ثمرة العقل الاستقامة;
[13]
میوه ی خرد، استقامت بر حق است.
ثمرة العقل لزوم الحق; [14] میوه ی عقل، جدا نشدن از حق است.
ثمرة العقل صُحبة الاخیار; [15] میوه ی عقل، هم نشینی با نیكان است.
ثمرة العقل مداراة الناس; [16] میوه ی عقل، مدارا كردن با مردم است.
ثمرة العقل مقت الدنیا و قمع الهوی; [17] ثمره ی عقل دشمنی دنیا و كوبیدن خواهش های نفسانی است.
بالعقل صلاح كل امر; [18] صلاح هر كاری به وسیله ی عقل است.
لا غنی اكبر من العقل; [19] بی نیازی ای بزرگ تر از عقل نیست.
ـ امام حسن (علیه السلام) می فرماید:
بالعقل تدرك الداران جمیعاً; [20] با عقل هر دو جهان به دست می آید.
ــ امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
انما یدرك الخیر كله بالعقل و لا دین لمن لاعقل له; [21] تمام خوبی ها با عقل درك می شود و كسی كه عقل ندارد دین ندارد.
به هرحال با مروری بر منابع اسلامی درمی یابیم كه خردورزی در دین و مسائل زندگی نه تنها منفی شمرده نشده، بلكه در برخی موارد ضروری و واجب دانسته شده است.
3. عقل، دین، سیاست
شكی نیست كه خردورزی، پذیرش یا انتقاد عملكرد و اندیشه ها و عقاید و سیاست ها را به دنبال دارد. با بررسی سیره و بیانات امام علی(علیه السلام)كه در دوره ی خلافت خویش به ترسیمِ نمایی از حكومت اسلامی پرداختند، جایگاه خردورزی را در حاكمیت اسلامی بررسی می كنیم.
ــ پیش از جنگ جمل، شخصی نزد امام آمد و گفت: هر دو گروه جزء اصحاب پیامبرند، چگونه حقانیت یك طرف را تشخص دهیم؟ امام فرمود:
تو دچار اشتباه شده ای، به درستی كه حق و باطل توسط شخصیت مردان شناخته نمی شود. ابتدا حق را بشناس، آن گاه اهلش را هم می شناسی و باطل را بشناس، آن گاه اهلش را هم می شناسی. [22]
بنابراین، امام كه حاكم حكومت دینی است با شبهه و پرسشی كه در ذهن شخص پیدا شده است از موضع قدرت برخورد نمی كند و او را از خردورزی نهی نمی نماید، بلكه او را به تفكر و اندیشه در حق توصیه می كند و حتی شیوه ی تشخیص راه حق را به او نشان می دهد.
ــ در زمان حكومت امام علی(علیه السلام) برخی از بزرگان و صحابه به علت مصاحبتشان با پیامبر تقاضای سهم بیش تری از بیت المال می نمودند، امام علی(علیه السلام) پیش از تقسیم بیت المال در ضمن خطبه ای، آنان را چنین مورد خطاب قرار داد:
آن كس كه می اندیشد به سبب مصاحبتش با پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر دیگران برتری دارد، باید بداند كه ملاك برتری چیز دیگری است. برتری از آنِ كسی است كه ندای خدا و پیامبر را پاسخ بگوید و آیین اسلام را بپذیرد; در این صورت همه ی افراد از نظر حقوق با دیگران برابر خواهند بود. شما بندگان خدایید و مال، مال خداست و میان شما بالسویه تقسیم می شود. [23]
از این برخورد روشن می گردد كه در حكومت اسلامی اساس بر آن است كه حاكمیت در برابر انتقادها و شیوه های حكومتی خویش پاسخ گو باشد و بر همین اساس حضرت با آنان با استدلال و خردورزی برخورد می كند، نه با استفاده از قدرت سیاسی; و این نشان دهنده ی جایگاه مهم عقل و خردورزی در سیاست اسلامی است.
نتیجه
از آنچه گفتیم روشن گردید كه:
اوّلا، در دین نه تنها عقلانیت ابزاری (استفاده از عقل در تشخیص شیوه ها و تنظیم داده ها و هماهنگ سازی آنها با اهداف)، بلكه عقل به طور كلی (عقلی كه می تواند كاشف حقیقت و كاوشگر در منابع دینی باشد) نیز محترم شمرده شده است و آثار خیر تماماً بر خردورزی بار شده و عقل به عنوان حجت باطنی الهی منزلت یافته است.
