تا حرم را دیدم اشکم گشت جاری مثل نیل
زیر آن سایه که از گنبد به سویم شد گُسیل
از همان سَر دَر که زد شیخ بهایی،رد شدم
دیدم آقا زشتِ اعمالِ مرا کرده جَمیل
رخت خُدّامی به تن کردم،وَ از آن شب به بعد
نیمهشبها صحن جارو میزنم با جبرئیل
ما فقط سلمان به پابوسیِ طوبی بردهایم
بازدیدش را رضا پس داد،جایِ کُل ایل
حضرت سلطان به ایران آمد و ایران ما
جملگی سلمان شدند از سیستان تا اردبیل
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا