نوشته شده در تاريخ سه شنبه 19 آذر 1392 ساعت 7:09 AM | نظرات (0)
دختر زیبایی که شب را در حجره طلبه خوابید!!
شب هنگام ؛ محمد باقر – طلبه جوان - در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.
دختر پرسید: شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشهای از اتاق خوابید.
صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی!
محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد…
شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و …
علت را پرسید. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع میگذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 2:29 PM | نظرات (0)
هرزگی مد روز گشته است در خیابان های شهر ما ...........
آنجا چه مدی باب گشته است ؟ .............
در شهر ما شرافت را ارزان میفروشند .............
آنجا چطور؟ ............
اینجا دختران به تن فروشیشان میبالند ..........
و پسران هم به فروش ناموس ...........
اینجا بی غیرتی مردانگیست و هرزگی هم ناز دخترانه .........
بیخیالش نگویم بهتر است ......
اینها گفتنش فقط جرم است ..........
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 2:24 PM | نظرات (0)
سئوال سیدعلی پنج ساله از سیدعلی عزیز دل ها
چندی پیش سید علی عزیزی که کودک پنج سالهای است، به همراه پدر خود برای اقامه نماز به حسینیه امام خمینی(ره) خدمت مقام معظم رهبری رفته بود. وقتی آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی برای اقامه نماز وارد حسینیه میشوند؛ سید علی ۵ ساله دست پدر خود را رها میکند و به سمت ایشان میدود و دست رهبر انقلاب را میگیرد.سید علی که علیرغم سن کم خود حافظ ۵ جزء قرآن کریم نیز هست، خطاب به رهبر انقلاب میگوید: «آقا میشود چفیهتان را به من بدهید؟»
تصویر هدیه شدن چفیه رهبری واقعهای بوده که او بارها از تلویزیون آن را تماشا کرده است.
مقام معظم رهبری پاسخ درخواست سیدعلی را با لبخندی داده و خطاب به همراهان خود میگویند که : « چفیه را بدهید به آقا.»
پدر سید علی در خاطرهای میگوید: از آن به بعد هر وقت با این بچه هم کلام میشوم او به من میگوید که:«آقا به من گفتند آقا»
رهبر انقلاب در حالیکه دست نوازش بر سر او میکشیدند، سید علی ۵ ساله از ایشان میپرسد: «آقا شما که این قدرمهربان هستید، چرا آمریکا اینقدر از شما میترسد؟»
که این سؤال با لبخند دیگری از سوی رهبر انقلاب مواجه میشود. در همین هنگام یکی از همراهان رهبر انقلاب در پاسخ به سؤال سید علی میگوید: «حضرت آقا آدم خوبی است؛ و چون از خدا میترسد آنها(آمریکاییها) هم از آقا میترسند.»
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 12:58 PM | نظرات (0)