اگر نمی‌توانی خورشید باشی، ستاره باش،

اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی،بوته ای در دامنه ای باش،

ولی بهترین بوته‌ای باش كه در كناره راه می‌روید.

اگر نمی‌توانی بوته‌ای باشی،علف كوچكی باش و چشم‌انداز كنار شاه راهی

را شادمانه‌تر كن.......

اگر نمی‌توانی نهنگ باشی، فقط یك ماهی كوچك باش،

ولی بازیگوش‌ترین ماهی دریاچه!

همه ما را كه ناخدا نمی‌كنند، ملوان هم می‌توان بود.

در این دنیا برای همه ما كاری هست كارهای بزرگ،

كارهای كمی كوچكتر و آنچه كه وظیفه ماست،

چندان دور از دسترس نیست.

اگرنمی‌توانی شاه راه باشی،كوره راه باش،

اگر نمی‌توانی خورشید باشی، ستاره باش،

با بردن و باختن اندازه ات نمی گیرند.

هر آنچه كه هستی، بهترینش باش..........



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 19 دی 1393  ساعت 6:30 AM | نظرات (0)

براي ديدن تو

 

 
    نشد كه آينه باشم براي ديدن تو
    بيا كه آينه خواهم شد از رسيدن تو
    فرود آمدنت را چقدر بيتابم
    تمام خواهش محضم به شوق چيدن تو
    حرام باد به چشمان ابري من خواب
    مباد خفته بمانم دم وزيدن تو
    بيا كه ناشدني شد به تو رسيدن من
    چه ساده مي شود اما به من رسيدن تو
    به اوج عجز رسيدي پرنده زخمي
    همين فراز هدف بود از پريدن تو



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 19 دی 1393  ساعت 6:29 AM | نظرات (0)

باز هم مي‌خواهي به آن خانه برگردي يا نه؟

لازم است گاهي از خانه بيرون بيايي و خوب فکر کني
ببيني باز هم مي‌خواهي به آن خانه برگردي يا نه؟

لازم است گاهي از مسجد، کليسا بيرون بيايي و ببيني
پشت سر اعتقادت چه مي بيني ترس يا حقيقت؟

 
لازم است گاهي از ساختمان اداره بيرون بيايي، فکر کني
که چه ‌قدر شبيه آرزوهاي نوجوانيت است؟


لازم است گاهي درختي، گلي را آب بدهي، حيواني را
نوازش کني، غذا بدهي ببيني هنوز از طبيعت چيزي در
وجودت هست يا نه؟

 
لازم است گاهي پاي کامپيوترت نباشي، گوگل و
ايميل و فلان را بي‌خيال شوي، با خانواده ات دور هم
بنشينيد ، يا گوش به درد دل رفيقت بدهي و ببيني
زندگي فقط همين آهن‌پاره‌ي برقي است يا نه؟


لازم است گاهي بخشي از حقوقت را بدهي به يک
انسان محتاج تا ببيني در تقسيم عشق در نهايت تو
برنده اي يا بازنده؟

 
لازم است گاهي عيسي باشي، ايوب باشي، انسان
باشي ببيني مي‌شود يا نه؟


و بالاخره لازمست گاهي از خود بيرون آمده و
از فاصله اي دورتر به خودت بنگري و از خود بپرسي که
سالها سپري شد تا آن شوم که اکنون هستم
آيا ارزشش را داشت؟



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 19 دی 1393  ساعت 6:27 AM | نظرات (0)

خودکشی مرد.....

زمانیکه مردی در حال رنگ آمیزی کردن اتوموبیل جدیدش بود کودک 4 ساله اش تکه سنگی را بداشت و بر روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت.
مرد آنچنان عصبانی شد که دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محکم پشت دست او زد بدون انکه به دلیل خشم متوجه شده باشد که با آچار پسرش را تنبیه نموده
در بیمارستان به سبب شکستگی های فراوان چهار انشگت دست پسر قطع شد
وقتی که پسر چشمان اندوهناک پدرش را دید از او پرسید

"پدر کی انگشتهای من در خواهند آمد"
آن مرد آنقدر مغموم بود که هچی نتوانست بگوید به سمت اتوبیل برگشت وچندین باربا لگدبه آن زد
حیران و سرگردان از عمل خویش روبروی اتومبیل نشسته بود و به خطوطی که پسرش روی آن انداخته بود نگاه می کرد . او نوشته بود " دوستت دارم پدر"
روز بعد آن مرد خودکشی کرد .....



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 19 دی 1393  ساعت 6:25 AM | نظرات (0)

هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است

روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود .

