کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
کد خبر: 132238
تاریخ انتشار: 09:57 - 19 بهمن 1394 - 2016 February 08
 
   سیاست » سایر حوزه ها
میزان گزارش می دهد

  دو هدف بزرگ سپاه از حضور مستشاری در سوریه و عراق

 

  خبرگزاری میزان-   طبق گفته فرمانده کل سپاه و جانشین وی، حضور مستشاری نیروهای ایرانی در سوریه و عراق با دو هدف عمده صورت می گیرد.
 
دو هدف بزرگ ایران از حضور مستشاری در سوریه و عراق
 
 
خبرگزاری میزان-گروه سیاسی: پس از گذشت 37 سال از پیروزی انقلاب
 
اسلامی که سه شعار "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" محورهای اصلی آن بود، امروز شاهدیم که شعار "استقلال" به شکلی کامل در عرصه سیاسی و نظامی در کشورمان تبلور پیدا کرده است.
 
در سرزمینی که در روزگاران نه چندان دور، قدرتها و ابرقدرتهای منطقه ای و جهانی چشم طمع به آن دوخته بودند و مرزهای آن را برای خود نامرئی و منابع خدادادی اش را نیز حلال می دانستند، امروز امنیتی حکمفرما شده که نه تنها می توانیم با قدرت و صلابت از مرزهایمان حراست و حفاظت کنیم بلکه با حضور مستشاری در کشورهایی که درگیر مبارزه با تروریسم هستند، چندصد کیلومتر دورتر از مرزهایمان، به دفاع از کیان انقلاب اسلامی می پردازیم.
 
قدرت نظامی برتر و توان لجستیکی بالای ایران که مبتنی بر دکترین بازدارندگی تعریف شده، کاری کرده که حمله نظامی رو در رو و رزم مستقیم، تا حدود بسیار زیادی از فکر دشمنان انقلاب اسلامی خارج شود؛ همانگونه که سردار جعفری فرمانده کل سپاه در ابتدای هفته جاری و در مراسم تشییع پیکر چهار شهید مدافع حرم گفت:" دشمنان ما می دانند که ارتش های منظم و کلاسیکشان نمی توانند در برابر محور مقاومت اسلامی مقابله کنند."
 
"برخی ابهام دارند که درگیری در سوریه به ایران چه ربطی دارد؟ کسانی که این نگاه را دارند بسیار ساده اندیش هستند در حالی که مقاومت در سوریه همان مقاومت انقلاب اسلامی است و اگر این مقاومت شکست بخورد برای ایران ناامنی ایجاد خواهد شد".
 
اینها بخشهای دیگری از صحبتهای سرلشکر جعفری فرمانده کل سپاه در جمع کارکنان نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ابتدای این هفته بود. سخنانی که به وضوح نشان دهنده آن است که اگر ما چندصدکیلومتر جلوتر از مرزهایمان به استقبال دشمن نرویم و آنها را زمین گیر نکنیم، مجبوریم در مرزهای خودمان با آنها پیکار کنیم و در صورتی که جنگ وارد سرزمین و مرزهای ما شود، ممکن است شرایط و موازنه به گونه ای دیگر تغییر شکل پیدا کند. همانگونه که در خطبه 27 نهج البلاغه می خوانیم که "خوار و ذلیل نشد ملتی، مگر آنکه در خانه خود به جنگ با دشمن پرداخت".
 
اما دفاع از مرزهای ایران اسلامی چندصد کیلومتر دورتر از خاک کشورمان، شاید تنها بخشی از اهداف حضور مستشاری ایران در سوریه و عراق باشد؛ حضور نیروهای مستشاری ایران در این دو کشور فرصت های بی نظیری را در جهت ایجاد وحدت میان ممالک اسلامی و مانوس شدن مسلمانان کشورهای مختلف با یکدیگر برای ما مهیا می سازد. 
 
در همین راستا سردار حسین سلامی جانشین فرمانده کل سپاه در برنامه گفتگوی ویژه خبری یکشنبه شب هفته جاری عنوان کرد: "همه حقیقت این نیست که ما از سوریه حمایت می‌کنیم تا در ایران درگیر نشویم؛ بلکه ما در سوریه و عراق حضور داریم تا این کشورها عزت خود را داشته باشند و قدرتهایی مثل امریکا و فرانسه و انگلیس بر سرنوشت مسلمانان حاکم نشوند".
 
بدون اغراق قدرت معنوی و مادی جمهوری اسلامی سبب شده تا علاوه بر آنکه ایران محوریت جبهه مقاومت را با صلابت و اقتدار در اختیار داشته باشد، با ایجاد یکدلی و همرنگ کردن مردم عراق، سوریه، فلسطین و لبنان با خودش، قدم بزرگی را در راه ایجاد امت واحده اسلامی بردارد.
 
انتهای پیام/

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 20 بهمن 1394  ] [ 6:32 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۴۸۱۰۵
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۳:۵۹
 

ترسیم آیت الله بهجت از احوالات روز قیامت  

عقیق: ﺁﻳﺖﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ:
ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻣﺎ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ، ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ ﺍﺳﻢ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ. ﻋﻨﺎﻭﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ، ﭘﺴﺖ ﻭ ﻣﻘﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﻭﺯﻳﺮﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ.
ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺍﺻﻼ ﻣﻼﮎ ﻧﻴﺴﺖ،ﺑﻠﮑﻪ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺯﻳﺮ ﺍﺳﺖ:
ﺍﻭﻝ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍﺿﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﺑﻬﺸﺖ.
دوم ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍﺿﻲﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻨﻔﻌﺖ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻴﺰ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﺑﻬﺸﺖ.

سوم ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻳﮏ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﺮﺍﻱ امام حسین و ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍ ﺭﻳﺨﺘﻪ ﺍﻧﺪ وعمل صالح انجام دادند ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﺑﻬﺸﺖ.
ﺳﭙﺲ ﻣﻼﺋﮑﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ :
ﺍﻱ ﺧﺪﺍﻱﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﭘﺲ ﺷﻬﺪﺍ ﻭ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﭼﻪ؟
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﻴﻔﺮﻣﺎﻳﻨﺪ :
ﻣﻘﺎﻡ ﻭ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻧﻴﺴﺖ.
ﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﮐﻨﻴﻢ،
ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻴﻢ ﻭ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ ﮐﺠﺎ ﺧﻮﺷﺸﺎﻥ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ ﻭﮐﺠﺎﻱ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺮﻭﻧﺪ؟
ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﮐﻨﻴﻢ ﻭﺭﺿﺎﻳﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﻠﺐ ﮐﻨﻴﻢ.

ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺍﺭﺯﻗﻨﺎ ﺷﻬﺎﺩﺓ ﻓﻲ سبیلک


منبع:افسران
211008

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 20 بهمن 1394  ] [ 6:31 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۴۸۲۸۳
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۲:۵۴
 

كدام يك از كارها نزد خدا برتر است؟  

عقیق:امام صادق(ع) فرمودند:

قالَ مُوسَى بْنُ عِمْرانَ: يارَبِّ أَىُّ الْأَعْمالِ أَفْضَلُ عِنْدَكَ؟ فَقالَ: حُبُّ الْأَطْفالِ فَإِنَّ فِطْرَتَهُمْ عَلى تَوْحيدى. فَإِنْ أَمِتّهُمْ أُدْخِلْهُمْ بِرَحْمَتى جَنَّتى.

حضرت موسى بن عمران عليهماالسلام عرض كرد: پروردگارا! كدام يك از كارها نزد تو برتر است؟ خدا به او فرمود: دوست داشتن كودكان، زيرا سرشت آنان بر يگانگى من استوار است و من هرگاه آنان را مى ميرانم، به مِهر خويش، در بهشت خود مى برم.

                                                                      
پی نوشت:
بحارالانوار،ج104،صفحه105
منبع:باشگاه
211008

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 20 بهمن 1394  ] [ 6:29 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۰۹۷۷
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۲:۲۹
 
درس اخلاق آیت‌الله قرهی:

تنها گروهی که قیامت در امان هستند  

امام صادق(ع) فرمود: امیدوار به خدا باش، اما چه امیدی؟ آن امیدواری که نکند باعث جرأت در گناه تو شود، این امیدواری صحیح نیست، بلکه به خدا امیدوار باش، اما نه تا جایی که تو را به گناه بکشاند، آن دیگر امیدواری نیست و فریب شیطان است.

عقیق:آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «خطورات و مراقبه» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:


*بلایی که طلاست!

در جلسات گذشته بیان کردیم: اگر یاد ما کنترل شود، همه این خطورات - که از یاد است - ملکی و ربّانی می‌شود. امّا اگر یادمان، کنترل نشود، اگر ذکر، یاد و حال ما در جای دیگری باشد، طوری که انسان دیگر خدا را فراموش کند، معلوم است تمام خطورات او، خطورات نفسانی و شیطانی می‌شود.

