از خدا دور شدیم..

 

کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم

تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم!!!

قبل از آنی که کسی سر برسد 

ما نگاهی به دل خسته ی خود می کردیم

شاید این قفل به دست خود ما باز شود

پیش از آنی که به پیمانه ی دل باده کنند

همگی زنگ پیمانه ی دل می شستیم

 

کاش درباور هر روزه مان 

جای تردید نمایان می شد

و سوالی که چرا سنگ شدیم

و چرا خاطر دریایی مان خشکیده ست؟

کاش می شد که شعار 

جای خود را به شعوری می داد

تا چراغی گردد دست اندیشه مان  

 

کاش می شد که کمی آینه پیدا می شد

تا ببینیم در آن صورت خسته این انسان را

شبح تار امانت داران

 

کاش پیدا می شد

دست گرمی که تکانی بدهد

تا که بیدار شود، خاطر آن پیمان

و کسی می آمد و به ما می فهماند

از خدا دور شدیم..



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 15 دی 1393  ساعت 6:30 AM | نظرات (0)

من خـــــــــدا را دارم

وقتی باران می بارد یاد خدا را بیشتر احساس میکنم

چون باران یعنی نقطه چین تا خدا .......

برای شستن خستگی ها....برای شستن حسرت ها....

می شوم تکراری ترین تصویر خیابان های شهرم......

چتر را می بندم....

می روم زیر باران....

شاید باران بشوید خستگی ها را....بشوید حسرت ها را...

شاید....

شاید باران شود نقطه چین تا خدا........

و بگویم من خـــــــــدا را دارم



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 15 دی 1393  ساعت 6:16 AM | نظرات (0)

ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﭼﻤﺮﺍﻥ :

ﺧﺪﺍﻳﺎ ...
ﺍﺯ ﺑﺪ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎﻳﺖ ﺷﮑﺎﻳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻫﺖ ...
ﺍﻣﺎ ﺷﮑﺎﻳﺘﻢ ﺭﺍ ﭘﺲ ﻣﻴﮕﻴﺮﻡ ...
ﻣﻦ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ...
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺪﻱ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﻱ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ
ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎﻳﺖ ...
ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﮔﺎﻫﻲ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﮐﺴﻲ ﮐﻨﺎﺭﻣﻦ ﻧﻴﺴﺖ ...
ﻣﻌﻨﺎﻳﺶ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻢ ...
ﻣﻌﻨﺎﻳﺶ ﺍﻳﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩﻱ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ...
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ...
ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﭼﻪ ﻣﻴﮑﺮﺩﻡ ...
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ؛ﺧﺪﺍﻱ ﺧﻮﺏ ﻣن!



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 14 دی 1393  ساعت 6:41 PM | نظرات (0)

روی پرده کعبه این آیه حک شده است

روی پرده کعبه

این آیه حک شده است:

"نبی عبادی انی انا الغفور الرحیم ..."

و من ...

هنوز و تا همیشه

به همین یک آیه دلخوشم ...

" بندگانم را آگاه کن که من بخشنده مهربانم "



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 14 دی 1393  ساعت 6:34 AM | نظرات (0)

خدایا مرا ببخش!

خدایا مرا ببخش!

به خاطر همه لحظه هایی که به یاد تو نبوده ام.

به خاطر همه سجده هایی که زود سر از مهر برداشته ام.

به خاطر همه درهایی که کوبیده ام و خانه تو نبوده اند.

به خاطر همه حاجاتی که از غیر از تو خواسته ام.

به خاطر همه آنچه به خاطر سعادت من از من خواستی و من اعتماد نداشتم.

به خاطر همه آنچه خواستی به من بفهمانی و من نفهمیدم.

به خاطر همه نعمتهایی که من شکر نکرده ام.

به خاطر همه چشم پوشیهایت که سوء استفاده کرده و گستاخ تر شده ام.

به خاطر همه آنچه در راه من خرج کرده ای و من هیچ در راه تو خرج نکرده ام.

به خاطر…

مرا ببخش



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 14 دی 1393  ساعت 6:32 AM | نظرات (0)

مناجات عارفانه

الهى آدم شب كور كجا و عبد شكور كجا؟ كه شب كور شكور نباشد.
الهى ، خروس را در شب خروش نباشد و حسن خاموش باشد!
الهى ، مس سگ اصحاب كهف بى طهارت روا نبود، و حسن را طهارت نباشد؟!
الهى ، نماينده ات فرمود: (( القلب حرم الله )) ، حرمت را حفظ بفرما!
الهى ، با همه شيرين زبانى و شيرين كارى ام ، نمى دانم چه كاره ام .
الهى ، (( سبحانك و تعاليت )) ، قطره ماء مهين را چه مَنيتى و چه مُنيَتى ؟!
الهى ، شكرت كه نداى (( يا ايتها النفس المطمئنه  )) را لبيك مى گويم .
الهى ، شكرت كه هر كتابى را مى خوانم ، كتاب وجود خودم را مى خوانم .
الهى ، جهان زندان رندان است ، و جهانيان بهشت آنان ؛ ما را با رندان بدار!
الهى ، چه عذابى از حجاب سخت تر است ؛ به حق خودت از جهنم حجابم وارهان !
الهى شكرت كه از تنهايى و خلوت لذت مى بريم ، چه ، تنها از خلوت وحشت دارد.
الهى ، حسين شير خوار حسن را به حسن ببخش و حسن را به شير خوار حسين .



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 14 دی 1393  ساعت 5:18 AM | نظرات (0)

خداوند به سه گروه وعده داد، بدون حساب وارد بهشت شوند

چه وضـــــوی ارزشمـــندی

... ســــرو خمیده، هنـــــوز سرو است ؟
..... به یقیـــــن ...
.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
♥•۰·˙
همانا خداوند به سه گروه وعده داد، بدون حساب وارد بهشت شوند،
۱- مؤذن
۲- امام جماعت
۳- کسی که وضو بگیرد، سپس داخل مسجد شود و نماز را به جماعت به جا آورد.
.



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 12 دی 1393  ساعت 6:11 AM | نظرات (0)

یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی


دانشجو بود؛
دنبال عشق و حال،
خیلی مقید نبود،
یعنی اهل خیلی کارها هم بود،تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی....

از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم...

قرار شد با مرحوم آیت الله بهجت(ره)هم دیدار داشته باشن...

از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه...

وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت...بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن،آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن...

من چندبار خواستم سلام بگم منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن امااصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن...
درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن...
یه لحظه تو دلم گفتم:
""حمید،میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه...تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره...!!!
تو که خودت میدونی چقدر گند زدی...!!!

""خلاصه خیلی اون لحظه تو فکرفرو رفتم...

تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم،وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم،کارامو سروسامون دادم،تغییر کردم،مدتی گذشت،یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم.

از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم،

چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن،اما به هرحال قبول کردن...
اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت،من دم در سرم رو پایین انداخته بودم،

اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود،تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن>>
""حمید..حمید...حاج آقا باشماست""
نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر...
آهسته در گوشم گفتن...:

"""یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی..."""

به نقل از آیت الله احدی



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ جمعه 12 دی 1393  ساعت 6:08 AM | نظرات (0)

تعداد صفحات :47      20   21   22   23   24   25   26   27   28   29   >