علت ناراحتی اش را پرسید . شخص پاسخ داد :

در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم . سلام کردم.

جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.

سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟

مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.

سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد.

آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟

مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود .

سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟

مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.

سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی .

آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟

و آیا کسی که رفتارش نا درست است ، روانش بیمار نیست ؟

اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟

بیماری فکری و روان نامش غفلت است.

و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند.

پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده.

بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است.



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 19 دی 1393  ساعت 6:23 AM | نظرات (0)

غروب جمعه

نگاه اسمان رابخوانید غروب جمعه رابفهمید.

چشم هایتان رابه سرخی اش عادت دهید.

غروب جمعه انعکاس اه دلتنگ زهراست.

فریادبلندی است دربغض فروخورده ی خورشید

یادی ازدلتنگی های عاشوراست.یادگارزمانی

است که اسمان فهمیدزین پس بایدبه انتظار

بنشیند.اسمانی که ان روز شاهدفروپاشی زمین

بود.شاهدان نگاهی که تاابدروی نوک نیزه ای مات

ماند.نگاهی که می گفت: این الطالب بدم المقتول بکربلا....



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 19 دی 1393  ساعت 6:22 AM | نظرات (0)

تنها سكوت


     پيچيده در ترنم هستي ، صداي تو
    اي راز ناگشوده هستي ، خداي تو
    هر سو كه چشم مي رسد، آنجا حريم توست
    آخر، كجاي عالم ما نيست جاي تو؟
    هر لحظه در عروجي و هر دم فراتري
    كي مي رسد عقاب تخيل به پاي تو؟
    كشكول آسمان كه پر است از ستاره ها
    چشم گشوده اي ست به روي عطاي تو
    از بس كه در نگاه تو «هو» موج مي زند
    گويي خدا نشسته در آنجا، به جاي تو
    درياي بي كرانه عقل و شهود و عشق
    اي آبروي عالم ما موج هاي تو
    هر شاعري كه وصف تو گفته ست، ديده است
    تنها سكوت بوده سزاي ثناي تو
    در واپسين نگاه به رويت، دو شعله آه
    آن آخرين غزل كه بگويم براي تو



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 19 دی 1393  ساعت 6:20 AM | نظرات (0)

ببخش خدا

..:: ببخش خدا ::..

 

از اینکه منتظر بودم تا دیگران بهم سلام کنند.از اینکه در دنیا و تجملاتش غرق شدم.

از اینکه اعضای بدنم دایم به خطا می رفت.از اینکه شنیدن حرف حق برایم تلخ است.

از اینکه ایمانم به بندگانت بیشتر از ایمان به توست.

از اینکه شبها به یاد تو نخوابیدم و روزها با یاد تو از جا برنخواستم از اینکه در کارهایم با همه غیر از تو مشورت کردم.

از اینکه رعایت حجاب را فقط در پوشش ظاهر دونستم و حجاب چشم و گوش وزبان و دست و پا را فراموش کردم.

از اینکه در امانت هایت خیانت کردم.از اینکه منتظر بودم تا دیگران از من تعریف و تمجید کنند.


از اینکه خدایی نبودم و شبیه بندگانت شدم

.از اینکه نمازم را بدون حضور قلب و برای بندگانت خواندم

.از اینکه مالی که متعلق به تو بود از آن خود دانستم.

از اینکه وقت و بی وقت خلف وعده کردم.

از اینکه انجایی که باید سکوت می کردم حرف زدم و آن جاییی که باید حرف می زدم سکوت کردم.

از اینکه حق نعمت هایت را به جا نیاوردم

و از اینکه



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 19 دی 1393  ساعت 6:19 AM | نظرات (0)

زندگیت بهره ای نخواهی برد

حضرت امام حسین (ع) فرمودند:

اگر پنج چیز را در زندگیت نداشته باشی٬ از زندگیت بهره ای نخواهی برد٬ آن پنج چیز عبارتند از:

۱-عقل  ۲-دین  ۳-ادب  ۴- شرم  و ۵-خوش خلقی



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 19 دی 1393  ساعت 6:17 AM | نظرات (0)

این نیز بگذرد...

پادشاهی به حکیمی دستور داد تا جمله ای بگوید که بر نگین انگشتر پادشاه حک کنند تا اگر  هنگام شادیها و غم ها این جمله را بخواند آرامش یابد٬ حکیم جمله ای گفت و بر نگین انگشتری پادشاه حک کردند.

آن جمله این بود:


                               « این نیز بگذرد... »



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 19 دی 1393  ساعت 6:16 AM | نظرات (0)

تعداد صفحات :86      50   51   52   53   54   55   56   57   58   59   >