ثانیاً، در دین، اطاعت از احكام الهی نیز باید بر اساس عقل باشد; یعنی حجیت منابع احكام (قرآن، سنت و عقل) باید با عقل ثابت شده باشد و اساس دین و ورود به دین باید با تشخیص عقلی باشد، نه تقلید و اكراه و اجبار; و این اوج منزلت عقل در اسلام است.
ثالثاً، نشان دادیم كه به طور عملی نیز در حكومت علوی، نه تنها خردورزی و انتقاد و اشكال نهی نشده، بلكه حضرت در برابر انتقادها و اشكالات دیگران، خردورزانه با آنها برخورد می كردند و با ارائه ی استدلال، آنان را به تفكر و اندیشه و تشخیص حق تشویق و راه نمایی می كردند.
و رابعاً، باید مسلمانان با تعقل و اندیشه (عقل به منزله ی كاشف یا منبع) و با مراجعه به متون دینی، سیاست اسلامی را كشف كنند و بهترین شیوه ی حكومت و لوازم آن را به دست آورند. امام علی(علیه السلام) به مالك اشتر كه والی مصر شده بود می فرمود:
با دانشمندان فراوان گفتوگو كن و با حكیمان فراوان سخن در میان نه، در آنچه كار شهرهایت را استوار دارد و نظمی را كه مردم پیش از تو بر آن بوده اند برقرار سازد. [24]
[13] . سیدحسین شیخ الاسلامی، غرر الحكم، ج 2، ص 954 - 955.
[14] . همان.
[15] . همان.
[16] . همان.
[17] . همان.
[18] . همان.
[19] . محمدی ری شهری، میزان الحكمه، ج 6، ص 397.
[20] . همان.
[21] . همان.
[22] . مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه ی علی(علیه السلام)، ص 134-136.
[23] . نهج البلاغه، ترجمه ی فیض الاسلام، ص 252.
[24] . سیدكاظم محمدی و محمد دشتی، المعجم المفهرس الالفاظ نهج البلاغه، ص 174.
ثمرة العقل لزوم الحق; [14] میوه ی عقل، جدا نشدن از حق است.
ثمرة العقل صُحبة الاخیار; [15] میوه ی عقل، هم نشینی با نیكان است.
ثمرة العقل مداراة الناس; [16] میوه ی عقل، مدارا كردن با مردم است.
ثمرة العقل مقت الدنیا و قمع الهوی; [17] ثمره ی عقل دشمنی دنیا و كوبیدن خواهش های نفسانی است.
بالعقل صلاح كل امر; [18] صلاح هر كاری به وسیله ی عقل است.
لا غنی اكبر من العقل; [19] بی نیازی ای بزرگ تر از عقل نیست.
ـ امام حسن (علیه السلام) می فرماید:
بالعقل تدرك الداران جمیعاً; [20] با عقل هر دو جهان به دست می آید.
ــ امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
انما یدرك الخیر كله بالعقل و لا دین لمن لاعقل له; [21] تمام خوبی ها با عقل درك می شود و كسی كه عقل ندارد دین ندارد.
به هرحال با مروری بر منابع اسلامی درمی یابیم كه خردورزی در دین و مسائل زندگی نه تنها منفی شمرده نشده، بلكه در برخی موارد ضروری و واجب دانسته شده است.
3. عقل، دین، سیاست
شكی نیست كه خردورزی، پذیرش یا انتقاد عملكرد و اندیشه ها و عقاید و سیاست ها را به دنبال دارد. با بررسی سیره و بیانات امام علی(علیه السلام)كه در دوره ی خلافت خویش به ترسیمِ نمایی از حكومت اسلامی پرداختند، جایگاه خردورزی را در حاكمیت اسلامی بررسی می كنیم.
