نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 13 آذر 1393 ساعت 5:16 AM | نظرات (0)
این روزها همه چیز عجیب و غریب شده ... کسیکه ویزای کربلایش آماده بود و فوت کرد ...آدم هایی که به جای اینکه جمع شوند قرآنی بخوانند ...طلب آمرزشی بکنند ... آرامشی بخواهند ...برای فوت کسی جمع میشوند و دختر و پسر باهم آهنگ میخوانند !!! اینجا چند سوال ذهنمو مشغول میکنه ...
.
1.آیا این جمع شدن برای مرتضی پاشایی بود ؟ اگر بود چه فایده ای برای روح آن مرحوم داشت ؟؟؟
.
2.اگر این جمع ها فقط برای اختلاط دختر و پسر و خوش گذشتن و اهنگ دسته جمعی خوندن تو مکان های عموی بود چرا همه این گناه هارو گردن کسی که یه روزه فوت کرده میندازید ؟
.
3.اگر شما مرتضی را دوست داشتید ؛ چند نفر برایش ختم قران دسته جمعی گرفتید ؟؟؟ جمع شدن و اهنگ خواندن خیلی راحت هست زحمتی هم نمیخواهد خوش هم میگذرد ولی مرتضی پاشایی این روزها نیاز به قران دارد نیاز به دعا نیاز به ارامش ...
.
و سوال اساسی " آیا به نظر شما این جمع شدن ها هم از روی نفس و به خاطر خودمان نبود ؟؟؟ چند ساعتی سرگرم باشیم ؟؟؟؟ "
یادمان باشد آن هایی که میروند بیشتر از جو و ابراز احساسات الکی به توشه ای نیاز دارند ماها میتوانیم شب اول قبر برایشان هدیه بفرستیم ...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 آبان 1393 ساعت 6:57 AM | نظرات (0)
ﻣﻘﺼﺪﻣﺎﻥ ' ﺧﺎﮎ ' ﺍﺳﺖ...
ﺑﺎﮔﺮﯾﻪ ﺧﻮﺩ ﭘﺎﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﻣﯿﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ...
ﺑﺎﮔﺮﯾﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯﺩﻧﯿﺎﻣﯿﺮﻭﯾﻢ...
ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ...
ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 22 آبان 1393 ساعت 7:19 PM | نظرات (0)
سبب عزت موجود نماز است نماز
زینت درگه معبود نماز است نماز
بینماز از نظر لطف خدا محروم است
شرع را مقصد و مقصود نماز است نماز
كوركورانه مكن زهد و ورع، جود و سخا
بودِ طاعت همه از بودِ نماز است نماز
روز و شب گر به حسین بن علی گریه كنی
شرط اول كه دهد سود نماز است نماز
پیش سلطان همه كس هدیهی لایق ببرد
تحفه بر حضرت معبود نماز است نماز
شاه عطشان كه جهان عاشق و دیوانهی اوست
گفت عز و شرف و جود نماز است نماز
نَفَس باز پسین بست چو قامت به نماز
گفت تكبیر به معبود نماز است نماز
به پیمبر چو خدا امر به معراج نمود
گفت تكبیر به معبود نماز است نماز
به نماز عذر نباشد چو به تن جان داری
آنچه حق از همه بستود نماز است نماز
نزد میزان عمل موقع دیوان حساب
قاضی شاهد و مشهود نماز است نماز
گفتم ای عقل زطاعت همگی افضل چیست
عقل یكباره بفرمود نماز است نماز
به كریمی خدا غره مشو ای عاقل
به بشر آنچه دهد سود نماز است نماز
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 مهر 1393 ساعت 8:05 PM | نظرات (1)
عَجِبتُ لِمَن یَری أنَّه یَنقُصُ کُلَّ یَوم فی نَفسِهِ وَ عُمُرِهِ وَ هو لا یَتاهَّبُ لِلمَوتِ.
