اشیان سوخت.،.. کبوتر که نباید میسوخت

گیرم آتش به جفا، در که نباید می سوخت
آشیان سوخت ، کبوتر که نباید می سوخت
آتش اینبار گلستان نشد انگار ولی
باغ و بستان پبمبر که نباید می سوخت
کینه دارند اگر مردم شهر از پدرم
وسط حادثه مادر که نباید می سوخت
آتش افتاد در این مزرعه، گندمها سوخت
همه ی حاصل حیدر که نباید می سوخت
آتش از در به دل خانه رسیده است انگار
در اگر سوخته، بستر که نباید می سوخت
زیر خاکستر در شعله گرفت آتش باز
خیمه ها سوخته ،معجر که نباید می سوخت
ظهر اگر سوخت برادر وسط معرکه ، عصر
چادر خاکی خواهر که نباید می سوخت
از تنور آمده بابا وسط تشت ، ولی
سر اگر سوخته ، دختر که نباید می سوخت
نه فقط شمع نه پروانه که در این آتش
سوخت از غصه دل هرکه نباید می سوخت.



ادامه مطلب

نوشته شده در تاريخ دوشنبه 4 اسفند 1393  ساعت 6:33 AM | نظرات (0)

تعداد صفحات :7   1   2   3   4   5   6   7