بیان کردیم: باید همه وجود انسان، یاد خدا شود، نه فقط زبان، ذکر بگوید، «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه» بگوید، استغفار کند، حمد بگوید که خیلی خوب است، امّا همه اعضاء و جوارح انسان، باید ذکرالله شود. این نسخه‌ای است که وجود مقدّس پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) بیان فرمودند. حضرت فرمودند: بنده، موقعی بنده می‌شود که همه وجودش، یاد خدا باشد. اگر همه وجود، یاد خدا شد، زبان، چشم، گوش، فکر، روح، قلب، همه، یاد خدا شد؛ آن موقع تمام خطورات این عبد، الهی و ربانی می‌شود. از ملکی بیرون می‌آید و ربّانی محض می‌شود. چه کند انسان که این‌طور شود؟ ضمن اینکه سؤال اینجاست این ذکر قلب چیست؟

ذکر لسان، معلوم است یکی این است که مثلاً انسان «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه» بگوید، امّا ذکر حقیقی، این است که صداقت محض در مقابل خدا داشته باشد. در جلسه گذشته تا حدودی روایت شریفی را از وجود مقدّس حضرت باقرالعلوم، امام محمّدباقر(ع) بیان کردیم، حضرت فرمودند: «وَ ذِکْرُ اللِّسَانِ الْحَمْدُ وَ الثَّنَاءُ»، ذکر لسان، حمد خداست. دائم شکرگزار باشد.

روایتی را در مقام حمودیّت بیان کردیم که مهم این است که انسان بداند همه چیز از ناحیه خداست. این در باب معرفت است که انسان به آن‌جا برسد که به قول پیامبر عظیم‌الشّأن حتّی در مورد بلا هم خدا را شکر کند. البته بلا، صورت ظاهرش بلاست، امّا آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی یک تعبیر بسیار عالی در این زمینه دارند. یکی از شاگردان مبرّز ایشان که در بحث رشحات و شذرات ایشان حضور داشتند، بیان می‌کردند: ایشان می‌فرمودند: وقتی گفته شده: «البلاء للولاء»، اینجا دیگر بلا، طلاست. مجبوریم این‌ طور بگوییم تا قریب به ذهن شود. این بلا دیگر بلا نیست، طلاست.

لذا پیامبر(ص) می‌فرمایند: اگر عبد بداند، همه چیز که از ناحیه خداوند تبارک و تعالی است، برای رشد انسان است، آن‌جا هم که صورت ظاهرش، بلاست (نه اینکه به حقیقت بلا باشد)، به ذوالجلال و الاکرام عرضه می‌دارد: «الحمدللّه علی کلّ حال». در همه حالات حمد خدا را می‌کند و به مقام حمودیّت رسیده است.

*ذکر نفس؛ تلاش و تحمّل رنج

لذا فرمودند: ذکر لسان، حمد و ثناست. امّا ذکر نفس، جهاد، کوشش، تلاش و تحمّل رنج است، فرمودند: «وَ ذِکْرُ النَّفْسِ الْجُهْدُ وَ الْعَنَاءُ». یعنی انسان، رنج‌ها را بپذیرد و باور کند این رنج‌ها بلا نیست، چه رنج‌های زندگی دنیوی و چه رنج برای رسیدن به مقامات الهی که این‌ها هم واقعاً رنج می‌خواهد و نابرده رنج، گنج میّسر نمی‌شود (نکاتی در این زمینه در جلسه گذشته بیان کردیم). انسان باید باورش شود، خودِ جهد و کوشش برای رسیدن به مقام انسانیّت، گنج بزرگی است و همه کس توفیق این را ندارد. اصلاً شما اگر به هیچ چیزی هم نرسی، همین که در این راه تلاش می‌کنی، گنج بزرگی داری.

آیت‌الله شب‌زنده‌دار در درس اخلاقشان فرموده بودند: اینکه در روایت داریم: برای طالب علم، ملائکه الهی بال‌هایشان را می‌گشایند، یعنی معلوم هم نیست عالم شود، امّا برای همان طالب علم هم بال می‌گشایند؛ یک دلیلش این است: همین که شما تلاش دارید که عالم شوید، تلاش دارید که به سمت علم بروید، این، جهد است و پروردگار عالم همین جهد را از انسان می‌خواهد و إلّا علم که از ناحیه خداست. خدا براساس صبر انسانی که یک کسی را ببیند خدای ناکرده به انحراف نیافتد و نعوذبالله علم برای او حجاب اکبر نشود «العلم هو الحجاب الاکبر»، به او علم مرحمت می‌کند و این، واضح است. منتها پروردگار عالم دوست دارد انسان در این راه، تلاش کند و تلاش او را می‌خواهد. همان‌طور که در روایت داریم: اگر کسی عمل انجام دهد، ولی در آن عمل، جدّ و تلاش داشته باشد و آن عمل را دیگر ترک نمی‌کند، افضل است از کسی که چندین عمل انجام بدهد، امّا چند روز انجام می‌دهد و بعد رهایش می‌کند، بعد سراغ عمل دیگر می‌رود (به تعبیر عامیانه شاخه به شاخه می‌پرد).

لذا خدا از انسان، این را می‌خواهد که انسان، جهد و کوشش داشته باشد. دیگر انسان نباید جز قرب خدا هیچ چیزی را برای خود ملاک قرار دهد. من این عمل را انجام می‌دهم، طیّ الارض شود. این عمل را انجام می‌دهم ... . اصلاً این‌ها ملاک نیست، من می‌خواهم خدا از من راضی باشد و من مقرّب پروردگار عالم شود. من عبد خدا هستم، من متعلّق به خدا هستم و خدا هم این‌گونه پسندیده که من کار کنم. به من دستور داده نماز بخوان، چشم. به من دستور داده روزه بگیر، چشم. به قول اولیاء خدا انسان باید یکپارچه «چشم» شود، چشم مطلق.

*در مسیر تلاش، باید تحمّل رنج داشت

لذا حضرت باقرالعلوم(ع) فرمودند: «وَ ذِکْرُ النَّفْسِ الْجُهْدُ وَ الْعَنَاءُ» ذکر نفس برای اینکه تمام خطورات انسان، خطورات ربّانی شود، این است که جهد و کوشش کند. در این تلاش‌هایی که می‌کند، امکان دارد مشکلاتی برایشان پیش آید، لذا باید تحمّل رنج را داشته باشد، «وَ الْعَنَاءُ».

به هر حال شیطان اجازه نمی‌دهد، مثلاً می‌خواهی برای طلب علم بروی، مشکلاتی برایت پیش می‌آورد و فقر را برایت جلوه می‌دهد. می‌خواهی با نفس خود مبارزه کنی، نمی‌توانی. حتّی گاهی انسان می‌خواهد شغلش را عوض کند، نمی‌تواند و گرفتار خواهد شد. امّا از آن طرف برای او مشکل پیش می‌آید.

مرحوم حاج آقا حلوایی بیان کردند: پدربزرگ ما اوّل زرگر(طلافروش) بود، امّا بعد از مدّتی دیده بود نمی‌تواند این کار را ادامه دهد. آن هم در آن زمان که خیلی‌ از خانم‌ها با روبنده و ... بودند. ولی ایشان چون دیده بود نمی‌تواند، به شغل پایین‌تر که به ظاهر سود کمتری هم دارد، رفته بود تا خودش را حفظ کند. بعد فرمود: خدای متعال هم برای او برکت درست کرد. البته قصدش اصلاً چنین چیزی نبوده.

پدر مرحوم حاج آقا حلوایی گفته بود: پدرم یک مدتی در زجر بود و در معاش به رنج افتاده بود، چون شغلش را عوض کرده بود. همه هم به او می‌گفتند: همه به این راه می‌آیند، امّا تو برعکس کردی و به شغل پایین‌تر آمدی؟! زرگری را رها کردی و به جایی رفتی که نه انس با آن کار داری و نه بلدی. او هم گفته بود: برای این است که می‌ترسم.

لذا در این تلاش و جهاد باید رنج‌ها را هم تحمّل کرد. آیا ذکر فقط این است که ما بگوییم، برای چشمت، یا ستّار بگو، برای نفست، افوّض امری الی الله بگو و ... ؟ بله، این‌ها ذکرهای ظاهری است، امّا ذکر نفس این است که برای رسیدن به خدا تلاش و جهد کنی. لذا معلوم می‌شود وقتی انسان می‌خواهد برای رسیدن به خدا تلاش کند، نفس دون به او اجازه نمی‌دهد، نفس امّاره مقابل نفس مطمئنّه می‌ایستد و شیطان آن موقع خوب و قوی و با جندش که از جنّ و انس هستند، می‌آید. به قدری محکم جلو می‌آید که به انسان اجازه تلاش نمی‌دهد. لذا تو هم باید تلاشت را بیشتر کنی و جهد، این است.

*دشمنی که اگر بر او غالب شوی، دشمنان دیگر تو کاری از پیش نمی‌برند

فرمودند: ذکر نفس این است که تو تلاش کنی، با اینکه شیطان اجازه نمی‌دهد. بارها بیان کردم که جوانان عزیز می‌گویند: شیطان ملعون و این نفس دون، این اعدی عدوّ، من را گرفتار کرده بود و من دلم می‌خواست از لحظه‌ای به بعد، دیگر چشمم را کنترل کنم، دیگر حالم از خودم بهم می‌خورد، دلم می‌خواست نگاه زشت نکنم و وضعم خوب باشد، اما همان موقع جلوی پایم کسی سبز می‌شود. تا قبلش من دنبال او می‌دویدم و گاهی هم پیدا نمی‌کردم، امّا حالا که می‌گویم: مرده شور این نفس را ببرد، مرده شور این گناه را ببرد، می‌خواهم چشمم را مراقبت کنم، همان موقع، تازه بیشتر جلوی انسان می‌آید. برای همین می‌فرماید: ذکر نفس، همین جهد و تحمّل رنج است.

