کبوتر حرم

مثل کبوتران شما گرچه می پرم

آنها کبوترند و من از جنس دیگرم

دیوارها فضای دلم را گرفته اند
دیگر هوای پرزدن افتاده از سرم
 
این شهر بسته بال مرا؛ این حصارها
تا آسمان کشیده شده در برابرم

گاهی برای بال زدن، آسمان کم است
یا صحن قدس باید و یا گنبد حرم

آقای من! ببخش اگر بال من شکست
بر من مگیر خرده اگر کم میاورم

این روزها ببخش اگر دیر میرسم
گاهی اسیر خانه و فرزند و همسرم

مثل کبوتران شما   نه ! هنوز  نه

مانده است تا قبول کنی یک کبوترم



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 15 اسفند 1392  ساعت 6:16 AM | نظرات (0)

دست بر روی سینه هر بار از سمت باب الجواد می آیم...

با حضورت ستاره ها گفتند
نور در خانه ی امام رضاست

کهکشان ها شبیه تسبیحی
دستِ دُردانه ی امام رضاست

مثل باران همیشه دستانت
رزق و روزی برای مردم داشت

برکت در مدینه بود از بس
چهره ات رنگ و بوی گندم داشت


زیر پایت همیشه جاری بود
موج در موج دشتی از دریا

به خدا با خداتر از موسی
بی عصا می گذشتی از دریا

با خداوند هم کلام شدی
علت بُهت خاص و عام شدی

«کودکی هایتان بزرگی بود»
در همان کودکی امام شدی


رزق و روزی شعر دست شماست
تا نفس هست زیر دِیْن توایم

تا جهان هست و تا نفس باقی است
ما فقط محو کاظمین توایم

من به لطف نگاهت ای باران
سوی مشهد زیاد می آیم

دست بر روی سینه هر بار از
سمت باب الجواد می آیم

*سید حمیدرضا برقعی***



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 12 اسفند 1392  ساعت 5:54 AM | نظرات (0)

در این حرم برای همیشه دعای ما؛ در انعکاس آینه‌ها منتشر شده‌ست...

اَللّهُمَّ اِنّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ دُعآءٍ لایُسْمَعُ...
یک بلیط
باز یک حال عجیب
پر شده از رنگ حرم
رنگ یک اذن ورود
رنگ یک گنبد زرد
هر حیاطی یک حوض
پر ز آب کوثر
و وضو بر لب حوض
باز هم اذن ورود
یک قدم تا مقصود
در همین حین میان رویا
ناگهان بغض مرا می گیرد
گویی انگار مشرف شده ام...
به خودم می آیم
چند روزی به سفر هست هنوز …



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 11 اسفند 1392  ساعت 5:59 AM | نظرات (0)

مِهر تو در سنگ هم کار خودش را می کند، شیشه در همسایگیِ عطر خوشبو می شود...

تیزی شمشیر هم تسلیم ابرو می شود
شیر هم در پای چشمان تو آهو می شود

نیست فرقی بین رب و عبدِ عین رب شده
گاه ذکرم یا رضا و گاه یا هو می شود

مِهر تو در سنگ هم کار خودش را می کند
شیشه در همسایگیِ عطر خوشبو می شود

تو به ما پا می دهی و ما کلیمت می شویم
لال هم در این حرم مرغ سخنگو می شود

دست خالی بودن ما نیست کتمان کردنی
دست ما هر بار سائل می شود، رو می شود

چشم جاری از تمام چشمه ها بالاتر است
آب سقاخانه هم محتاج این جو می شود

این مژه هایم اگر پیش تو باشد بهتر است
لااقل یک گوشه از صحن تو جارو می شود

پنجره پولاد تو آخر شفایم می دهد
باز هم در صحن های تو هیاهو می شود...

علی اکبر لطیفیان



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ شنبه 10 اسفند 1392  ساعت 3:21 AM | نظرات (0)

تعداد صفحات :8   1   2   3   4   5   6   7   8