#در #شگفتم از کسی که می بیند هر روز از جان و عمر او کاسته می شوذ، امّا برای مرگ آماده نمی شود.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و دررالحکم ج4 ، ص336 ح6253 - تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص163 ، ح3156
ذِکرُ المَوتِ یُمیتُ الشَّهَواتِ فی النَّفسِ ، و یَقلَعُ مَنابِتَ الغَفلَة ِ، و یُقَوّی القلبَ بمَواعِدِ اللّه ، و یُرِقُّ الطَّبعَ ، و یَکسِرُ أعلامَ الهَوی و یُطفِئُ نارَ الحِرصِ ، و یُحَقِّرُ الدُّنیا؛
#یاد #مرگ، خواهش های نفس را می میراند و رویشگاه های غفلت را ریشه کن می کند و دل را با وعده های خدا نیرو می بخشد و طبع را نازک می سازد و پرچم های هوس را درهم می شکند و آتش حرص را خاموش می سازد و دنیا را در نظر کوچک می کند.
بحار الأنوار(ط-بیروت) ج6، ص133، ح32 - {شبیه این حدیث در مصباح الشریعه ص171 }
مَنْ عَطَفَ عَلَیْهِ اللَّیْلُ و َالنَّهارُ اَدَّباهُ وَ اَبلَیاهُ وَ اِلَی الْمَنایا اَدْنَیاهُ؛
#شب #و #روز بر هر کس بگذرد، او را ادب می کند، فرسوده اش می نماید و به مرگ نزدیکش می سازد
تصنیف غرر الحکم و دررالکلم ص133
پ.ن:باشد که از لحظات این ماه استفاده کنیم/
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 11 تیر 1393 ساعت 3:05 PM | نظرات (0)
مردی بهخاطر اینکه شبها خواب به چشمش نمیآمد، تصمیم گرفت نزد یک رمال برود و از او کمک بخواهد. وقتی مرد رمال او را دید، به وی گفت که برای رهایی از این مشکل باید به یک غسالخانه برود و از غسال بخواهد که وی را روی تخت غسالخانه، غسل دهد. او تأکید کرد که فقط در این صورت است که مشکل مرد جوان حل میشود و وی پس از آن میتواند به راحتی بخوابد و خواب ببیند.
این نسخه مرد رمال در ادامه ماجرای عجیب تری را رقم زد؛ چرا که مرد جوان تصمیم گرفت هر طوری شده به یک غسالخانه برود و دستوری را که رمال میانسال داده بود، عملی کند. او برای این کار نزد یکی از غسالهای شهر رفت و ماجرا را با وی در میان گذاشت و از او کمک خواست. غسال که نسخه رمال را باور کرده بود قبول کرد که به مرد جوان کمک کند و برای غسلدادن مرد جوان با او قرار گذاشت.
در روز قرار، مرد جوان راهی غسالخانه شد. آن روز، جسد مردی را که بهعلت بیماری جانش را از دست داده بود برای غسل و شستوشو به غسالخانه آورده بودند و مرد غسال سرگرم شست و شوی جنازه بود. وقتی مرد جوان رسید، غسال از او خواست که روی تخت غسالخانه دراز بکشد تا او را هم غسل دهد. وقتی همهچیز برای اجرای نسخه رمال آماده بود، غسال به طرف مرد جوان رفت تا او را شست و شو دهد اما مرد جوان از وی خواست برای شستن او از لیفی تازه استفاده کند، نه لیفی که با آن مردگان را میشوید.
مرد غسال قبول کرد و برای آوردن لیف تازه، تخت غسالخانه را ترک کرد و در همین هنگام خانواده مردی که آن روز فوت شده و جنازهاش روی تخت غسالخانه بود، وارد آنجا شدند. آنها با دیدن 2جنازه روی تخت غسالخانه و غیبت مرد غسال تعجب کردند و یکی از آنها با صدای بلند پرسید: «پس غسال کو؟».
در همین هنگام مرد جوان از روی تخت غسالخانه برخاست و گفت: «غسال رفته است تا لیف بیاورد». دیدن مردی که از روی تخت غسالخانه بلند شده و شروع به حرفزدن کرده بود، برای خانواده متوفی آنقدر ترسناک بود که یکی از آنها سکته کرد و پس از انتقال به بیمارستان جان باخت.
یکی دیگر نیز چنان وحشت کرد که هنگام فرار، پایش لیز خورد و سرش با زمین برخورد کرد و دچار خونریزی مغزی شد و در نهایت در بیمارستان جان باخت. به این ترتیب غسال و مرد جوان بازداشت شدند و پرونده آنها در حالی در اختیار دادسرا قرار گرفته که هنوز کسی نمیدانست جرم آنها چیست.
نوشته شده در تاريخ جمعه 23 اسفند 1392 ساعت 3:20 AM | نظرات (0)