نوشته شده در تاريخ شنبه 20 دی 1393 ساعت 7:01 AM | نظرات (0)
در حسرت گذشته ماندن ...
چیزی جز از دست دادن امروز نیست !
تو فقط یکبار هجده ساله خواهی بود ،
یکبار سی ساله ...
و یکبار هفتاد ساله ...
در هر سنی که هستی ،
روزهایی بی نظیر را تجربه می کنی ،
چرا که مثل روزهای دیگر،
فقط یکبار تکرار خواهد شد ...
هر روز از عمر تو زیباست ،
و لذتهای خودش را دارد ...
به شرط آنکه زندگی کردن را بلد باشی...
نوشته شده در تاريخ شنبه 20 دی 1393 ساعت 6:57 AM | نظرات (0)
نوشته شده در تاريخ شنبه 20 دی 1393 ساعت 6:56 AM | نظرات (0)
نوشته شده در تاريخ شنبه 20 دی 1393 ساعت 6:55 AM | نظرات (0)
تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتاد
ناگهان بر دل آلوده ی من شور افتاد
اولین بار که دیدم حرمت را گفتم
ای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد
نوشته شده در تاريخ شنبه 20 دی 1393 ساعت 6:54 AM | نظرات (0)
من بگویم کجاست؟؟؟؟
شاید در بیابانی است و سر به سجده اشک میریزد و ما را دعا میکند
شاید سرش را چون علی در چاه کرده و با چاه درددل میکند
شاید هم اکنون در کربلا است و در بین الحرمین
نگاهی به پرچم سقا میکند و از آن طرف نگاهی بر سیدالشهداء
شاید هم اکنون در بقیع است سر خاک مادری که یکتا ترین مادر بود
اما مزارش را هیچکس ندانست که کجاست
شاید در نجف رفته به دیدار پدر و نگاه میکند بر آسمان مظلومیت پدرش
شاید در مدینه است رفته بر سر مزار پدرانش
و یا سری بزند بر گنبد سبز جدش رسول الله
شاید در کاظمین است و شاید درسامرا
و هزاران شاید دیگر
اما این را میدانم که نزد ما نیست
میدانید چرا ؟؟؟؟چون خودمان نخواستیم
چون لیاقت میخواهد داشتنش
شاید ما هنوز کوفی مانده ایم....
نوشته شده در تاريخ شنبه 20 دی 1393 ساعت 6:51 AM | نظرات (0)