نه آن شدم که خواستی!
نه آن شدم که خواستم!
تکلیف من این وسط چیست
خدایا؟
خدایا اشتباهم این بود ،جای تو ،خودم را
به خودم سپردم!
وای به این اعتماد به نفس
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393 ساعت 5:45 AM | نظرات (0)
نه آن شدم که خواستی!
نه آن شدم که خواستم!
تکلیف من این وسط چیست
خدایا؟
خدایا اشتباهم این بود ،جای تو ،خودم را
به خودم سپردم!
وای به این اعتماد به نفس
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393 ساعت 5:45 AM | نظرات (0)
حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند: قصابی می گفت: زمان قدیم که زن ها پوشیه می زدند روزی زنی به مغازه من آمد که گوشت بخرد در حالی که پوشیه نزده بود ولی صورتش را با چادر پوشانده بود و فقط نوک بینی او از چادر بیرون بود، گفتم خانم صورتت را بپوشان وبا می آید، او هم سریع صورت را پوشاند. در قدیم حجاب ارزش بود الان اگر دختران موهای خود را از جلو یا عقب بیرون بیندازند یا آرایش کرده و معطر باشند ارزش و مد است. پدرم می گفت دیدم پیرزنی هم چادر و هم پوشیه دارد و دخترش چادری و نوه اش با مانتو است، جلو رفتم و گفتم پیرزن، اگر کسی تو را نگاه کند باید کفاره بدهد، این چادر و پوشیه را به نوه و دخترت بده .
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393 ساعت 5:44 AM | نظرات (0)
بزرگترین عذاب، همان عذابی است که اکنون ما در آن هستیم و از آن غافلیم، یعنی نبود امام زمانمان در بینمان...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393 ساعت 5:42 AM | نظرات (0)
دخترک سمت ضریح رفت و
آدامس را از دهان دراورد و گفت
"بیا این برای تو مامانمو خوب کن!!"
و حاجتش را براورده کرد حضرت معصومه!
معصومه(س) نگاه سبزى است كه از معصوميت
سرچشمه مى گيرد،
معصومه، روزگار دلداگى است واز غربت به قربت رسيدن .
معصومه، قصه بلند مدينه تامشهد است
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393 ساعت 5:41 AM | نظرات (0)
ماه فرو ماند از جمال محمد (ص)
سرو نباشد به اعتدال محمد (ص)
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد (ص)
وعده دیدار هر کسی به قیامت
لیله اسری شب وصال محمد (ص)
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد (ص)
عرصه گیتی مجال همت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد (ص)
و آن همه پیرایه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد (ص)
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد (ص)
شمس و قمر در زمین حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد (ص)
شاید اگر آفتاب و ماه نتابد
پیش دو ابروی چون هلال محمد (ص)
چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمیگیرد از خیال محمد (ص)
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد(ص) بس است و آل محمد(ص)...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393 ساعت 5:39 AM | نظرات (0)
نبودنِ تــو فقط نبودنِ تو نیست
نبودنِ خیلی چیزهاست...
کلاه روی سَرمان نمیایستد!
شعر نمیچسبد...
پول در جیبمان دوام نمیآورد!
نمک از نان رفته!!!
خنکی از آب.............
ما بیتو فقیر شدهایم
مادر....
و دريغا كه هيچكس جاي خالي تو را در دل ما پر نكرد...
تو به همراه قاصدكان سبكبال رفته بودي
و ما اينك چقدر تنها مانديم
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 دی 1393 ساعت 5:37 AM | نظرات (0)
خطبهای از نهجالبلاغه که جوان آمریکایی را مسلمان کرد
حجت الاسلام و المسلمین سقای بیریا خاطرهای را از مسلمان شدن یک فرد آمریکایی توسط نهجالبلاغه اینگونه بیان میکند که من دوستی در آمریکا داشتم که اسمش علی بود و با خواندن یک خطبه نهجالبلاغه مسلمان شده بود. از او درباره لحظه مسلمان شدن او پرسیدم که میگفت من کتابهای زیادی در مورد اسلام خوانده بودم تا وقتی که نهجالبلاغه دستم رسید و شروع به مطالعه این کتاب کردم تا رسیدم به این خطبه که حضرت امیر (علیهالسلام) میفرمایند: «به خدا قسم اگر مرا در شب دست بسته روی خارها بکشند، محبوبتر است از اینکه نزد خداوند بیایم در حالی که ظلمی به کسی کرده باشم و اگر آسمانها و افلاک هفت گانه و تمام ثروتهایی که در این افلاک است به من بدهند و در عوض از من بخواهند که به مورچهای ظلم بکنم و پوست جویی را از دهان او بگیرم، بخدا قسم قبول نخواهم کرد». دوست آمریکایی من میگفت به اینجا که رسیدم گریهام گرفت و منقلب شدم و همه چیز برایم حل شد و همان لحظه تصمیم گرفتم مسلمان شوم. هنوزهم هرگاه این خطبه را میخوانم همان حال به من دست میدهد.
نوشته شده در تاريخ شنبه 27 دی 1393 ساعت 6:55 AM | نظرات (0)