامبران، فرستادگان، جانشينان آنها و شايستگان درگاه الهي است».(35)
 
پي‏نوشت

(1) و معدن الرحمة، و خزان العلم، و منتهي الحلم و اصول الکرم. . . و عناصر الابرار. . . و صفوة المرسلين. . . ائمة الهدي و مصابيح الدجي و الاعلام التقي. . . و المثل الاعلي. . . و حجج الله علي اهل الدنيا و الاخرة و الاولي. «فرازهايي از زيارت جامعه کبيره. »
(2) مآثر الکبراء، ج 3، ص 96 به نقل: «ائمتنا» ج 2، ص 252.
(3) الصواعق المحرقة، ص 207.
(4) الارشاد، ص 333.
(5) ائمتنا، ج 2، ص 257، به نقل از: سيرة الامام العاشر، علي الهادي، ص 55.
(6) البداية و النهاية، ج 11، ص 15.
(7) در کتاب تاريخ اجمالي پيشوايان عليهم السلام به نمونه‏هاي ديگري از عبادت امام هادي عليه السلام اشاره شده است.
(8) مناقب، ج 4، ص 409. مقدار انفاق امام(ع) نود هزار دينار بوده که به سه نفر از ياران خود هر کدام سي هزار دينار داده است. براي آگاهي بيشتر به تاريخ اجمالي پيشوايان، بخش زندگاني امام هادي(ع) رجوع کنيد.
(9) الکافي، 7، ج 1، ص 498.
(10) روز هشتم ذيحجه را روز «ترويه‏» گويند.
(11) اعيان الشيعه، ج 2، ص 37.
(12) ر. ک. اثبات الوصيه، مسعودي، ص 197 - 196.
(13) ظاهرا نامبرده زيد بن موسي بن جعفر است که به «زيد النار» معروف است. و بر اساس نقل سيد محسن امين در اعيان الشيعه، ج 7، ص 128 در حدود سال 247 در اواخر حکومت متوکل در گذشته است.
(14) اعلام الوري، ص 347.
(15) بحار الانوار، ج 50، ص 175، نور الابصار، شلنجي، ص 181 و الفصول المهمة، ابن صباغ، ص 278، با اختصار.
(16) ائمتنا، علي محمد علي دخيلّ، بيروت، دار مکتبة الامام الرضا، چاپ ششم، 1402 ق، ج 2، ص (ع)21.
(17) همان، ص 257.
(18) همان، ص 217 ؛ اصول کافي، محمد بن يعقوب الکليني، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ق، ج 1، ص 502؛ بحار الانوار، محمد باقر المجلسي، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ج 50، ص 211.
(19)الفصول المهمة، ص 267.
(20) دلائل الامامة، محمد بن جرير بن رستم الطبري، نجف، منشورات المطبعة الحيدرية، 1369 ق، ص 219 ؛ اصول کافي، ج 1، ص 230 ؛ مناقب آل ابي طالب، ج 4 ص 406.
(21)بحار الانوار، ج 50، ص 130.
(22) دلائل الامامة، ص 221.
(23) سفينة البحار، شيخ عباس قمي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، بي‏جا، ج 2، ص 240.
(24)او وزير معتصم و واثق بود که مخالفان را در تنوري مي‏انداخت که کف آن ميخ‏هاي آهني بزرگي قرارداشت. مردم به شدت از او متنفر بودند. متوکل بعد از به قدرت رسيدن او را در همان تنور انداخت. علي بن الحسين المسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، برگردان: ابوالقاسم پاينده، تهران،انتشارات علمي و فرهنگي، 0(ع)13، چاپ چهارم، ج 2، ص 489.
(25)الارشاد، محمد بن محمد بن النعمان المفيد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378 ش، ج 2، ص 424؛ کشف الغمة في معرفة الائمه، علي بن عيسي الاربلي، تهران، دار الکتب الاسلامية، بي تا، ج 3، ص 236.
(26)تذکرة الخواص، ابن الجوزي، تهران، مکتبة النينوي الحديثه، ص 361 ؛ بحار الانوار، ج 50، ص 211.
(27)الارشاد، ج 2، ص 433.
(28)مجادلة: 11.
(29)زمر: 9
(30)الإحتجاج، احمد بن علي بن ابي طالب الطبرسي، قم، انتشارات اسوه، 1416، چاپ دوم، ج 2، ص309.
(31)مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 409.
(32)اصول کافي، ج 1، ص 498.
(33) اعيان الشيعة، سيد محسن امين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، بي‏تا، ج 2، ص 37.
(34)بحار الانوار، ج 50، ص 129.
(35)من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، بيروت، دارالصعب، بي تا، ج 3، ص 216.

منابع

امين، محسن  ، سيره معصومان،  ج 5
هادی منش ، ابوالفضل ، ویژگی‏های‏اخلاقی‏امام‏هادی(ع)



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در دوشنبه 14 دی 1388  ساعت 1:49 AM نظرات 0 | لينک مطلب


Powered By Rasekhoon.net