چهل گناه ازگناهان زبان

چهل گناه ازگناهان زبان

۱.دروغ گفتن
۲.غیبت کردن
۳.وعده دروغ
۴.مزاح زیاد
۵.بدخلقی
۶.دل شکستن
۷.آبروریزی
۸.تهمت زدن
۹.طعنه زدن
۱۰.حکم ناحق دادن
۱۱.سرزنش بی جاکردن
۱۲.مسخره کردن
۱۳.ناامیدکردن
۱۴.ریادرگفتار
۱۵.امربه منکر
۱۶.نهی از معرف
۱۷.زخم زبان زدن
۱۸.شهادت ناحق دادن
۱۹.کبر در گفتار
۲۰.شایعه پراکنی
۲۱.رنجاندن مؤمن
۲۲.بدعت دردین
۲۳.فحش وناسزاگفتن
۲۴.خشونت درگفتار
۲۵.سخن چینی کردن
۲۶.به نام بدصداکردن
۲۷.شوخی بانامحرم
۲۸.تملق وچاپلوسی
۲۹.فریادزدن بی جا
۳۰.لعنت کردن مردم
۳۱.اظهارحسدوبخل
۳۲.بامکروحیله سخن گفتن
۳۳.تحریف مسائل دینی
۳۴.فاش کردن اسرارمردم
۳۵.خبرراندانسته گفتن
۳۶.عیب جویی ازدیگران
۳۷.تصدیق کفر و شرک
۳۸.بدنامی هنگام معاشرت
۳۹.تقلیدصدای کسی را کردن
۴۰.قسم خوردن*!



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 9 آذر 1393  ساعت 11:35 PM | نظرات (0)

چرا؟ و هزاران چرای پشت سر همدیگر......................

  چرا ما هميشه سر نماز خوابمون مياد؟ 

ولی تا ساعت سه شب برای ديدن يک فيلم بيداريم؟ 

چرا هر وقت می خواهيم قرآن بخونيم خيلی خسته ايم؟ 

اما برای خوندن کتابهای ديگه هميشه سرحاليم؟ 

چرا اينکه يک پيام در مورد خدا رو رد کنيم انقدر راحته؟ 

ولی پيام های بيهوده رو به راحتی انتقال می ديم؟

چرا تعداد کسانی که خدا رو عبادت می کنند هر روز کمتر ميشه؟ 

اما تعداد بار ها و کلوب ها رو به افزايشه؟

ولی ارتباط با خداوند انقدر سخته !!!!!!؟؟؟ 

در موردش فکر کنيد.

اين پيام رو به دوستانتون هم بفرستيد.

  99%شمااين پيام رونميفرستيد!! 

خداوندفرمود:اگرمن رادرمقابل دوستانتان ردكنيد,,,من هم شمارادرقيامت ردخواهم كرد!

اين پيام ارزش فرستادن داره ,,,



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 9 آذر 1393  ساعت 11:15 PM | نظرات (0)

داستان عشق و عاشقی ....بسیار جالب

 دوتا عاشق با هم ازدواج کردن وضع پسره زياد خوب نبود برا همين هميشه کار ميکرد تا زنش راحت زندگي کنه گاهي وقتا حتي شبا هم کار ميکرد. همه کار ميکرد.کارگري فروشندگي حمالي عملگي .سخت کار ميکرد اما حلال.هيچ وقت دست خالي نميومد خونه.وقتي ميومد دختره با جون و دل ازش استقبال ميکرد.ماساژش ميداد براش غذا ميذاشت پاهاشو پاشوره ميکرد .هميشه به عشق شوهرش خونه تميز بود و برق ميزد  و با چيزايي  که داشتن بهترين غذاي ممکن رو درست ميکرد.هيچ وقت دستشونو جلو کسي دراز نميکردن.ساده زندگي ميکردن اما خوشبخت بودن.تا اينکه....



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 9 آذر 1393  ساعت 11:05 PM | نظرات (0)

