نوشته شده در تاريخ جمعه 26 دی 1393 ساعت 9:37 AM | نظرات (0)
خوب نگاهش کن...دیدی؟اسمش را بلند زمزمه کن...شهید علیرضاحراف...آن کودکش راببین...بیخودی ندای ای وای و آه خدای من سرنده...فقط ب جسد علیرضانگاه کن...دیدی خاکسترش را..،آن صورت جوان و زیبایش را...خودت را جای آن کودک بذار برای یک دقیقه وقتی پدر زیبایش را اینگونه میبیند...نه تو اصلا نمیتوانی خودت را جای او بگذاری...هیس...هیچ نگو...حالا ک عکس را دیدی میتوانی ب بقیه کارهایت برسی...حالا قبورشهدا را قبرستان فرض کن...شلوارت را تنگ تر بگیر...رهبرم رافحاشی کن...حالا مانتو ات را میتوانی تبدیل ب بلوز کنی...راستی رنگ لاک هایت را جیغ ترانتخاب کن تابیشتر معلوم باشد...دستش رامحکم تربگیر...هه..سه هزار میلیارد را بیشترش کن چون پولی نیست...گریه ی مهدی فاطمه رابیشترش کن...به منو چادرم توهین کن...مشروب را دوای بدنت کن...راحت باش..هرکاری دوست داری انجام ده...اما....اما به ولله شهدا یقه ات را خواهند گرفت...این اشک های فرزندانشان خط...و آن بدن های بیجان و غرق خون و سوخته هم نشان...هنوزهم برای جبران دیرنیست...بسم الله
نوشته شده در تاريخ جمعه 26 دی 1393 ساعت 9:34 AM | نظرات (0)
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 25 دی 1393 ساعت 6:46 AM | نظرات (0)