عزیزان ما هنوز باور نکردیم که نفس، اعدی عدوّ است. اگر این را باور می‌کردیم، جلوی او می‌ایستادیم. امّا ما شوخی گرفتیم و می‌گوییم: حالا این هم یک دشمنی است. ولی اگر شما بدانید که دشمنی می‌خواهد بیاید کشور یا خانه شما را بگیرد، سخت نمی‌گیرید؟! اگر بفهمید دزدی در محله شما آمده و چند خانه را زده، آیا قفل‌هایی را که مناسب نیست، عوض نمی‌کنید؟! مراقبت و مواظبت نمی‌کنید؟! لذا ما باور نداریم که این نفس که در درون ماست، دشمن‌ترین دشمنان ماست. ما هنوز نفهمیدیم که فرمودند: «أعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک». شاید به زبان بیان کنیم که دشمن‌ترین دشمنان ما، همین نفس ماست که درون ما قرار دارد، امّا به باور آن نرسیدیم. لذا اگر فریب دشمن‌های دیگر مانند یهود و ... را هم می‌خوریم، به همین علّت است که ما گرفتار این دشمن‌ترین دشمنان یعنی نفس دون هستیم. اگر بر این دشمن‌ترین دشمنان غلبه کنیم، آن‌ها هم دیگر هیچ کاری نمی‌توانند انجام دهند. لذا نمی‌توان از چنین دشمنی غافل شد و جهد و تلاش زیاد می‌خواهد.

*نشانه لطف خدا به انسان، بعد از گناه!

‌لذا اگر کسی کوشش نکند، گرفتار می‌شود. بعد هم باید بداند موقعی که کوشش می‌کند، او را رها نمی‌کنند، شیطان جلو می‌آید و می‌گوید: عجب! حالا برای من، آدم شدی؟! تو در سپاه و حزب من (به تعبیر قرآن، حزب الشیطان) بودی «من الجنّة و النّاس»، حالا می‌خواهی خدایی و الهی شوی؟!

آن موقع که در حزب و گروه شیطان بودم، کاری با من نداشت. خودم بودم. امّا حالا که تصمیم می‌گیرم، باید کوشش کنم، در این کوشش هم رنج است. چرا؟ چون می‌آید جلوی من می‌ایستد، نه اینکه تا من بگویم: خدایا! می‌خواهم خدایی شوم، همه چیز آماده شود. البته خدا هم عنایت و لطف و بزرگواری می‌کند. همین که خدا به من و شما لطف می‌کند و در مجالسی که قلب و روحمان جلا می‌گیرد و در آن‌جاهایی که اولیاء و بزرگان خدا بودند، ما را می‌برد، نشان از لطف خداست. ما خودمان نبودیم. روایت داریم: اگر خیری برای شما به وجود آمد، اگر حالتان، حال الهی شد، بدانید که لطف پروردگار عالم است. بدانید خدا شما را دوست داشته است.

در احادیث القدسیّه است که یکی از نشانه‌های حبّ خدا به بندگانش این است: موقعی که به گناه گرفتار می‌شود، همان موقع بعد از گناه، حال او را متغیّر می‌کند. البته خصوصیّت گناه این است که اجازه نمی‌دهد حال انسان متغیّر شود؛ چون ظلمات می‌آورد. امّا اگر دیدی بعد از گناه، بدت آمد، متنفّر شدی، حالت بد شد، گفتی: اَه، بنا بود دیگر این کار را نکنی، لذا به خودت بد گفتی و از خودت بدت آمد و حالت متغیّر شد، بدان که آن، لطف پروردگار عالم است و نشان از این دارد که خدا بنده‌اش را دوست دارد. نشان از این دارد که خدا، او را مشمول «و امهلهم رویدا» نکرده است.

قرآن می‌فرماید: برخی را خداوند به حال خودشان وامی‌گذارد و می‌گوید: آن‌ها را رها می‌کنم، کاری به کارشان ندارم، هر کاری می‌خواهند انجام دهند، چپاول کنید، بخورید، هر طوری دلتان می‌خواهد عمل کنید، عیبی ندارد، لذا می‌فرماید: «و امهلهم رویدا»، گرفتار می‌شوند.

*انسان در دنیا ملهوف به جبر و اختیار است

امّا آن موقعی که بنده گناه کرد و بعد از گناه، حالش متغیّر شد، یعنی از آن گناه بدش آمد، باز نشانه حبّ خداست که خدا او را رها نکرده است. لذا ذکر نفس این است که انسان جهد کند و بداند که رنج هم دارد. این درست است که لطف خدا راه را برای انسان باز می‌کند، امّا گاهی هم خدا می‌خواهد ببیند خود بنده چه می‌کند و إلّا عالم، جبر می‌شد. اینکه انسان در دنیا ملهوف (پیچیده شده) به جبر و اختیار است، همین است. برای من اختیاراتی را قرار داده تا ببیند من چه می‌کنم، اگر بنا باشد، خدا مدام دست من را بگیرد، مدام ولی خدا دست من را بگیرد، مدام پیغمبر اکرم(ص) دست من را بگیرد و ... که فایده‌ای ندارد.

مگر برخی کنار پیامبر(ص) نبودند، دیگر بالاتر از پیامبر(ص)! آن خورشید رسالت می‌تابید، امّا یک عدّه آدم نشدند. چرا یک عدّه آدم نشدند؟ دلیل این است که پروردگار عالم یک عالم اختیاری برای این انسان هم قرار داده است و إلّا اگر بنا بود پیامبر(ص) همه را به معجزه عوض کند، که دیگر اختیار نبود. پیامبر، بشیراً و نذیراً است. اگر غیر از این بود دیگر عالم اختیار معنا پیدا نمی‌کرد.

البته آن کسی که متوجّه شد، خدا هم به او یاری می‌رساند. در روایات هم این مطلب را داریم و این‌طور نیست که کمکی هم نباشد، پروردگار عالم فرمودند: در دوران زندگی‌تان نفحاتی می‌آید، خودتان را در معرض این لحظات نورانی قرار دهید، «فتعرّضوا لها». قبلاً این روایت را توضیح دادیم، مختصراً بیان کنم که یعنی حالا که دیدی، دیگر دائم دنبال او برو. لذا پروردگار عالم در زندگی انسان، نقطه‌های نورانی قرار می‌دهد، این‌طور نیست که انسان، یله و رها باشد. امّا فرمود: «فتعرّضوا لها» یعنی خودت را دیگر در اختیار آن نور قرار بده. اگر خودت را در اختیار نور محمّد مصطفی(ص) قرار دهی، دیگر معلوم است که برنده‌ای. امّا اگر این‌طور نشدم، حالا این نور را دیدم، یک مقدار هستم، یک مقدار ...، این، اختیار است. این «فتعرّضوا لها»، خودش دلالت بر اختیار است.

«ألا فی ایّام دهرکم نفحات» آگاه باشید که در زندگی شما، نفحاتی است. حتّی نمی‌فرماید: نفحه‌ای است، بلکه نفحات می‌فرماید. گاهی این‌قدر لطف دارد می‌بیند من با یک بار نور دیدن آدم نمی‌شود، دوباره، دوباره ... یک کسی را در سر راه من قرار می‌دهد تا من به خودم بیایم. «فتعرّضوا لها»، خودتان را در معرض آن قرار بدهید. اینجا دیگر خودتان هستید، اگر قرار ندادید، اگر خودتان پا پش نگذاشتید، از پیغمبر(ص) هم کاری برنمی‌آید. این، قاعده خداست و إلّا دیگر نیاز به بحث هدایت و عقاب و ... نبود.

*دروغی که صدق محض است!

لذا ذکر نفس، این است که انسان جهد و تلاش کند و بداند در این تلاش برای رسیدن به خطورات ربّانی، طبعاً رنج‌ها و سختی‌ها هست. یک عمر عادت کردم که نعوذبالله ترانه گوش بدهم. یک عمر عادت کردم موقع حرف زدن مدام با فحّاشی حرف بزنم. اصلاً این‌گونه عادت کردم که خیلی درد است. تا در خانه حرف می‌زنند، سریع به آن‌ها می‌پرم و بد و بیراه می‌گویم. این زبان عادت کرده به بدی، حالا آمده تصمیم بگیرد که دیگر حرف بد نزند، امّا شرایطی پیش می‌آید که عصبانی می‌شود. اولیاء خدا یک نسخه دادند و آن اینکه می‌گویند: تا چینن شرایطی پیش آمد، سریع برای اینکه زبانت به حرف بد باز نشود، از آن معرکه بیرون برو. بعد هم اگر نعوذبالله زبانت به حرف بد باز شد، بلافاصله استغفار کن. خودت را تنبیه کن. با او با مهربانی حرف بزن. خودت را با پول و صدقه دادن تنبیه کن. بعضی از بزرگان می‌گویند: فردای آن روز، روزه بگیر تا خودت را تنبیه کنی که چرا من می‌خواستم زبانم را کنترل کنم امّا نتوانستم.

