من از آموزش و پرورش گله دارم

یاصاحب الزمان
آقاي گلم !
سلام
من از آموزش و پرورش گله دارم؛
من از مدرسه اي كه رفته ام گله دارم؛
من از معلمانم گله دارم؛
چرا معلم ریاضی هیچگاه حساب روزهای نبودن و بی کسی تو را نگفت ؟
چرا معلم انشاء هیچ وقت نگفت که از محبت به تو انشاء بنویسم ؟
گله دارم که چرا معلم جغرافي، جغرافیای ظهورت را برایمان هیچ وقت ترسیم نکرد ؟
چرا دبير تاريخ، تاریخ غیبتت را برایمان شرح نداد ؟
و نگفت که چه کرده ایم که این گونه به تاریخ نبودنت عادت کرده ایم ؟
چرا معلم اجتماعی به ما نگفت که در اجتماع مردم! کسی هست که نظاره گر آن هاست!
آقا! نگفتن!
و گر نه پیش رویت این همه گناه نمی کردیم!
اشک ها و خوشحالی های پدر و مادرمان از کارنامه ی ثلث آخرمان یادمان نرفته!
ای کاش یادمان می دادند که کسی هم هست که هر روز کارنامه اعمالتان را می بیند
و از اعمال ما شیعیانش شاد
و از گناهان ما گریان می شود.
و حالا هم چون روزهایی که از نیامدن معلم سرکلاس خوشحال می شدیم ؛
و مهم نبود که چرا نیامده و بهتر که امروز نیامده! ...
در غیبتت " غم هایت را " غصه هایت را " فراموش کرده ایم ...
و سرگرم بازی دنیا شده ایم...
شرمنده ایم...
ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393 ساعت 6:46 AM | نظرات (0)