تا خدا یک رگ گردن باقیست

نه تو می مانی
نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه، نه، آیینه به تو خیره شده است
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی، آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت
پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف
بسته های فردا، همه ای کاش ای کاش...
ظرف این لحظه ولیکن خالیست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید
در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقیست
تا خدا هست، به غم وعده این خانه مده



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 17 دی 1393  ساعت 6:36 AM | نظرات (0)

خدایا منصفانه نیست

خدایا

منصفانه نیست

خواستم خودم باشم نشد

خواستم صادق باشم، چه شد...

دنیای بی رحمی است

برای آنچه نداری سرزنش می شوی

و برای آنچه که داری مسخره

در نداشته هایم همیشه قصور از من نبوده، صلاح توست

و در داشته هایم نیز همیشه گناهکار نیستم

یا خدا

می خوانمت، می خواهمت

خدایا نزدیک تر بیا

من دور می شوم اما باز تو نزدیک تر بیا

سرگردانم

آنچه بارها در دیگران در جست و جویش بودم

همه یک جا در تو بود

"آدمی در آغوش خدا غمی نداشت

پیش خدا حسرت هیچ بیش و کمی نداشت

دل از خدا برید و در زمین نشست

صد بار عاشق شد و دلش شکست

به هر طرف نگاه کرد راهش بسته بود

یادش آمد یک روز دل خدا را شکسته بود"



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 17 دی 1393  ساعت 6:12 AM | نظرات (0)

بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود

بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود

بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود

ما خدا را با خود سر دعوا بردیم

و قسم ها خوردیم

ما به هم بد کردیم

ما به هم بد گفتیم

ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم

و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم

روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم

از شما می پرسم

ما که را گول زدیم ؟



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 16 دی 1393  ساعت 6:59 AM | نظرات (0)

شايد آخرين ديدارت با خدا در زمين باشد

دلي را نشکن شايد خانه خدا باشد

 

کسي را تحقير مکن شايد محبوب خدا باشد

 

از کمکي دريغ مکن شايد کليد بهشت باشد

 

سر نماز اول وقت حاضر شو ،

 

شايد آخرين ديدارت با خدا در زمين باشد

 



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 16 دی 1393  ساعت 6:40 AM | نظرات (0)

میخواهم یک تکه از آسمانت را بخرم, دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد...!!

خدایا …

دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد…خدایا...

 

کودکان گل فروش را می بینی؟!


مردان خانه به دوش...


مادران سیاه پوش...


واعظان دین فروش...


محرابهای فرش پوش...


پسران کلیه فروش ...


زبانهای عشق فروش...


انسانهای آدم فروش...


همه را می بینی....!!؟



میخواهم یک تکه از آسمانت را بخرم, دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد...!!



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 16 دی 1393  ساعت 6:33 AM | نظرات (0)

تعداد صفحات :47      20   21   22   23   24   25   26   27   28   29   >