این‌ها همه از نفس می‌آید و چون نتوانستم نفسم را کنترل کنم، این‌گونه شد. جهد نداشتم. نفهمیدم رنج دارد. رنجش این است: من تا می‌خواهم زبانم را کنترل کنم، بی‌ادب نباشم، فحّاش نباشم، تندخو نباشم، تهمت نزنم، غیبت نکنم، شیطان جلو می‌آید. اتّفاقاً در این لحظه یک کسی می‌آید و می‌گوید: آقا! از فلانی چه خبر؟ در روایت داریم و اولیاء خدا هم بیان فرمودند که حتّی اگر چیزی بدانی که باعث می‌شود اگر صحبتت را شروع کنی، غیبت می‌شود و نمی‌دانی چه کار کنی، بگویی یا نگویی. در این‌جا عیبی ندارد بگویی: من نمی‌دانم. یعنی به ظاهر دروغ بگویی، ولی در واقع این، دروغ نیست و عین صدق است؛ چون تو را گرفتار و بیچاره می‌کند و زنجیر به پایت می‌اندازد. یک موقع می‌بینی زبانی که عادت به غیبت کرده، مدام کارش این می‌شود. یک کلمه بگو: نمی‌دانم. بعد به تعبیر درون خودت وجدان درد داری که دروغ گفتی، استغفار کن. البته این دروغ تو از باب دیگری است و می‌دانی اگر بگویی، به غیبت مبتلا می‌شوی.

یا شاید در جایی اگر چیزی بگویی، نعوذبالله باعث می‌شود که خون ریخته شود، لذا بگو: نمی‌دانم. حتّی بگو: نه، چنین چیزی نبوده است. بعضی می‌گویند: باید راستش را بگوییم، در حالی که اگر راستش را بگویند، شرّ درست می‌شود. راستش را بگویند، گناه درست می‌شود، بین زن و شوهر، اختلاف پیش می‌آید. بعد هم که اعتراض می‌کنی، می‌گویند: مگر ما دروغ گفتیم؟! عجبا! تو کاری کردی یک زندگی از هم پاشیده شد. بعد می‌گویی: مگر من دروغ گفتم؟! خودت را این‌گونه توجیه می‌کنی؟! این، همان چیزی است که نفس دون، همان اعدی عدوّ، برای تو زینت داده و این‌گونه تو را گرفتار کرده است.

*راه دقّ الباب شیطان، بعد از پناه بردن انسان به خدا

لذا می‌فرمایند: جهد داشته باش، تلاش کن و بدان که فقط و فقط باید در این راه بایستی و رنج‌هایش را هم تحمّل کنی. زبانت را نمی‌‌توانی کنترل کنی، زیاد استغفار بگو. بعد هم تا خواستی حرفی بزنی، همان جا بگو: استغفر الله و این‌گونه عادت کن.

ابوالعرفا آیت‌الله العظمی ادیب می‌فرمودند: ملّا فتحعلی سلطان‌آبادی بزرگ می‌فرمودند: اتّفاقاً شیطان می‌آید دقّ الباب می‌کند. از چه طریقی؟ از طریق مقابله. تا شما استغفرالله می‌گویی، شیطان در جلد طرف مقابل(مثل زن و شوهری که با هم دعوایشان شده) رفته و می‌گوید: برای چه استغفرالله می‌گویی؟! اگر راست می‌گویی حرفت را بگو. لذا شیطان از طریق طرف مقابل جلو می‌آید تا زبان تو را مجدّداً باز کند. مدام می‌گوید تا نعوذبالله تو بگویی: خفه شو! خوب همین، دوباره زبانت را باز کرد. تو عهد بسته بوید که دیگر نگویی و استغرالله گفتی که دهانت باز نشود، امّا شیطان در طرف مقابل تو نفوذ پیدا می‌کند، دقّ الباب می‌کند که شما بگویی. مثلاً می‌گوید: اگر جرأتش را داری بگو. امّا تو هم بگو: اصلاً جرأتش را ندارم، جنابعالی شیر، ما موش. اصلاً در این فکر نباش که من هم باید شاخ و شانه‌ای بکشم تا بفهمد و بداند چه خبر است. هیچ خبری نیست. خبر فقط در بندگی خداست.

سلام کردم، جواب نداد. من هم دفعه بعد جواب سلامش را نمی‌دهم، فکر کرده کسی شده است! این نفس دون با ما چه کرده است. هر بار یک طوری ما را فریب می‌دهد. اعدی عدو یعنی این. می‌آید و ما را گرفتار می‌کند. خدا شاهد است گاهی رفاقت‌ها، صمیمیّت‌ها و دوستی‌ها، با چنین مسائل پیش پا افتاده‌ای از بین می‌رود. نفس دون گرفتارمان کرده است و همه برای این قضیّه است. نفس، رنج دارد و تو باید تحمّل کنی. در روایت داریم: اگر در یک گوش تو بیان کرد که فلان، بعد در گوش دیگر تو گفت: من نگفتم، بپذیر. نگو: نه. برای اینکه می‌خواهد ما را تمرین دهد که با این نفس خود مبارزه کن. ذکر نفس، جهد و رنج بردن در این راه است.

*ذکر روح: خوف و رجاء

بالاترین ذکر عندالاولیاء همین ذکر نفس است. می‌گویند: اگر این شد، دیگر بعدی آن هم درست می‌شود. بعدی آن، چیست؟ ذکر روح است. ذکر روح چیست؟ «وَ ذِکْرُ الرُّوحِ الْخَوْفُ وَ الرَّجَاءُ»، اگر دیگر از این نفس امّاره بیرون آمد و روح الله شد، حالش حال روحانیین شد و روحش الهی شد، یادش چیست؟ هم امید به رحمت پروردگار عالم دارد و هم خوف دارد.

دلیل خوفش چیست؟ اوّلین خوف عندالاولیاء این است: نکند سقوط کنم. لذا اولیاء خدا وقتی به این مقام و مراتب روحانی می‌رسند، دائم در خوف هستند که نکند یک عاملی پیش بیاید و سقوط کنند. در این مراتب انسان مدام رشد می‌کند، هر چند اولیاء خودشان چنین حالی را برای خودشان قائل نیستند، امّا ملائکه دارند رشد آن‌ها را می‌بینند، مرتّب بالا می‌روند و مراتب را طی می‌کنند. در این حالت، آن‌ها می‌ترسند، چرا؟ در این‌جا، آن مطلبی که بارها بیان کردیم، معنا می‌دهد. فرمودند: هر کس ولو به لحظه‌ای تصوّر کند که کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. لذا خوف دارند که نکند عملی پیش بیاید و من هم تصوّر کنم که راستی راستی کسی شده‌ام. لذا از همین خوف دارند که آیا اصلاً عملم، عمل صحیحی هست یا نیست؟ بعد از این هم می‌گویند: آیا عمل ما عندالله تبارک و تعالی مقبول است، یا خیر؟ (چون یک صحّت عمل داریم و یک قبول عمل).

لذا این‌ها مدام خوف و وحشت دارند، اوّل می‌ترسند سقوط کنند، دوم از صحّت عمل خود می‌ترسند، سوم از قبولی عملشان می‌ترسند و ... . یعنی دائم در خوف هستند. خوف دارند که نکند این حالات برای انسان، انسان را گرفتار کند و تصوّر کند که خبری شده است. لذا دائم در خوف هستند.

*تنها گروهی که در قیامت در امان هستند

وجود مقدّس أبی‌عبدالله، حضرت حسین بن علی(ع)، نکته‌ای عجیب که کد هم هست، می‌فرمایند، می‌فرمایند: «لا یَأمَنُ یَومَ القِیامَةِ إلاّ مَن خافَ اللّه َ فی الدُّنیا»، هیچ کس در روز قیامت در امان نیست، (إلّا، إلّای حصریّه است، یعنی فقط این گروه)، مگر آن‌ها که در دنیا، ترس از خدا داشته باشند.

نعوذبالله این‌طور نیست که بگوییم خدا لولوخورخوره است و انسان باید از او بترسد. ترس از خدا یعنی ترس از اینکه من از خدا دور شوم. اینکه من اصلاً خدایی نباشم. از این ترس دارم.

ترس از اینکه یک موقع عمل هم انجام می‌دهم، با چشمم گناه نمی‌کنم، با زبانم گناه نمی‌کنم - که خیلی عالی است - امّا دیگر یک موقع فکر می‌کند کسی شده است. من کسی هستم که توفیق دارم و دیگر چشمم را کنترل کردم، همین بدبختی است و سرآغاز سقوط است و متوجّه نیست.

*جلیس خوب؛ نوری در ظلمات و گرفتاری‌های دنیا

اتّفاقاً شیطان اوّل تا بتواند (یک بار و دو بار هم نه) اجازه نمی‌دهد کسی که قبلاً چشمش بد کار می‌کرده، دیگر برگردد. مگر اینکه حالا لطف خدا شامل حالش شود. که برای این هم اولیاء خدا نسخه دادند، یکی اینکه انسان از آن مکان گناه بیرون رود. دیگر اینکه انسان به جاهایی برود که با نگاه به آن جمالات، انسان را به یاد خدا بیاندازد. نسخه دادیم، بیان کردیم: عکس اعاظم و بزرگان، آن‌هایی که بر دل شما نشستند، عکس امام راحل، عکس امام المسلمین، عکس آیت‌الله العظمی بهجت و دیگران را به همراه داشته باشید تا انسان با دیدن آن‌ها، خجالت بکشد.

