در سرزميني زندگي ميکنم که وقتي کسي مي ميرد ميگويند راحت شد ...!!!
به راستي مگر ما چگونه زندگي ميکنيم که با مرگ راحت ميشويم؟!
* ما امروزه خانه هاي بزرگتر ، اما خانواده هاي کوچکتر داريم ؛
مدارک تحصيلي بالاتر ، اما درک عمومي پائينتر داريم
آگاهي بيشتر ، اما قدرت تشخيص کمتر داريم؛
بدون ملاحظه ايٌام را مي گذرانيم ، خيلي کم مي خنديم ;
خيلي تند رانندگي مي کنيم ، خيلي زود عصباني مي شويم ؛
تا ديروقت بيدار مي مانيم ، خيلي خسته از خواب بر مي خيزيم ؛
خيلي کم مطالعه مي کنيم ؛
خيلي زياد صحبت مي کنيم ، به اندازه ي کافي دوست نداريم و خيلي زياد دروغ مي گوئيم ؛
زندگي ساختن را ياد گرفته ايم اما زندگي کردن را نه ؛
ما ساختمانهاي بلندتر داريم اما طبع کوتاهتر ؛
بيشتر خرج مي کنيم اما کمتر داريم ، بيشتر مي خريم ، اما کمتر لذت مي بريم ؛
ما تا ماه رفته و برگشته ايم اما قادر نيستيم براي ملاقات عزيزي از يک سوي خيابان به آن سو برويم ؛
فضاي بيرون را فتح کرده ايم ،اما فضاي درون را نه ؛
بيشتر برنامه ميريزيم اما کمتر به انجام مي رسانيم؛
عجله کردن را آموخته ايم و نه صبر کردن را
مگر بيشتر از يک بار در زندگى فرصت داریم.؟؟
العبد
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 20 بهمن 1393 ساعت 6:42 AM | نظرات (0)