اين دلتنگي هاي من را هيچ "باراني" آرام نميکند
فکري کن...
اشک من طعنه ميزند به "باران رحمتت"
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ایها الامام الرئوف
آقایمان آمد عبا روی سرش بود
رنگ کبودی بر تمام پیکرش بود
در کوچه یاد ماجرای کوچه افتاد
یافاطمه یافاطمه ذکر لبش بود
دستی به پهلو دست دیگر روی دیوار
پهلو گرفتن یادگار مادرش بود
او در میان حجرهای دربسته اما
صدها فرشته در کنار بسترش بود
او دست و پا میزد ولی با کام عطشان
گویا که دیگر لحظههای آخرش بود
اما تمام فکر و ذهنش کربلا بود
یاد غریبیهای جد بی سرش بود
چکیده
انسان اشرف مخلوقات است و با توجه به اینکه نسبت به دیگر موجودات از قوه عقل برخوردار است و اختیار نیز دارد باید به هم نوع خود احترام بگذارد و دیگر انسان ها را بی ارزش نکند . در سیره امام رضا (ع) همواره انسان دوستی و احترام به دیگران حتی غلامان سیاه به چشم می خورد و در بسیاری موارد با اینکه امام است خود را از آنها پایین تر می بیند . اما اومانیسم غربی یا همان انسان محوری خود را در جایگاه خدا قرار می دهد و می گوید اصل انسان است و اصالت بشر را مطرح می کند و معتقد است موجودی به نام خدا و چیزی به نام دین نباید مانع آزادی های انسان شود .
دلم کمی باران میخواهد و کمی قد زدن، کمی خلوت کردن با خود در لحظههای دلتنگی و رفتن. دلم میخواهد همین حالا قدمهایم مسیرشان را به سوی تو کج کنند. به سوی خانه تو که انگار همه خیابانهای این شهر به همان خانه میرسد؛ به همان خانهای که در لحظههای دلتنگی انگار همه جادهها به تو ختم میشوند.
محمد سنان که یکی از راویان و نزدیکان مورد اعتماد و اهل علم و تقوا و از فقهای شیعیان حضرت کاظم علیه السلام به شمار می رفت می گفت: «در زمان خلافت هارون به امام گفتم: «خود را به امامت مشهور ساخته و جای پدرت را گرفته ای در حالی که از شمشیر هارون خود می چکد!» امام فرمود: «آنچه مرا به این کار وادار کرده و بی پروا ساخته، سخن پیامبر صلی الله علیه و آله است که فرمود: «اگر ابوجهل یک مو از سر من گیرد بدانید که من پیامبر نیستم». من نیز به شما می گویم: «اگر هارون از سر من مویی کم کرد گواه باشید که من نیز امام نیستم».