متن از خودمه اگه میشه بخونید و نظر بدید.(تقدیم به تک دختر بابا)

تورا بر دست ها می بردند و ریحانه ی تو در اندیشه آن دستانی بود که انهارا می گرفت تا گم نشودو من در خیابان ها خون تو را پایمال می کردم

تورا از تابوت در آوردند و در قبر نهادند و همسر تو در اندیشه آن بود که دلتنگی هایش را با چه کسی بگوید تا آرام و دلگرم شود و من در خیابان ها خون تو را پایمال می کردم.

شانه های تو را در قبر تکان میدادند و تلقین می کردند و مادر تو در اندیشه روزی بود که تو را پس از هفته ای پر کار می دید و شانه هایت را در بغل می گرفت و خستگی از بدنش برون می رفت و من در خیابان ها خون تورا پایمال می کردم

لحد بر قبر تو می نهادند و پدر تو در اندیشه ی روزی بود که تو برای بار اول پدر گفتی و گویی به ان دنیای جدیدی دادند حالا بر آن دنیا لحد می گذاردند و من در خیابان ها خون تو را پایمال می کردم

و در اخر روی لحد ها خاک می پاشیدند و گویی با هر بار خاک پاشیدن روی قبر تو روی ناز های دخترانه ریحانه سادات تو و دلگرمی های همسر تو و آرامش های مادر و پدرت خاک می پاشیدند و من در خیابان ها خون تورا پایمال می کردم

چه سر خوش ام که نمی اندیشم در برابر پایمال کردن خونت باید روزی پاسخگو باشم،نمی اندیشم...



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 9 بهمن 1393  ساعت 6:50 AM | نظرات (0)

تعداد صفحات :29      10   11   12   13   14   15   16   17   18   19   >