چرا خداوند جوانان را از دنيا مي برد؟

خداوند تنها جوانان را از دنيا نمي برد بلكه همة موجودات زنده غير از خداي حيً ، مي ميرند ولي اگر منظورتان اين است كه چرا بعضي از انسانها مرگ زود هنگام دارند ،لازم است بدانيد كه:

خلقت همه موجودات ، وقوع حوادث و پديده‏هاى جهان و مرگ و ميرها همه مطابق اراده ازلى و قضا و قدر الهى انجام مى‏شود. قضا و قدر الهى نيزبه اين تعلق گرفته كه هر موجود و پديده‏اى از راه علل و اسباب خاص خودش به وجود بيايد يا از بين برود و مسأله مرگ و ميرها نيز طبق ناموس خلقت و نظام علّى و معلولى پديد آيد. به طور كلى مرگ و مير دو نوع است:

يكى اجل مسمّى (مرگي كه زمانش در لوح تقدير مشخص شده است)، و دوّم اجل معلّق يا غير مسمّى.

 نوع اوّل همان اجل طبيعى است كه مطابق با نطام خلقت هر موجود زنده‏اى پس از يك دوره زندگى عوامل زيستى او رو به كاهش و زوال مى‏گذارد تا روزى كه عمر او به سر رسد،

 و اجل معلق،مرگ‏هاى زودرس هستند كه بر اثر تصادف يا بيمارى‏ها و... پديد مى‏آيند و هر دو اجل به اراده و مشيت الهى و بر طبق قضا و قدر الهى انجام مى‏شود، ولى نكته‏اى كه در اينجا قابل توجه است اين كه اعمال و رفتار ارادى و اختيارى انسان نيز، خود يكى از اسباب و مشيات اين عالم و جزئى از قضا و قدر الهى است كه در بسيارى از حوادث و پديده‏هاى عالم، نقش فاعلى به خود مى‏گيرد. پس انسان مى‏تواند با اعمال و رفتار خود، سرنوشت خويش را تعيين كند و يكى ازامورى كه رفتار انسان در تعيين آن مؤثر است، مرگ مى‏باشد. انسان مى‏تواند با رعايت اصول بهداشتى و... عمر خود رابه حد طبيعى و واقعى برساند. علاوه بر اين بعضى از گناهان يا كارهاى خير مانند قطع رحم يا ظلم و احسان وصله رحم و صدقات و... نيز در تأخير و تقديم مرگ‏ها مؤثر است.

    در هر صورت بايد توجه داشت كه هر دو اجل از ناحيه خدا تعيين مى‏شود. يكى به طور مطلق و ديگرى به عنوان مشروط و يا معلق، با توجه به اين دو اجل، بسيارى از مطالب روشن مى‏شود؛ از جمله اين كه در روايات آمده است صله ‏رحم عمر را زياد و يا قطع رحم عمر را كم مى‏كند، منظور از عمر و اجل در اين موارد اجل غيرحتمى (متعلق ومشروط) است.

براى آگاهى بيشتر ر.ك: حيات جاودانه، پژوهشى در قلمرو معادشناسى، امير ديوانى.



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ شنبه 10 اسفند 1392  ساعت 4:29 AM | نظرات (0)

سرگذشت ارواح در عالَم برزخ

22326_080912-near-dh-02.jpg (550×366)

مدتها بود که در بستر بیماری بودم، که بالاخره متوجه سفید پوش بلند قامتی شدم که دستانش را بر نوک انگشتان پاهایم نهاده بود و آرام آرام به سمت بالا می کشاند، در قسمت پاها هیچگونه دردی احساس نمی کردم اماهر چه دستش به طرف بالا می آمد درد بیشتری در ناحیه فوقانی بدنم احساس می کردم گویا همه دردهای وجودم به سمت بالا در حرکت بود، تا اینکه دستش به گلویم رسید.

تمامی بدنم بی حس شده بود اما سرم چنان سنگینی می کرد که احساس کردم هر آن ممکن است از شدت فشار بترکد و یا چشمانم از حدقه در آید.

مطلب کامل در ادامه ی مطلب ...



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 5 اسفند 1392  ساعت 6:20 AM | نظرات (0)

تعداد صفحات :4   1   2   3   4