حدیث حیاء*جدید و بسیار زیبا* حتما بخونید

زهرا مامان بیا صمیمی باشیم --- مثل دو تا دوست قدیمی باشیم
بیا با هم حرف بزنیم بخندیم --- در رو به روی غصه ها ببندیم
درسته دختر خوبه دلبر باشه --- تو خوشگلی از همه کس سر باشه
جلوه تو ذات دختره می دونم --- کار خداست مقدره می دونم
همه می گن دخترا برگ گلن --- دادش میگه البته یه کم خلن
چسب روی دماغ یعنی که زشتن --- به فکر خط خطی سرنوشتن
پشت این رنگ و روغنا دروغه --- پشت اینا یه طرح بی فروغه
مردا میگن که خوشگلا نجیبن --- راستش و بخوای دخترا مثل سیبن
سیب زمین افتاده بو نداره --- رهگذر هم پا رو دلش می ذاره
سیب های روی شاخه چیدن دارن --- از دست باغبون خریدن دارن
بهار خانوم دل نگرون توام --- دلواپس روز خزون توام
حالا که می خوای بری توی خیابون --- خودتو بگیر چراغ نده تو میدون
وقتی که حوا پا گذاشت تو عالم --- به دو می خواست بره به سمت آدم
زد تو سرش فرشته گفت: حاج خانوم --- چه میکنی فردا با حرف مردم
روتو بگیر با این لپای داغت --- بشین بذار آدم بیاد سراغت
آره مامان اینم حرف کمی نیست --- حجب و حیا قصه مبهمی نیست
این روسری یعنی که تو نجیبی --- شکوفه معطر یه سیبی
این روسری پرچم اعتقاده --- نباشه گلبرگها اسیر باده
زلفاتو از روسری بیرون نذار --- چشمای هیز و سمت زلفات نیار
مردای خوب پرده دری نمی خوان --- عشقای لوس سرسری نمی خوان
باید بدونی زندگی بازی نیست --- توهم قرص های اکستازی نیست
اونهایی که پلاس کافی شاپن --- احساسات دخترارو می قاپن
اونی که می ره پارتی های شبونه --- تو کار و بار انگل دیگرونه
مردای خوب کاری و اهل دلن --- مردای بد توی خیابون ولن
مردای خوب فقط نجابت می خوان --- از زنشون غرور و غیرت می خوان
علاف مو فشن که مرد نمیشه --- تا لنگ ظهر به رختخواب سیر بشه
مردی که قیچی میزنه به ابرو --- از اون نگیر سراغ زور بازو
مردی که بند انداخته مرده؟ نه نیست --- برا کسی شریک درده ؟ نه نیست
جوهر مردی نداره ، زغاله --- نه مرده و نه زن ؛ تو حس و حاله
برقِ لب و کرم که اومد تو کار --- مردونگی برو خدا نگه دار
ابرو کمون خیابونا شلوغن --- پر از فریب حرفای دروغن
دوسِت دارم دیونتم ، اسیرم --- یه روز اگه نبینمت میمیرم
یک دو روز بعد تو همین خیابون --- یه لیلی دیگه ست کنار مجنون
برا کسی بمیر که راستی مرده --- جر نزنه ، نپیچه ، برنگرده
بله به کسی بگو که عاشق باشه --- تو حرف عاشقونه صادق باشه
یعنی باید شیفته روحت باشه --- تشنه چشمه شکوهت باشه
آره گلم سرت رو درد نیارم --- ای لوده بازی ها رو دوست ندارم
گیس طلایی به چشماشون زل نزن --- با فوکلات به دستاشون پل نزن
همپای دخترای بد راه نرو --- با چشم باز مامان توی چاه نرو
پروانه نجاتی/ شیراز

شعر خوانی سیده زهرا شایگان ۸ ساله درباره حجاب



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 9 آذر 1393  ساعت 10:48 PM | نظرات (0)

سید و مولای ما به خودت قسم شرمنده ایم........


شیشه های مشروب را سفارش داده ام خدا کند تا فردا آماده شوند
بهترین تالار شهر را آذین بسته ام.خوبی این تالار این است که کاری ندارند مجلس مختلط باشد یا جدا
چند تا ازدوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود
آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود
همان شبی که هزار شب نمیشود
همان شبی که همه به هم محرمند
همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمامی مردان داخل تالار که نه به تمام مردان شهر محرم
میشود این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمید
همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست.آهان یادم آمد.این تالار محضر خدا نیست تا
می توانید معصیت کنید
همان شبی که داماد هم آرایش میکند
همه و همه آمدند حتی دایی سعید و...
اما…کاش امام زمانمان”عج” بود.حق پدری دارد بر ما
مگر میشوداو نباشد؟
عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود،اما آقا آمده بود.به تالار که رسید سر در تالار نوشته
بودند :

ورود امام زمان (عج) اکیدا ممنوع!
دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم
بیام….مگر میشود شب عروسی دختر پدر نیاید.من آمدم اما
گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دخترک دعا کرد
خاک بر سرمان شود آقا تو که جان جهانی…چه ظالمانه یادمان میرود که هستی.ما که روزی مان را از سفره تو می بریم و می خوریم،با شیطان می پریم و می گردیم.میدانم گناه هم که میکنیم،باز دلت نمی آید نیمه شب در نماز دعایمان نکنی
ما حواسمان پرت است که فراموش میکنیم شما را. اما شما خوب یادمان میکنی.سید ابن طاووس مگرنمیگفت که در سرداب مقدس دعا میکردی: ربّنا شیعتنا منّا
بدا به حال ما!ما بهترین مصداق نامردمانیم….بدا به حال ما
آن شب هایمان را که بی حضور تو حتی بی حضور دل راضی ات می گذرانیم،بدا به حال ما

العبد



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 9 آذر 1393  ساعت 6:55 PM | نظرات (0)

ولادت امام موسی کاظم(ع)

alabd.rasekhoonblog.com

مژده ای دل که شب میلاد کاظم آمده

، فاطمه بر دیدن موسی بن جعفرآمده

، کاظمین امشب چراغان ازوجود کاظم است

 خانه ی صادق چراغان از حضور کاظم است

ولادت امام موسی کاظم مبارک باد


ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 9 آذر 1393  ساعت 12:55 PM | نظرات (0)

مادر......

ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﺩ
ﺩﮐﺘﺮ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﮔﻔﺖ :
ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺮﺩ
ﮐﻮﺩﮎ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﯽ؟
ﺩﮐﺘﺮ : ﭘﺎﯾﯿﺰ ....
ﮐﻮﺩﮎ ﮔﻔﺖ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﭼﻪ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ؟
ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﻬﺎ ﻣﯿﺮﯾﺰﻧﺪ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻣﺪ
ﻧﺦ ﻭ ﺳﻮﺯﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ
ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺮﮔﻬﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺑﺪﻭﺯﺩ .



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ شنبه 8 آذر 1393  ساعت 6:54 AM | نظرات (0)

تعداد صفحات :63      50   51   52   53   54   55   56   57   58   59   >