انسان وقتی به چهره برخی از افراد نگاه می‌کند، یاد گناه می‌افتد، چون مع‌الأسف چهره برخی، چهره شیطانی است و انسان را به گناه دعوت می‌کند. این را بارها بیان کردم که جلیس، بسیار مؤثّر است. چقدر در روایات داریم که یک همنشین، انسان را به قعر جهنّم می‌برد. انسان را دعوت به گناه و فسق و فجور می‌کند و انسان را از مقام انسانیّتش دور می‌کند. یک هم‌نشین هم انسان را دائم به یاد خدا می‌اندازد. تا انسان او را می‌بیند، یاد خدا می‌افتد و اصلاً از دنیا فارغ البال می‌شود. در دنیاست، مانند مردم عادی دارد زندگی می‌کند، می‌خورد، می‌آشامد، ولی حلال. لذا وقتی انسان او را می‌بیند، یاد خدا می‌افتد و اصلاً دغدغه‌ای دیگر ندارد. انسان را به جای دیگر می‌برد. در این ظلمات و گرفتاری‌های دنیا، جلیس خوب و پاک، نوری برای انسان است که به او آرامش می‌دهد.

یکی از دانشجویان عزیز می‌گفت: من در کاشان با چند نفر از دوستانم خوابگاه گرفته بودیم. یکی از دوستانم برای نماز صبح بلند می‌شد و ما اهل نماز نبودیم. او هر صبح بلند می‌شد، آرام نمازش را می‌خواند و بعد هم به آرامی قرآن می‌خواند. زمزمه آرام او در گوش ما می‌رفت. بعدها دیگر حال ما را هم تغییر داد و من که نمازخوان نبودم، نماز خوان شدم. قرآن هم اصلاً بلد نبودم بخوانم، امّا قرآن‌خوان شدم. همنشین این است.

اگر انسان، یک جلیس و هم‌نشین خوبی داشته باشد، حالش را متغیّر می‌کند. نعوذبالله جلیس بد هم داشته باشد، یک‌باره نگاه می‌کند می‌گوید: من این نبودم، امّا شد دیگر، تمام شد.

لذا برای همین است که می‌گویند به مجالس اعاظم و بزرگان که به انسان حال می‌دهد، بروید. با این کار، شما با آن بزرگواران جلیس می‌شوید و حالتان را تغییر می‌دهد. دور بنده را خط قرمز بکشید، امّا اگر مذنبی بیاید و در کنار این جوانان باصفا با این حال معنوی‌شان - که گاهی من خجالت می‌کشم روی آن‌ها را می‌بینم، با خواندن یک روایت می‌بینم که اشک دارد از چشم جوان باصفا جاری می‌شود - بنشیند، تأثیر می‌گیرد و عوض می‌شود. ای کسانی که سنّی از شما گذشته بدانید که اتّفاقاً همین جوان‌ها من و شما را به صفا می‌رسانند و پاک می‌کنند. یکی از جلیس‌ها همین است. همین مجالسی که مجلس تزکیه و حالیّه است که حال انسان را تغییر می‌دهد و وضع انسان را عوض می‌کند. انسان را دگرگون می‌کند، این‌ها برکت است. این‌ها در دوران ظلمت، نعمت است. در روایت داریم: «مجالس النور»، ملائکه الهی وقتی می‌بینند مجلسی این‌گونه است، از آسمان می‌آیند. لذا برای امثال من بیچاره هم که مبتلا هستم، اگر در همان‌جا تغییر ایجاد می‌شود، به این دلیل است که در مرکز نور نشسته‌ام. وقتی در مرکز نور بنشینم، بالاخره من هم عوض می‌شوم.

من بارها بیان کردم که اگر در کنار کسی که خوش‌بو هست و عطر خوبی زده، بنشینید، اثر دارد. از آن طرف، اگر در کنار کسی که نعوذبالله سیگاری است، دو ساعت بنشینی و بعد خانه بیایی، کت تو بوی سیگار می‌گیرد. خانواده‌ات می‌گویند: سیگار کشیدی؟! این، برای این است که هم‌نشین شدی. هم‌نشین با نور شوی، نور می‌شوی، عوض می‌شوی، حالت را تغییر می‌دهد. این، قاعده استو همنشین با بدی شوی، بد و گرفتار می‌شوی. لذا بزرگانمان حتّی اگر این مجالس نور در جاهای دوری هم باشد، می‌روند تا استفاده ببرند. این‌ها خیلی عجیب است.

این‌ها که خوف از خدا دارند که نکند من عوض شوم، نکند من گرفتار شوم و ...، کسانی هستند که فردای قیامت در امن هستند. فقط این‌ها در امن هستند و دیگران در امنیّت نیستند.

البته این خوفی هم که بیان می‌شود، خوفی نیست که سبب شود که انسان دیگر عمل انجام ندهد. اتّفاقاً این خوف‌ها عامل می‌شود که انسان، عمل بیشتری انجام دهد، نه اینکه خوفی باشد بگوید: من که دیگر نمی‌توانم، پس رهایش کنم. خوفی که انسان را وادار به عمل صالح می‌کند و إلّا می‌دانید حسب روایات شریفه، بین ذنوب و گناهان کبیره، اکبر ذنوب، یأس است که انسان مأیوس شود و بگوید: من که دیگر نمی‌توانم، من که دو بار، سه بار، چهار بار، ...، صد بار، تصمیم گرفتم و نشد، مرده شور من را ببرند، من نمی‌توانم، رهایش کن. فرمودند: خود این اعظم ذنوب است. در مباحث اولّی اخلاق روایتش را خواندم که یأس از گناهان کبیره و بلکه اعظم گناهان کبیره است.

لذا منظور از خوف این است که من بیشتر تلاش می‌کنم که نکند سقوط کنم، پس بیشتر به جایگاه‌های نورانی بروم. بیشتر مراقب خودم باشم. کبر من را نگیرد و ... .

*کدام امیدواری، فریب شیطان است؟

در ادامه هم فرمودند: ذکر روح، علاوه بر خوف، امید است. امّا کدام امید؟ حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) فرمودند: «وَ ارْجُ اللَّهَ رَجَاءً لَا یُجَرِّیکَ‏ عَلَى مَعْصِیَتِهِ»، امیدوار به خدا باش، امّا چه امیدی؟ آن امیدواری که نکند باعث جرأت در گناه تو شود. بگویی: خدا ارحم الراحمین است. خدا می‌بخشد. تا شنیدیم گفتند: خدا، رحمان و رحیم است. تا شنیدیم گفتند: ببینید تمام سور قرآن با بسم الله الرحمن الرحیم شروع می‌شود و حتّی در سوره برائت هم که با بسم الله شروع نشد، خدا نفرمود: بسم الله القاصم الجبارین، چون فرمود: بدانید هر که با نام من شروع کرد، بداند من رحمان و رحیم هستم. ... لذا این‌ طور به خود امیدواری می‌دهد، امّا امیدواری که نعوذبالله انسان را به گناه بکشاند. حضرت می‌فرمایند: این امیدواری صحیح نیست. به خدا امیدوار باش، امّا نه تا جایی که تو را به گناه بکشاند. آن دیگر امیدواری نیست و فریب شیطان است.

همان‌طور که بیان کردم، شیطان تا بتواند، نمی‌گذارد، امّا اگر دید نمی‌تواند از راه دیگری می‌آید، یک موقع از همین راه می‌آید که می‌گوید: من اجازه نمی‌دهم رحمت خدا از یاد تو برود. خدا می‌آمرزد. عیبی ندارد. خدا ارحم الراحمین است. گناه کن، بعد هم بگو: استغفر الله ربّی و اتوب الیه. استغفر الله من کل ذنب و من کل اثم و من کل خطیئة. مدام استغفار کن، پروردگار عالم هم می‌بخشد، دوباره گناه کن، دوباره ... .

می‌فرمایند: امیدوار به رحمت خدا باش، امّا نه آن‌گونه که به تو جرأت به گناه بدهد. خدا ارحم الراحمین است، شکی نیست، تو هم باید به خدا امیدوار باشی، امّا تا آن حدّی که تو را به گناه نیاندازد. دیدی به گناه افتادی، بدان که فریب شیطان است. آن وسواس الخنّاس هر کاری انجام می‌دهد. اینکه اولیاء خدا نسخه دادند که علاوه بر اینکه ده مرتبه قبل از طلوع و غروب آفتاب، حداقل صد مرتبه هم در روز ذکر «اعوذ باللّه السّمیع العلیم من همزات الشّیاطین و اعوذ باللّه أن یحضرون إنّ اللّه هو السّمیع العلیم» را بگوییم، برای همین است. همزات، آن جنگ‌های نرم شیطان است. یکی از جنگ‌های نرم او هم این است که می‌گوید: مگر خدا ارحم الرّاحمین نیست، تو هم نماز می‌خوانی، دعا هم که می‌کنی، بعد از گناه هم که استغفار می‌کنی، ... .

البته یک موقع نعوذبالله انسان ناخودآگاه خطا و گناهی می‌کند، امّا جرأت به گناه یعنی با اختیار، دانسته، به امید رحمت پروردگار عالم، مرتکب گناهی شود. می‌داند لقمه شبهه‌ناک است، امّا می‌گوید: حالا انشاءالله بعداً درست می‌کنم و جایش می‌گذارم.

فردی یک مرتبه با من تماس گرفت و گفت: من خجالت می‌کشم حضوری بیایم، می‌خواهم تلفنی بیان کنم. من در جایی مسئولیّتی داشتم. یک مدّت گرفتار شدم، تازه فهمیدم چه حماقتی کردم. من از آنجایی که بودم پول برمی‌داشتم، برای کارهای دیگر خودم استفاده می‌کردم، حتّی از آن پول، مثلاً صد میلیون برداشتم و در جایی گذاشتم که وام میلیاردی بگیرم و می‌گفتم صد تومان را بعداً در جایش می‌گذارم. این، همان فریب شیطان و همزاتی است که بیان می‌شود. باید سؤال کرد: این یک میلیارد مگر برای تو است؟! مگر تو آن صد میلیون را داشتی؟! حالا این را که آن وام، سودش چگونه است و درست یا غلط است، کاری نداریم، اصلش را می‌گویم: مگر تو داشتی؟! این را از آن مکانی که تو را بر آن امین دانستند، برداشتی و با آن، وام گرفتی؟! آن یک میلیارد هم مثل همین صد میلیون است، چون تو که نداشتی. همین است که انسان گرفتار می‌شود.

انسان باید خیلی مراقب و مواظب باشد. این نفس دون می‌آید. همزات و جنگ نرم، همین است. به قدری هم بلد است که حد ندارد. مبداء جنگ نرم، خود شیطان است. در بهشت با پدر و مادرمان چه کرد؟ گفت: خوردن از این میوه درخت که چیزی نیست، در عوض دیگر همیشه در این‌جا هستید. بعد هم خود خدا این را خلق کرده، برای شما هم خلق کرده است.

خیلی وسوسه می‌کند. شما این همه خدمت می‌کنی، در ازایش ... . عجبا! از آن طرف هم خودت را طلبکار می‌دانی که من خدمت کردم. این چه خدمتی است؟!

من این را قبلاً هم بیان کردم، در این‌جا هم به عنوان مثال بیان می‌کنم. من دوست ندارم در مباحث اخلاق بحث سیاسی داشته باشم، گرچه بیان کردم که سیاست ما عین دیانت ماست. امّا اگر به همین‌هایی که درست شدند و اختلاس کردند و آن‌ها را گرفتند که میلیاردی و ... اختلاس کردند و محاکمه می‌شوند، بگویند: شما می‌خواهی در زمینه نفت کار کنی، این کار خودت را مانند جبهه بدان. در جبهه چطور رزمنده‌ها می‌رفتند و جانشان را کف دستشان قرار می‌دادند، بدان اگر بروی اتّفاقاً امکان دارد لو بروی، تو را پیدا کنند و یهود تو را ببرند و شکنجه بدهند و بکشند. امّا اینکه گفتیم: سه درصدش برای تو، پنج درصدش برای تو، ناگهان یک نفری را که ضعیف بود، میلیاردر می‌کنی، معلوم است انسان در پول بیفتد، چه می‌شود! «إن الانسان لیطغی أن رءاه استغنی» انسان فکر می‌کند دیگر غنی شده و طغیان می‌کند.

لذا یک علّت این مشکلات برای همین است، ادراکات ما متأسّفانه نسبت به این مطالب، ضعیف است. همین، همزات شیاطین و جنگ نرم است. امّا اگر انسان بگوید: همه چیز برای خدا، مثل کسانی که جان بر کف هستند، بچّه‌های سپاه قدس، بچّه‌های اطّلاعات که جان خود را بر کف دست خود گرفتند و فی سبیل الله، گمنام، برای خدا دارند کار می‌کنند، گاهی این‌جا، گاهی آن طرف آب‌ها، کارهای خطرناکی انجام می‌دهند و از طرفی هم می‌دانند که احتمال دارد دیگر برنگردند و شهید شوند. احتمال دارد او را تکه تکه کنند. احتمال دارد بگیرند و شکنجه‌های سختی بدهند. این هم مانند همان زمان جبهه است. در آن زمان هم کومله می‌گرفت، دمکرات می‌گرفت و ... . حتّی بچّه‌های ما را جلوی عروس و دامادهایشان ذبح می‌کردند! امّا لب به سخن نمی‌گشودند و فقط رضای خدا را می‌خواستند و با لبخند می‌رفتند. هر چه به آن‌ها می‌گفتند: - نعوذبالله - مرگ بر امام بگو، به هیچ وجه نمی‌گفتند و می‌گفتند: مرگ بر شما. می‌گفتند: اگر یک بار بگویید، یا آن طرف هم که رفتید درود بگویید، ما کاری با شما نداریم و رهایتان می‌کنیم، امّا باز هم قبول نمی‌کردند و می‌گفتند: ما نمی‌گوییم. شما غلط می‌کنید که می‌گویید چنین چیزی بگوییم. این روحیه شهامت و شهادت برای چیست؟ کسی که متّصل به خدا می‌شود، همین حالت را دارد. کسی که امید به خدا دارد، روحش، روح الهی می‌شود.

لذا باید خیلی مراقب بود. حضرت می‌فرمایند: «وَ ارْجُ اللَّهَ رَجَاءً لَا یُجَرِّیکَ‏ عَلَى مَعْصِیَتِهِ وَ خَفْهُ خَوْفاً لَا یُؤْیِسُکَ مِنْ رَحْمَتِهِ» طوری هم بیم داشته باشید که نکند یک موقع خدای ناکرده از رحمت خدا ناامید شوید. خوف داشته باش، امّا خوفت هم تو را از رحمت خدا دور نکند.

حالا ذکر قلب، ذکر عقل، ذکر معرفت و ذکر سرّ هم باقی مانده که بسیار عجیب است. منتها همه از همان ذکر نفس است. اولیاء می‌گویند: اعلای آن، همان ذکر نفس است. اگر بتوانیم ذکر نفس که جهد و تحمّل رنج بود، داشته باشیم به ذکر روح، قلب، عقل، معرفت و سرّ هم می‌رسیم. آن‌وقت دیگر خطوراتش درست خطورات ربّانی می‌شود و کسی که خطوراتش، ربّانی شد، این دیگر خلیفه خدا می‌شود. این دیگر کسی می‌شود که زمانی که شب قدر می‌آید و بناست مقدرّات عالم رقم بخورد، به عنوان یکی از نمایندگان حضرت حجّت در این زمینه عمل خواهد کرد. حضرت حجّت تقسیم می‌کنند و نوّابشان را تعیین می‌کنند. این‌ها نکاتی است که شاید برخی نفهمند و ادراکاتشان به اینجا نرسد. شنیدن کی بود مانند دیدن.

تا بعضی مواقع انسان به آن مراحل نرسد، باور برخی مطالب برایش سخت است. می‌شود کسی در یک عالمی به آن مقامات برسد که تالی تلو معصوم شود؟ بله، مگر وجود مقدّس موسی بن جعفر(ع) نفرمودند: کسانی از شیعیان ما که در زمان غیبت قائم ما، در ایمان خود ثابت قدم باشند، «طوبی لهم ثم طوبی لهم ثم طوبی لهم» خوش به حالشان، آن‌ها به مقامی می‌رسند که در روز قیامت همراه ما و در درجه ما خواهند بود، «و الله فی القیامة هم معنا و فی درجتنا». پیغمبر هم فرمودند: «یا علی شیعتک یوم القیامة هم جیرانی» شیعیان تو، همسایه‌های من هستند. امّا حضرت موسی بن جعفر در درجه ما را هم بیان می‌فرمایند. یعنی همان درجه عصمت کامله‌ای که ما داریم، این‌ها فردای قیامت همان درجه‌ای که ما داریم، خواهند داشت. با اسم جلاله خدا هم قسم می‌خورند و والله می‌گویند. اگر این‌طور بشود، چه می‌شود؟!

حالا در آینده بیان خواهیم کرد که ذکر سرّ که بسیار عجیب است، چیست.

خدایا! به اولیاء و انبیائت، توفیق تسلّط بر نفس را به ما مرحمت بفرما.

*خدا نکند آقا انسان را محروم کند

یکی از راه‌ها که دائم بیان کردم که این را جدّی بگیرید، ذکر دائم حضرت حجّت است. عزیزان ما! موبایلتان را زنگ بگذارید، ساعتی کوک کنید تا هر ساعت به یاد آقا باشید. نمی‌دانید این چه درّی است. برخی آمدند بیان کردند: ما از وقتی که این را انجام می‌دهیم، اصلاً حال و وضع دیگری شدیم. خوشا به سعادتشان، همین هم می‌شود، بستگی به آمادگی روحی انسان و باور او و اصرار در انجام دارد. انصافاً حال و وضع انسان را تغییر می‌دهد. بیان کردم: حداقل هر ساعت یک دعای سلامتی بخوانید. اولیاء خدا بعد از این قضیّه، یکپارچه، از نوک پا تا فرق سر، یاد آقا می‌شوند. همیشه یاد آقا هستند. در نمازم خم ابروی تو بر یاد آمد. این را به عنوان شعر نبیند، معرفت، درّ گرانی است به هر کس ندهندش. تا انسان به آن معرفت نرسد، نمی‌فهمد یعنی چه.

لذا انسان با آقا جان اتّصال پیدا کند، با همین یک دعای سلامتی در هر ساعت، البته بیان کردیم: بهتر است قبلش هم بگوید: خدایاً من خودت را بشناسم، «اللّهمّ عرّفنی نفسک فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک، لم اعرف نبیک، اللّهمّ عرّفنی رسولک، فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک، لم اعرف حجّتک، اللّهمّ عرّفنی حجّتک، فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک، ضللت عن دینی»، اگر حجّتت را نشناسم، فکر می‌کنم، دین دارم امّا گمراه در دین هستم. انسان این را بگوید و بعد دعای سلامتی ایشان را بخواند: «اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکک طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً» .

یکی از راه‌ها هم این است که انسان بگوید: آقا جان! من می‌خواهم سربازت شوم، به همین خاطر برای حفظ قرآن رفتم. چون این‌طوری ثقلین را با هم دارد، کتاب الله و عترتی. لذا هر روز حداقل یک آیه حفظ کند، دائم حشر با قرآن داشته باشد.