ــ پیش از جنگ جمل، شخصی نزد امام آمد و گفت: هر دو گروه جزء اصحاب پیامبرند، چگونه حقانیت یك طرف را تشخص دهیم؟ امام فرمود:
تو دچار اشتباه شده ای، به درستی كه حق و باطل توسط شخصیت مردان شناخته نمی شود. ابتدا حق را بشناس، آن گاه اهلش را هم می شناسی و باطل را بشناس، آن گاه اهلش را هم می شناسی. [22]
بنابراین، امام كه حاكم حكومت دینی است با شبهه و پرسشی كه در ذهن شخص پیدا شده است از موضع قدرت برخورد نمی كند و او را از خردورزی نهی نمی نماید، بلكه او را به تفكر و اندیشه در حق توصیه می كند و حتی شیوه ی تشخیص راه حق را به او نشان می دهد.
ــ در زمان حكومت امام علی(علیه السلام) برخی از بزرگان و صحابه به علت مصاحبتشان با پیامبر تقاضای سهم بیش تری از بیت المال می نمودند، امام علی(علیه السلام) پیش از تقسیم بیت المال در ضمن خطبه ای، آنان را چنین مورد خطاب قرار داد:
آن كس كه می اندیشد به سبب مصاحبتش با پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر دیگران برتری دارد، باید بداند كه ملاك برتری چیز دیگری است. برتری از آنِ كسی است كه ندای خدا و پیامبر را پاسخ بگوید و آیین اسلام را بپذیرد; در این صورت همه ی افراد از نظر حقوق با دیگران برابر خواهند بود. شما بندگان خدایید و مال، مال خداست و میان شما بالسویه تقسیم می شود. [23]
از این برخورد روشن می گردد كه در حكومت اسلامی اساس بر آن است كه حاكمیت در برابر انتقادها و شیوه های حكومتی خویش پاسخ گو باشد و بر همین اساس حضرت با آنان با استدلال و خردورزی برخورد می كند، نه با استفاده از قدرت سیاسی; و این نشان دهنده ی جایگاه مهم عقل و خردورزی در سیاست اسلامی است.
نتیجه
از آنچه گفتیم روشن گردید كه:
اوّلا، در دین نه تنها عقلانیت ابزاری (استفاده از عقل در تشخیص شیوه ها و تنظیم داده ها و هماهنگ سازی آنها با اهداف)، بلكه عقل به طور كلی (عقلی كه می تواند كاشف حقیقت و كاوشگر در منابع دینی باشد) نیز محترم شمرده شده است و آثار خیر تماماً بر خردورزی بار شده و عقل به عنوان حجت باطنی الهی منزلت یافته است.
ثانیاً، در دین، اطاعت از احكام الهی نیز باید بر اساس عقل باشد; یعنی حجیت منابع احكام (قرآن، سنت و عقل) باید با عقل ثابت شده باشد و اساس دین و ورود به دین باید با تشخیص عقلی باشد، نه تقلید و اكراه و اجبار; و این اوج منزلت عقل در اسلام است.
ثالثاً، نشان دادیم كه به طور عملی نیز در حكومت علوی، نه تنها خردورزی و انتقاد و اشكال نهی نشده، بلكه حضرت در برابر انتقادها و اشكالات دیگران، خردورزانه با آنها برخورد می كردند و با ارائه ی استدلال، آنان را به تفكر و اندیشه و تشخیص حق تشویق و راه نمایی می كردند.
و رابعاً، باید مسلمانان با تعقل و اندیشه (عقل به منزله ی كاشف یا منبع) و با مراجعه به متون دینی، سیاست اسلامی را كشف كنند و بهترین شیوه ی حكومت و لوازم آن را به دست آورند. امام علی(علیه السلام) به مالك اشتر كه والی مصر شده بود می فرمود:
با دانشمندان فراوان گفتوگو كن و با حكیمان فراوان سخن در میان نه، در آنچه كار شهرهایت را استوار دارد و نظمی را كه مردم پیش از تو بر آن بوده اند برقرار سازد. [24]
[13] . سیدحسین شیخ الاسلامی، غرر الحكم، ج 2، ص 954 - 955.
[14] . همان.
[15] . همان.
[16] . همان.
[17] . همان.
[18] . همان.
[19] . محمدی ری شهری، میزان الحكمه، ج 6، ص 397.
[20] . همان.
[21] . همان.
[22] . مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه ی علی(علیه السلام)، ص 134-136.
[23] . نهج البلاغه، ترجمه ی فیض الاسلام، ص 252.
[24] . سیدكاظم محمدی و محمد دشتی، المعجم المفهرس الالفاظ نهج البلاغه، ص 174.