خداحافظی مظلوم با مظلومه...

خداحافظ ای زخم بر دل نشسته
خداحافظ ای یار پهلو شکسته
خداحافظ ای رونق آشیانم
خداحافظ ای قوت زانوانم
خداحافظ ای جسم بی جان زهرا
خداحافظ ای مانده در کوچه تنها
خداحافظ ای گریه های شبانه
خداحافظ ای بانوی بی نشانه
خداحافظ ای کوچه های مدینه
خداحافظ ای زخم بازو و سینه
خداحافظ ای داغ در دل نهفته
خداحافظ ای موی آتش گرفته
خداحافظ ای خاطرات غم یار
خداحافظ ای خون مانده به دیوار
خداحافظ ای یار در خون تپیده
خداحافظ ای یاور قد خمیده
خداحافظ ای یاور مهربانم
خداحافظ ای مادر کودکانم
خداحافظ ای یاس صورت کبودم
...

العبد



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 17 اسفند 1393  ساعت 8:39 PM | نظرات (0)

خیلی مسائل با همان سیلی عوض شد..!!

آغاز شد تا ماجرا در آن دوشنبه
بیچاره شد شیر خدا در آن دوشنبه

در حین صحبت کردن بانوی #حیدر
یک مرتبه زد بی هوا، در آن دوشنبه

با دست چپ زد #فاطمه با صورت افتاد
روی زمین در کوچه ها در آن دوشنبه

با دست دنبال #حسن می گشت ای وای
له شد غرور #مجتبی در آن دوشنبه

تنها فقط#ام_ابیها را نکشتند
کشتند #اهل_بیت را در آن دوشنبه

خیلی مسائل با همان سیلی عوض شد
یعنی کفن شد "بوریا" در آن دوشنبه

یعنی که حتی زینت دوش #پیمبر
افتاد زیر دست و پا در آن دوشنبه

با ضربه های خنجر شمر حرامی
رأسش جدا شد از قفا در آن دوشنبه

اجناس خیمه یک به یک غارت شد و رفت
گهواره و خلخال با... در آن دوشنبه



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 13 اسفند 1393  ساعت 6:50 AM | نظرات (0)

شب های بی مادری :

♦مادرها...
♦عادت شان است
♦عطرشان مدت ها پس از رفتن شان توی خانه می ماند!!
یا فاطمه...
السلام علیک ایهاالممتحنة امتحنک الله الذی خلقک قبل ان یخلقک...
دل خورشید محک داشت؟ نداشت یا به او آینه شک داشت؟ نداشت
آسمانی که فلک میبخشید احتیاجی به فدک داشت؟ نداشت
غیر دیوار و در و آوارش شانه ی وحی کمک داشت؟ نداشت
مردم شهر به هم میگفتند: در این خانه ترک داشت؟ نداشت
شب شدو آینه ی ماه شکست دست این مرد نمک داشت؟ نداشت
تو بپرس از دل پر خون و محن چهره ی یاس کتک داشت؟ نداشت
باورم نیست...
باورم نیست باز هم منت نهادی و عمرم را تمام نکردی تا یک بار دیگر فاطمیه را ببینم...درک کنم...با تمام وجود...
شاید برای عده ای سخت است...اما برای من زیباتر از این نیست که نوروزم را با نامی شروع کنم که طراوت و عظمت و قداستش در ذات نام هست...
فاطمه...
آری...نامش خیلی زیباست...بی نظیر است... یگانه است...مادر است...
هم او که پس از پدرش چیزی از او نمانده بود...به جز... ناهلة الجسم...منکسر ضلع...معصبة الرأس...باکیة عین...
مادرجان...
گاهی به خودم میگویم صبر زینب...ناگهان زیر لبم میاید که صبر حسن... پس از آن قلبم میگوید علی... و دیگر لال میشوم و آرام آرام اشک میریزم...زاری میکنم... ضجه میزنم...
دوست دارم در عزایت بمیرم...اگر کسی بداند عمق مصیبت را مرگ برایش بعید نیست...
راستی چند روز پیش چادر مادرم خاکی شده بود...چشمم که به چادرش افتاد بی اختیار زدم زیر گریه...آستین در دهان گرفته بودم که کسی صدایم را نشنود...آه...آستین به دهان گرفته بودم که تا به خود آمدم و آستین در دهان دیدم،آستینم روضه ها برایم گریز زد... گریه ام بیشتر شد و ناله زدم...ناله که زدم تازه فهمیدم ناله چه کرده...بلند گریه میکردم...ناگهان ساکت شدم...آخر عده ای آمده بودند و میگفتند "گریه نکن! مرد که گریه نمیکنه..."...با خود گفتم آری...یا امیرالمؤمنین...
مادر جان...
آرزو دارم روزی برسد که با صورت و محاسنم، خاک مزارت را بزدایم و در همان حال بمیرم و دفنم کنند تا در قیامت که برخاستم، در صحرای محشر فریاد بزنم که این صورت،شفیع گنهکاران است ...آتش جهنم بر آن حرام شده است...این صورت متبرک به مزار بی نشان مادر هستی است...
مادرم...
فاطمه...
منتظر ظهور
یا صاحب العصر والزمان سلام الله علیه مصیبت مادر تسلیت باد.......



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 13 اسفند 1393  ساعت 6:42 AM | نظرات (0)

زخمی ابدی

ای خدا کاش طمع یکسره از بیخ نبود
#حرمت آل رسول بسته به تاریخ نبود

ظلم رفته به سر بنت چونان #یاس نبی
قصه‌ی #سرخ همان یک در و یک میخ نبود



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 13 اسفند 1393  ساعت 6:40 AM | نظرات (1)

تعداد صفحات :7   1   2   3   4   5   6   7