نسیمی که ازسمت وسوی حرم می وزید عطر دل انگیزی داشت.گنبد زیر نور آفتاب به زیبایی تمام می درخشید.آسمان از مهرهشتمین امام شیعیان عشق باران شده وکوچه پس کوچه های شهر انتظار دوباره گام برداشتنش را می کشیدند .
امشب نماز باران می خوانم ودوست دارم رنگین کمان فردا زیباترین نشانه ی آن باشد.
بازهم مثل همیشه رگبارهای درد خوابم را می رباید ومن منتظر گلواژه های شفا هستم .
امشب بر لوح دلم نام رضا را می نویسم وآارمشی ناب مرا درآغوش می کشد وصدای بال کبوتران حرم لالایی یادم می شود.
ای کاش دلم شبیه گنبد میشد
عالم همگی شبیه مشهد میشد
ای کاش دلم شبیه یک فرش فقط
از داخل صحنهای او رد میشد
میخوام دل شکستمو نذرامام رضا کنم
قفل سکوتو بشکنم عقده ی دل رو واکنم
پربگیرم به آسمون به دورگنبد طلاش
باکفترای حرمش رضارضا رضا کنم
پنجره ی شکسته ی دلم رو بازجلا بدم
توبغلم ضریحشو بگیرم و دعا کنم
دعاکنم امام رضا گدای درگاه توام
آقامیشه توحرمت هوای کربلا کنم
تموم دنیا زائربرق نگاه توشدن
میخوام برات بمیرم وجون ودل وفداکنم
مهدی کرمی
ایــن روزهــا لیاقتـــ چــه واژہ ی حـسرتـــ انگــــیــزی اســت...
یک نایلون که تویش چندتا کتاب بود، در دستم، کیفم هم روی شانهام؛ رسیدم جلو حرم. نایلون کتابها را از این دست به آن دست دادم. از در ورودی که داخل شدم، دستم حسابی درد گرفتهبود. موقع بازرسی، دخترکی هشت نه ساله را با مادرش دیدم. دختر چادری سفید با گلهای قرمز ریز سرش و مانتوی مدرسه هم تنش بود. کیفش راباز کرد تا بازرسی شود. توی کیف، یک نایلون سیاه بود، توی آن هم ... .