نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 13 اسفند 1393 ساعت 5:49 AM | نظرات (0)
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 13 اسفند 1393 ساعت 5:49 AM | نظرات (0)
«بانوی بی نشان»
هرجا که نشانهای است از توست
ای بانوی بینشان دنیا
آرامش ما ز نام خوبت
آرامش بیکران دریا
گلهای محمدی که خوشبوست
از رایحه بهشتی توست
این درد و غمی که در دلم هست
پهلو بگرفته کشتی توست
تصویر تمام دردهایت
انگار نشسته روبهرویم
از کوچه زخمی تو برخاست
بغضی که شکسته در گلویم
از چشمه خونفشان چشمت
فریاد و فغان و شکوه جوشید
ای مادر مهربان هستی
احساس تو را کسی نفهمید
از شاخه یاس صورت تو
یک روز گلی، دست خزان چید
هرچند که روی خاکها ریخت
عطرش همه جا چه خوب پیچید
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 13 اسفند 1393 ساعت 5:48 AM | نظرات (0)
آخرای ساله
امسال سال اسب بود
خیلی ها تاختن
خیلی ها باختن
خیلی ها سوختن
خیلی ها ساختن
خیلی ها نَفَس کشیدن
خیلی ها از نَفَس اُفتادن
خیلی ها مریض بودن حالا خوب شدن
خیلی ها خوب بودن الان بیمارَن
خیلی ها میخندیدن الان گریه میکنن
خیلی ها گریه میکردن الان میخندَن
خیلی ها نبودن حالا هستن
خیلی ها بودن حالا نیستن
خیلی ها اومدن
خیلی ها رفتن
اونایی که اومدن شاید همیشه نَمونَن
اما اونایی که رفتن برا همیشه رفتن
زندگی خیلی سخته
اما گاهی به سختیش می أَرزه
مهم نیست که دنیا خیلی نامرده
مهم اینه که ما مَرد باشیم
بیایْن قدر یکدیکر بدانیم
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 اسفند 1393 ساعت 8:40 PM | نظرات (0)