«رضا» گلواژه ی ایمان و یاری
چراغ راه سبز رستگاری
حضور نور، نور پاک سرمد
گل آلاله ی باغ محمد!
بر بارگهت ديده و دل بسته ام اي شاه (ع)!
آخر چه بگويم به تو دلبسته ام اي ماه (ع)!
اي شاه خراسان پسر شاه ولايت (ع)
من از سرايمان بشدم راهي اين جاه
دين را حرميست در خراسان
دشوارتر بمحشر آسان
از معجزههاي شرع احمد
از حجتهاي دين يزدان
همواره رهش مسير حاجت
پيوسته درش مشير غفران
چون کعبه پر آدمي زهر جاي
چون عرش پر از فرشته هزمان
حالا فهمیدم که چرا به تو گویند غریب..!
به همچو منی امید داری..
نیستنم برایت عادت شده.اما بودنت برایم رحمت...
برایم باش..بمان..دستم بگیر..بگذار به ثانیه ای هم که شده حس کنم که من هم هستم!
خسته شده ام از بودن های پر از نبودن..
از بارگه عشق ولايت خبر آمد
خورشيد جهانتاب ولايت ز در آمد
او شاه رضا (ع) قبلهي عشاق جهان است
کامد به جهان، گشت به احرار، سر آمد
آن با رقهی عشق خداوند به گيتي
سوغات ره آورد و ز راه سفر آمد
از دور ســـلامی و تو از دور جوابـــــی
این فاصله انگار نه انگار زیاد اســـــــت!