پدر مینشست روبروی در. با اینکه کار هر روزهاش بود ولی جوری به بیرون در نگاه میکرد که باز هم برای بار چندم، باورم میشد که آن بیرون خبری است.
اما مثل همیشه یک دیوار آجری بود و قسمتی از آسمان که گاه آبی بود، گاه همراه با لکههای ابر و گاه خاکستری و شبها ماه از بالای دیوار دیده میشد.
آرزوی من همین یک آرزوست
بار دیگر شاهد آن ملک دوست
ناظر یک گنبدی از جنس نور
غافل از اینکه کلید رفتنم در دست اوست
السلام علیک یا غریب الغرباء
یا معین الضعفا و الفقراء
السلطان یا ابالحسن
یا علی بن موسی الرضا المرتضی (ع)
کدامین طلوع خورشید نوید دیدار من وشما را خواهد داد ؟
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
این شال را عزیز برایم بافت. با دستهای سفید پنبهایاش. گفت توی خانه فقط سیاه داریم.
گفت چقدر سر بیاندازم.؟ گفتم اینقدر...و با انگشت اندازهای کمتر از یک وجبم را نشانش دادم. چشمهایش را ریز کرد و اندازه را ورانداز کرد.
گفت: چهل تا
بعد با هر دانه که میانداخت توی میل، یک صلوات میفرستاد .عزیز وقتی چیزی را سر میانداخت هیچ کس نباید در خانه راه میرفت. عزیز میگفت ممکن است قدمِ سنگین بردارید. تمام نشود.
به اندازه چهل دانه صلوات عزیز نشستیم و عزیز را تماشا کردیم.
هنوز پاییز تمام نشده عزیز شال را بافت. صلوات فرستاد و تمام شدهاش را انداخت دور گردنم.
آن وقتها جوان بودم، خیلی جوان. تضاد میان سفیدی دستهای عزیز و سیاهی این شال را نمیفهمیدم. تضاد میان سفیدی دستهای عزیز با سیاهی همه جای دنیا را نمیفهمیدم. رمز چهل دانه شال سیاه را نمیفهمیدم و به سنگینی قدمهایم هنوز واقف نبودم.
امشب شب چهلم است. این چهله هم تمام شد. با من بگو! محض رضای خدا با من بگو! چند چهله دیگر سر بیاندازم تا این دل به سفیدی دستهای عزیز کمی مایل شود؟
کیلومترها از تو دور بودم و هربار که تصویر گنبد طلاییات را در تلویزیون میدیدم، چشمانم را میبستم و خودم را در مقابل گنبد و گلدستههای طلایت حس میکردم.
السّلامُعَلیكَ یاعَلیابنِ موسیالرِّضا
در دلم اذن دخول میگرفتم و بهجای همه آنها که التماس دعا گفته بودند نایبالزیاره میشدم و به سمتت میآمدم
آقاجان من آمدم!
امسال را آمدهام تا میهمان خانه تو باشم در روزهایی که عطر و بوی محمد(ص) و علی(ع)، جان و دل عاشقان را عطرآگین کرده است. یا امام رضا(ع)، شنیدهام که درباره فضیلت این روزها فرمودهاید: "عید غدیر آن روزی است که اندوهها در آن بر طرف میشود و گناهان فرو میریزد و روزی است که در آن عطاها و بخششها داده میشود."
این جمله را نیز شنیدهام که فرمودهاید: "عید غدیر روزی است که دعا در آن مستجاب میشود، ... روز تهنیت گویی است، ... روز آراستن و زینت کردن است..."
در این روزهای عاشقانه در گوشهای از حرم نورانیات که به یمن عید غدیر نورباران شده است، دست تمنا به سوی آسمان بلند میکنم و از خداوند آسمانها و زمین میخواهم به حرمت این عید عزیز دعاهایم را مستجاب کند.
سلام ای مشرق نورانی عشق
سلام ای زیبای هشتم عشق
سلام ای تک ستاره آسمان ها و زمین
امروز دلم را به یادت چراغانی کرده ام شاید
که بتوانم در این هوای بارانی دلم را شسته وتو را بیابم
چشمانم در مقابل گنبد زیبای طلایت استقامت تماشا ندارد
به لرزه می افتد پلک هایم در مقابل این عظمت بلند و پرشکوه پنجره فولاد آه پنجره فولاد...
ای مهربان ترین مهربان مجذوب کن قلبم را به سمت مشرق عشق