آخر شب موقعی که مسواک زده، وضو گرفته و آماده است که بخوابد، بداند که امکان دارد بخوابد و دیگر بلند نشود «النوم اخو الموت». لذا در آن لحظات با آقا جان، خلوت کند، سلامی بدهد و فاتحه‌ای برای مادرش بخواند.

این نسخه را هم بدهم، جوانان عزیز! یک جاهایی که گیر کردید و دیدید گناه دارد می‌آید، زود یک فاتحه برای مادر امام زمان بخوانید، این هم نسخه است. اگر دیدید در جایی جلویتان دارد گناه می‌آید، زود از این طریق به آقا پناه ببرید و بگویید: آقا جان! من برای مادرت فاتحه خواندم، خودم را به تو سپردم، من نمی‌توانم خودم را کنترل کنم، من نمی‌توانم چشمان، زبان و اعشاء و جوارحم را کنترل کنم، به جان مادرت نرجس خاتون دستم را بگیر.

اتّفاقاً این شب‌ها هم همین‌طور صحبت کن. بعد از فاتحه، سلام به آقا بده و بگو: «السلام علیک یا بقیّة اللّه، السّلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزّمان، السّلام علیک یا عین اللّه النّاظرة» چشم خدایی و داری من را می‌بینی، خدا نیاورد روزی که بگویی: من اصلاً نمی‌خواهم این را ببینم. من عین الله الناظره هستم ولی این را که می‌بینم حالم بد می‌شود.

قربانت بروم! یابن الحسن! خدا نیاورد روزی بیاید که بگویی: ملائکه کاری کنید که این اصلاً شب‌ها به یاد من نباشد و زود بخوابد، دهانش بسته شود و اسم من را بر زبانش نیاورد. حاشا به کرمت! آقا جان! شما کریمی «و سجیتکم الکرم» بعید می‌دانم شما یک روزی بخواهی من را این‌طوری تنبیه کنی.

یک بنده خدایی به من می‌گفت: من دو سالی بود که از همه چیز قطع شده بودم، بعد دو مرتبه صحبتی را از کسی در مورد ارتباط و صحبت با امام زمان خواندم، دیدم عجب! من که قبلاً با امام زمان حرف می‌زدم، امّا دوسال است قطع شده است. بعداً متوجّه شدم فلان گناهی که کردم و حقّ الناسی که بابت آن به گردنم بود، سبب شده است و آقا اجازه ندادند با ایشان حرف بزنم که هیچ، دو سال اصلاً یاد آقا نبودم.

خدا نکند آقا انسان را محروم کند. حاشا به کرمت قربانت بروم، شما کریمی. آقا جان! دست ما را بگیر.

جوانان عزیز! خدا گواه است آقا این‌قدر کریم است که اگر ما هر شب یاد آقا باشیم و منقطع نشود، عنایاتی به من و تو می‌کند که عجیب است. همین قدر که اجازه نمی‌دهد گناه کنیم. همین‌قدر که اگر یک موقعی خطا کردیم، ما را برمی‌گرداند و یله و رهایمان نمی‌کند و بعد هم کارهای دیگری که انشاءالله می‌بیند خودش عنایت می‌کند. خیلی کریم‌تر از حرف‌هایی است که ما بگوییم.

همین لحظه‌ای که شما اشک می‌ریزید، آقا لبخند می‌زد، به ملائکه می‌گوید: این‌ها محبّین من هستند. این‌ها شیعیان من هستند. وقتی من بیایم، امیدم به این‌هاست. این‌ها سربازان من هستند. این‌ها که تا اسم من می‌آید، قلب‌هایشان می‌لرزد، اشک‌هایشان جاری می‌شود. این‌هایی که خودشان را به گونه‌ای به من وصل کردند و می‌گویند: اگر گناهکار هم هستیم، خیلی شما را دوست داریم.

آقا جان! با بدی‌مان را ما را بپذیر. از شما که پنهان نیست، پرونده ما دست شماست، من بد بدها هستم، امّا قربانت بروم این محبّت را خودت در دل من گذاشتی، این محبّت را از من نگیر. یک کاری کن این دوست داشتن ادامه داشته باشد، انشاءالله خودت دعا می‌کنی و برمی‌گردم و دیگر گناه نمی‌کنم.

«یا وصیّ الحسن و الخلف الحجّة أیّها القائم المنتظر المهدی یابن رسول اللّه  یا حجّة اللّه علی خلقه، یا سیّدنا و مولانا إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک الی اللّه و قدّمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیهاً عنداللّه اشفع لنا عنداللّه»

 

منبع:فارس


ادامه مطلب



[ سه شنبه 20 بهمن 1394  ] [ 6:28 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۴۸۲۳۵
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۳:۲۱
 

جایزه این سه عمل را بدانید 

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس توفيق سه کار را داشته باشد از سه نعمت دیگر محروم و بی‌نصیب نخواهد شد - كسى كه موفق به دعا شود بالاخره دعايش مستجاب خواهد شد كسى كه توفيق شكر و سپاسگزارى داشته باشد نعمتش زياد خواهد شد و كسى كه داراى توكل باشد خداوند آمورش را كفايت خواهد کرد.

عقیق: متن روایت را از کتاب شریف بحار الانوار منتشر می کند.

 عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَنَّهُ قَالَ يَا مُعَاوِيَةُ مَنْ أُعْطِيَ ثَلَاثَةً لَمْ يُحْرَمْ ثَلَاثَةً مَنْ أُعْطِيَ الدُّعَاءَ أُعْطِيَ الْإِجَابَةَ وَ مَنْ أُعْطِيَ الشُّكْرَ أُعْطِيَ الزِّيَادَةَ وَ مَنْ أُعْطِيَ التَّوَكُّلَ أُعْطِيَ الْكِفَايَةَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ .

  از معاوية بن عمار، از حضرت صادق عليه السّلام نقل می‌کند كه حضرت فرمود؛ اى معاويه هر كس توفيق سه چيز را داشته باشد از سه چيز محروم و بى‏نصيب نخواهد شد 1- كسى كه موفق بدعا شود بالاخره دعايش مستجاب خواهد شد 2- و كسى كه توفيق شكر و حالت سپاسگزارى داشته باشد نعمتش زياد خواهد شد 3- كسى كه داراى توكل باشد امورش كفايت خواهد شد چون خداوند متعال ميفرمايد وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ .  

پی نوشت:
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏68، ص: 136
منبع:حوزه


ادامه مطلب



[ سه شنبه 20 بهمن 1394  ] [ 6:26 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

کد خبر: ۴۸۱۹۵
تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۲:۳۸
 
عقیله بنی‌هاشم (س) و رسالت ما

حضرت زینب کبری چگونه به عقل کامل رسید؟ 

آیت ا... عبدا... جوادی آملی - سرّ اشتهار حضرت زینب(س) به عقیله بنی‌هاشم این است كه برخی‌ها عاقل نیستند و به دنبال تحصیل عقلند، برخی‌ها عاقلند و عقل برای آنها به صورت حال است یعنی وصفِ دیرپا نیست بلكه گاهی هست و گاهی نیست،

عقیق:برخی‌ها عاقلند و عقل برای آنها به منزله یك وصف مَلكه است، برخی‌ها عاقلند كه عقل برای آنها به منزله فصل مقوّم است؛ آنها كه عقل برای آنها به منزله فصل مقوّم بود، به تمام معنی عقیله‌اند. حسین‌بن‌علی(ع) عقیله بنی‌هاشم است و زینب كبری(س) عقیله بنی‌هاشم.
 این «تاء»،«تاء» مبالغه است نه «تاء» تأنیث. وقتی می‌گویند انسان خلیفه‌ا... است نه خلیف ا...، برای این است كه این «تاء»، «تاء» مبالغه است، همان طوری که می‌گوییم فلان شخص علامه است، بنابراین، هم وجود مبارك حسین‌بن‌علی(ع) عقیله بنی‌هاشم است هم وجود مبارك زینب كبری؛ عقل برای اینها به منزله فصل مقوّم بود. اگر كسی عقل برای او فصل مقوّم بود، كمالات از او نشأت می‌گیرد، مقهور اوست نه مسلّط بر او.

 حافظان کمال و نیازمندان به کمال
 برخی‌ هستند كه كمال، آنها را حفظ می‌كند اما برخی‌ها حافظ كمالند؛ اینكه ذات اقدس اله درباره وجود مبارك پیغمبر(ص) نفرمود تو دارای خُلق عظیمی یا متخلّق به خلق عظیمی بلكه فرمود:إِنَّكَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ1 برای این است كه آن حضرت مسلّط بر عدل بود، مسلّط بر فضیلت بود. برخی‌ می‌كوشند فضیلت، آنها را رها نكند و برخی می‌كوشند كه فضیلت را حفظ بكنند. اگر ذات، بالا آمد و خلیفه خدا شد و نورانی شد از این ذات نورانی،خُلق عظیم نشأت می‌گیرد. فرمود: إِنَّكَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ، تو بر خُلق مسلّطی، خُلق در اختیار توست، نه تو با اخلاق بخواهی كامل بشوی، كمالِ اخلاق در این است كه از تو نشأت می‌گیرد. درباره برخی‌ هم قرآن كریم فرمود: فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ2 برخی‌ با نور حركت می‌كنند، مثل افراد عادی كه با چراغ حركت می‌كنند. برخی‌ نورانی‌اند، هر جا آنها باشند نور است. درباره آن گونه افراد تعبیر قرآن كریم این است: فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ؛ كه نور زیر پای اینهاست، نور مركب اینهاست، اینها سوار بر نورند.

