
خدایا دلم بدجور
ناجور شده است.
خدایا
انقدر که وسوسه های
شیطان را حس می کنم
الهامات تو را احساس نمیکنم!
خدایا
برای تمام
نفس هایی که
بی تو امد و رفت
توبه...
نوشته شده در تاريخ جمعه 26 دی 1393 ساعت 10:18 AM | نظرات (0)
خدایا دلم بدجور
ناجور شده است.
خدایا
انقدر که وسوسه های
شیطان را حس می کنم
الهامات تو را احساس نمیکنم!
خدایا
برای تمام
نفس هایی که
بی تو امد و رفت
توبه...
نوشته شده در تاريخ جمعه 26 دی 1393 ساعت 10:18 AM | نظرات (0)
مشرف گشت سلمان بر حضور حضرت زهرا
که ای خیر النسا،در دل مرا رازیست پر معنا
ندانم از چه بی تاب حسین است این دل شیدا
ولایش در دل زارم حسین را دوست میدارم
به سلمان فاطمه فرمود که ای سردار ایرانی
بدان دردی که تو داری ندارد هیچ درمانی
مرا هم این چنین رازی بود در سینه پنهانی
به عشق او گرفتارم،حسین را دوست میدارم
غرض زهرا و سلمان بر حضور مرتضی رفتند
محبان مشکل خود را به آن مشکل گشا گفتند
به جای چاره سازی از علی این جمله بشنفتند:
منی که فخر ابرارم حسین را دوست میدارم
کلید حل این مشکل به دست مصطفی باشد
سه عاشق آمدند آنجا که طاها را سرا باشد
رسول الله فرمود عشق من بیش از شما باشد
حسینٌ مِنّی أذکارَم ، حسین را دوست می دارم
چو حل این معما بر پیمبر نیز مشکل شد
امین وحی با این زمزمه از عرش نازل شد
که : یا احمد خدا گوید حدیث عشق کامل شد
قسم بر چرخ دوّارم ، حسین را دوست میدارم
نوشته شده در تاريخ جمعه 26 دی 1393 ساعت 10:16 AM | نظرات (0)
ﺭﻭﺯﯼ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﺳﻨﯽ ﺑﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﺍﻣﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ پایین ﻣﯽ آﻣﺪ، ﮔﻔﺖ: ﺷﻤﺎ ﺷﯿﻌﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻋﻠﯽ ﻏﻠﻮ می کنید ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﯾﺪﺍﻟﻠﻪ می گویید!
ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﺍﻣﯿﻨﯽ پاسخ داد: ﺍﮔﺮ ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
عالم سنی ﮔﻔﺖ: ﺳﺨﻦ ﻋُﻤﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺣﺠﺖ ﺍﺳﺖ.
ﻋﻼﻣﻪ، ﺳﺮﯾﻊ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺐ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﺻﻔﺤﻪ ﺍی ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﺪﯾﺚ ﺩﺭ آﻥ ﺑﻮﺩ:
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﻃﻮﺍﻑ ﮐﻌﺒﻪ ﺍﺷﺘﻐﺎﻝ ﺩﺍﺷﺖ؛ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺑﻪ ﺯﻥ ﻧﺎﻣﺤﺮﻣﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﺎﻣﺸﺮﻭﻋﯽ ﮐﺮﺩ و ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﺩﯾﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ، ﺿﺮﺑﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺯﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﮐﺮﺩ. ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻧﺰﺩ ﻋﻤﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ.
ﻋُﻤﺮ بن الخطّاب به او ﮔﻔﺖ: ﻗَﺪ ﺭَﺍﯼ ﻋَﯿﻦُ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَ ﺿَﺮَﺏَ ﯾَﺪُ ﺍﻟﻠّﻪ (ﭼﺸﻢ ﺧﺪﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﺯﺩ).
آﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺳﻨﯽ مات و ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺷﺪ...
📚 منابع:
📜 ﺍﻟﻨﻬﺎﯾﻪ ﺍﺑﻦ ﺍﺛﯿﺮ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮﺯﺍﻕ، ﺝ10، ﺹ410.
📜 ﮐﻨﺰ ﺍﻟﻌﻤﺎﻝ، ﺝ5، ﺹ462.
📜 ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺩﻣﺸﻖ، ﺝ17، ﺹ42.
📜 ﺟﻮﺍﻫﺮ ﺍﻟﻤﻄﺎﻟﺐ، ﺝ1، ﺹ 199.
📜 ﺟﺎﻣﻊ ﺍﻻﺣﺎﺩﯾﺚ، ﺝ26، ﺹ29.
📜 ﺟﺎﻣﻊ ﻣﻌﻤﺮ ﺑﻦ ﺍﻟﺮﺍﺷﺪ، ﺝ1، ﺹ144.
📜 ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻌﺮﺏ، ﺝ13، ﺹ309.
نوشته شده در تاريخ جمعه 26 دی 1393 ساعت 10:14 AM | نظرات (0)
نوشته شده در تاريخ جمعه 26 دی 1393 ساعت 10:13 AM | نظرات (0)
تمام زیبایی های بهار از خاک است
خاکی که بی هیچ چشمداشتی ریشه گلها وسبزه ها ودرختان را در خود
حفظ میکندتا از گزندهای زمستانی در امان باشند .
بیایید خاک باشیم
خاک باشیم تابی چشمداشت،اَمین وبی بهانه بخشنده و
زندگی بخش باشیم
خاک باشیم و برف ناملایمات روزگار و آدمها را فرو خوریم وبا آفتاب صبرمان
برفهای کُدورت را فرو خوریم تا ریشه دوستی هامون در بهار
عشق وزیدن ها ،جانی دوباره بگیرند و گلهای باهم بودن برویانیم
خاک باشیم تا سیلی رگبارها و تگرگهای نامهربانی های دیگران را به
دل نگیریم و اگر ساقه دوستی ها شکست، نگذاریم ریشه ای خشک شود
خاک باشیم تا ردپای زشت فصل زمستان و گِل آلود زندگی را با
بارانهای نوازشگر بهاری بشوییم ،
خاک باشیم تا به هنگام سرمای تنهایی آدمها مکانی گرم برایشان فراهم
کنیم و در تابستان گرم بی عاطفگی جرعه ای آب سرد مهربانی را به
ریشه جانشان هدیه دهیم
نوشته شده در تاريخ جمعه 26 دی 1393 ساعت 10:12 AM | نظرات (0)
اللهم عجل لولیک الفرج …
نوشته شده در تاريخ جمعه 26 دی 1393 ساعت 10:09 AM | نظرات (0)