میدان حق و باطل میانه ندارد ....

می دانید آب سنگین فرات را چه کسی در کربلا تحریم کرد؟ می دانید چه کسی اولین تیر را به چشمان تیزبین علمدار زد؟ هیچ می دانید چه کسی با تیر خود بر زمین ریخت، آب سنگین فرات را در علقمه؟ همان کسی که امروز تیرهای سه شعبه بالستیکش، هر لحظه آماده پرتاب شدن به سوی جای جای تن وطن ماست. آری حرمله! دشمن درجه یک اهلبیت! وقتی یزیدیان چشم دیدن ما را ندارند، برای گرفتن حق مسلم آب، نمی شود با شمر و حرمله مذاکره کرد! سالار شهیدان به ما آموخت که یکی مثل حسین با کسی مثل یزید بیعت نخواهد کرد. امروز کسی که با دشمن دست دوستی داده است، نباید دم از آزادگی بزند. جماعتی که به یزید نامه فدایت شوم نوشت و امان نامه شمر را روی دیده نهاد، دیگر نباید از عاشورا تفسیر جدید ارائه کند!
با دیپلماسی کوفیانه نمی شود به سوی قله های سربلندی حرکت کرد و بسوی آسمان استقلال پر کشید. وقتی جماعتی «الفبای استواری» را ندانند، خون شهریاری و علیمحمدی، فرش قرمز می شود زیر پای «جک استراو». چه می توان گفت جز اینکه تنها از روی تأسف سر تکان داد. عده ای انگار چشم داریوش را دور دیده اند که در راه برگشت از نشست سقیفه، با آرمیتا عکس یادگاری می گیرند. امروز زیادند آنها که برای آرمیتا دایه عزیزتر از مادر شده اند. اما بدانید و آگاه باشید که آرمیتا پدری مهربان، به اندازه تمام ایران دارد. بوسه بان کی مون یک وصله نچسب به گونه آرمیتا بود. اشک های آرمیتا را نمی توان در راه لبخند آمریکا مصادره و مصرف کرد. «آرمیتا» شاید با «آمریکا» هم قافیه شود، اما هم کاسه نخواهد شد!
آنها که در مصاحبه ها، هوای مشروعیت قاتلان مصطفای احمدی روشن را دارند، حق ندارند برای پسرش علیرضا، جشن تولد بگیرند. براستی چه کسی خاموش کرد شمع روشن تولد خودباوری را؟ کیک زرد جشن تبلور ملت را می دانید چه کسی خورد؟ همان ها که امروز دشمن ترین دشمنان ما را، «باهوش» و «مؤدب» می دانند و منتقدین را «افراطی» و «تندرو» می خوانند! همان ها که امروز اخم هایشان نصیب خودی ها می شود و لبخند هایشان نصیب بیخودی هاست. اینها با ویلچر، سفر بروند یا با هواپیمای اختصاصی، توفیر ندارد. ریش پروفسوری بگذارند یا سیبیل و تهریش، باز فرق چندانی نمی کند. «چراغی را که "روشن" برفروزد، هرآنکس پف کند ریشش بسوزد».
ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 5:41 AM | نظرات (0)