نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 6:06 AM | نظرات (0)
در این سالها چه گل ها که پرپرشان دیدیم ، تاول شیمیایی به جان خریدیم ،
از خودی ها ضربه خوردیم ، ریزش ها متحمل شدیم ، آن ۸ سال توپ و
ترکش و خمپاره ، این ۸ ماه جولان سیلی خوردگان از نظام ، اما نه شکستیم
چون کاج، نه خمیدیم چون بید، نه نشستیم چون تاک ، سرو بودیم و سرو ماندیم،
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 5:25 AM | نظرات (0)
دفتر را برد گذاشت رو به روی قاب عکس عبدالله و
گفت :" بیا این همه نمره بیست "
بغض سنگینی گلوش رو گرفته بود ،
رو به قاب عکس کرد و
گفت : " مگه نگفتی هر وقت نمره بیست بگیرم جایزه میدی ؟"
بعد با نگاه معصومانه اش گفت :
" مامان من اصلا از بابا جایزه نمخوام ، فقط بگو بابا بیاد خونه .. "
..
شهدا شرمنده ایم
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 بهمن 1393 ساعت 12:17 PM | نظرات (0)
وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ 25 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ.
ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰﺗﻤﯿﺰﺷﺪ. ﺣﺎﻻﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ...
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 بهمن 1393 ساعت 12:12 PM | نظرات (0)
شهید آیت الله مدنی : این آنتن هایی که بر سرپشت بام ها نصب شده اند ،زبان و چهره شیطانند.دستگاه ساواک شاه قبل از انقلاب به خرم آباد تبعیدش کرده بود.از بخت خوب محله ما ،پیش نماز مسجدمان شدند.درطول مدت تبعیدشان ،بیشتر نوجوانان و جوانان شهر جذب تفکرات ایشان شده بودند.بعداز هر نماز مغرب و عشا سخنرانی و درحین آن گریه میکردند. می شد هفته ای ،چندروزی نیمه شبها ساواک احضارش میکردو بهمین خاطر در نبودش جوانان شهر به تکاپو می افتادند.بعضا میشد که چند نفری هم از بچه های مسجدرو ساواک میبرد.جنبش عجیبی در سطح شهر بواسطه حضور روشنگرانه و قابل اعتماد ایشان راه افتاده بود.تا اینکه انقلاب شد و بطوری میشه گفت درشهرما ایشان و بهمراهشان شهید سید فخرالدین رحیمی ،انقلاب رو با اطاعت از راهبریهای امام راحل رهبری میکردند.تا اینکه انقلاب پیروز شد و ایشان به زادگاهشان مهاجرت کردند و شهرما سنگینی فقدان حضورشان را احساس میکرد.روحشان شاد ./العبد
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 بهمن 1393 ساعت 5:35 AM | نظرات (0)
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 بهمن 1393 ساعت 5:31 AM | نظرات (0)
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 13 بهمن 1393 ساعت 6:27 AM | نظرات (0)