 عقل؛ مقهور خاندان رسالت
عقیله بنی‌هاشم مسلّط بر عقل است، عقل در اختیار آنهاست، آن‌قدر اینها قوی‌اند كه علم و عقل به معنای «ما عُبد به الرحمن»3، مقهور اینهاست چه اینكه اگر در نقطه مقابل، كسی گرفتار جهل بشود، او مركب جهل است. در سوره مباركه «اسراء» حرف ابلیس را كه نقل می‌كند می‌فرماید ابلیس می‌گوید من سوار بر افراد تبهكار می‌شوم؛ حنك و تحت حنك اینها را در اختیار می‌گیرم: (لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّیتَهُ) 4 اِحتنك كه از باب افتعال است یعنی سوار بر مركب شد و حنكش را گرفت اینها كه سواركارند مسلّط بر حنك و تحت حنك این اسبند، افسارش در اختیار راكب است، ابلیس گفت من چنین حالتی دارم: (لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّیتَهُ) یعنی سوار آنها می‌شوم، آ‌نها مركوب من هستند، به من سواری می‌دهند. بنابراین اگر كسی به جایی رسید كه اول عاقل بود بعد عَقیل شد بعد عقیله شد (فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ)5 است، اول باید كوشید عاقل شد كه این عاقل اسم فاعل است بعد عقیل شد كه این صفت مشبهه است و دلالت بر ثبات دارد، بعد عقیله شد كه این «تاء»،«تاء» مبالغه است. ما اگر خواستیم از عقل سخن بگوییم باید سیره و سنّت و سریرت این ذوات قدسی را بشناسیم و بپذیریم و عمل كنیم و به دیگران منتقل كنیم.

 پیروی از سیره ائمه(ع)، راه آسان شدن کارهای سخت
 این راه‌ها شدنی است، آنچه شدنی نیست و كسب‌كردنی نیست، آن مقام شامخ نبوّت و رسالت و امامت است كه: (ا... أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسَالَتَهُ) 6 اما عاقل شدن، عقیل شدن، عقیله شدن ممكن است. شما گاهی می‌بینید هم درباره مردان هم درباره زنان روایاتی هست كه ائمه(علیهم السلام) فرمودند فلان شخص «منّا أهل البیت»7 این اختصاصی به سلمان(رض) ندارد، به مقام سلمان و اباذر و مقداد و عمّار رسیدن ممكن است، اما به مقامات اهل بیت (ع) رسیدن به آن سِمت رسیدن مقدور كسی نیست. بنابراین، این راه باز است بویژه برای كسانی كه اوایل سنشان است (یك) و در حوزه‌های علمی تلاش و كوشش می‌كنند (دو)؛ این دو سبب كمك می‌كند اینها این راه را طی كنند و بشوند (فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ 8 در مقابل عدّه دیگری كه در ظلمت فرو رفتند. اگر انسان مواظب راه خودش، گفتار خودش، كردار خودش بود اولاً از هر تاریكی نجات پیدا می‌كند بعد وقتی كه راه را پیدا كرد، طی آن راه برایش آسان می‌شود. درست است كه اول، گردنه صعب‌العبور است، اما همین عقبه كئود كه فرمود: (فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَه* وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَه) 9 برای انسان سالك آسان می‌شود. فرمود: (فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی * فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَی)10 این به آسانی، كار خوب می‌كند. اگر نماز شب برای دیگران دشوار باشد برای او آسان است، اگر فهمیدن مطالب عمیق برای دیگران سخت باشد، عقبه كئود باشد، این به آسانی حل می‌كند و می‌فهمد. اینكه فرمود: (فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَی) اختصاصی به خصلت‌های عملی ندارد، اگر مراحل علمی باشد این طور است مراحل عملی باشد، این طور است. درست است كه بعضی از مسایل سخت است. طبق آن بیان نورانی حضرت امیر(ع) كه درباره قضا و قدر فرمود: «بحرٌ عمیقٌ فلا تلجه»11 دریای تاریك است عمیق است وارد این بحث نشو، مسأله قضا و قدر یك مسأله روشنی نیست، مسأله جبر و تفویض یك مسأله آسانی نیست، این كار دشواری است به هر كسی نمی‌رسد، اما همین مطلب عمیق برای برخی‌ها خیلی شفاف و روشن حل می‌شود.
فرمود: (فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَی) که این اختصاصی به برنامه‌های عملی ندارد، همان طوری كه خواندن نماز شب برای بعضی‌ها آسان است، گرفتن روزه‌های مستحبّی برای بعضی‌ها آسان است، مواظبت از چشم و گوش برای بعضی‌ها آسان است، فهمیدن مطالب عمیق علمی هم برای بعضی‌ها آسان است. اینكه گفتند: «دُم علی الطهاره یوسع علیك رزقك»12 یعنی همواره با وضو باشید روزی شما زیاد می‌شود، تنها روزی به معنای نان و آب و اینها نیست، علم روزی است، اخلاق روزی است، عقل روزی است، فضیلت‌ها روزی است، روزی‌های ظاهری هم روزی است. فرمود: «دُم علی الطهاره» همواره با وضو باشید این خیلی اثر دارد از همین راه‌ها شروع می‌شود. خدای سبحان وعده داد این اختصاصی به وجود مبارك پیغمبر(ص) ندارد برای آنها خدا مراحل عالیه را آسان می‌كند، فرمود: (أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَوَضَعْنَا عَنكَ وَزْرَكَ* الَّذِی أَنقَضَ ظَهْرَكَ * وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ) 13 وجود مبارك موسای كلیم هم گفت: (رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی) 14 كارهای صعب‌العبور را كه مقدور دیگران نیست خدا برای اینها آسان می‌كند، اما كارهایی كه از ما خواستند مقدور ما هست ولی سخت است خدا آن كارهای سخت را برای ما آسان می‌كند فرمود: (فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی * فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَی) این سین‌ها سین‌های تحقیقی است نه تسویفی نظیر (اسْتَكْبَرَ) و مانند آن كه مبالغه را نشان می‌دهد نه اینكه ما بعدها برای او آسان می‌كنیم یعنی تحقیقاً برای آنها آسان می‌كنیم. بنابراین عاقل شدن، عَقیل شدن، عقیله شدن مقدور دیگران هم هست اما به اندازه خودشان. آن اوجش كه مربوط به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است مقدور خود آنهاست، اما مراحل میانی و ضعیف، مقدور دیگران هم است.

پی نوشت ها:
1- قلم/ 4.
2- زمر/22.
3- الكافی/ ج1, ص11.
4- اسراء/ 62.
5- زمر/22.
6- انعام/ 124.
7- عیون اخبار الرضا، ج2، ص64؛ الامالی (شیخ طوسی)، ص45 و 525.
8- زمر/22.
9- بلد/ 11 و 12.
10- لیل/ 5 ـ 7.
11- التوحید (شیخ صدوق)، ص365.
12- فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج4، ص361.
13- انشراح/ 1 ـ 4.
14- طه/ 25.
منبع:قدس
211008


ادامه مطلب



[ سه شنبه 20 بهمن 1394  ] [ 6:25 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۲۹۵۹۱۱
تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۲:۲۱
برترینها

عکس: گپ‌وگفت متفاوت آلکسیس با هاشمی  

 
تصویر متفاوتی می‌بینید از دیدار نخست وزیر یونان با رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام که روز دوشنبه ۱۹ بهمن‌ماه انجام شد.
 
خبرآنلاین: تصویر متفاوتی می‌بینید از دیدار نخست وزیر یونان با رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام که روز دوشنبه ۱۹ بهمن‌ماه انجام شد.

عکس: گپ‌وگفت متفاوت آلکسیس با هاشمی

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 20 بهمن 1394  ] [ 6:17 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۲۹۵۸۵۰
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۰:۴۹
برترینها

انتقاد رهبر معظم انقلاب از نقطه ضعف اروپا  

 
رهبر معظم انقلاب اسلامی تاکید کردند: این انتقاد به اروپا وارد است که بر خلاف گذشته، اراده مستقلی در قبال آمریکا ندارد که اروپایی‌ها باید این نقطه ضعف را اصلاح کنند.
 
پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری: رهبر معظم انقلاب اسلامی تاکید کردند: این انتقاد به اروپا وارد است که بر خلاف گذشته، اراده مستقلی در قبال آمریکا ندارد که اروپایی‌ها باید این نقطه ضعف را اصلاح کنند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی عصر امروز در دیدار آقای آلکسیس چیپراس نخست وزیر یونان، با اشاره به سوابق درخشان فرهنگی و تمدنی ایران و یونان، خاطرنشان کردند: این سفر می‌تواند آغاز خوبی برای افزایش مبادلات و همکاری‌های بلند مدت دو کشور باشد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به اظهارات نخست‌وزیر یونان درباره دیدگاه‌ها و منافع متضاد در اروپا، افزودند: این انتقاد به اروپا وارد است که بر خلاف گذشته، اراده مستقلی در قبال آمریکا ندارد که اروپایی‌ها باید این نقطه ضعف را اصلاح کنند.

رهبر انقلاب درباره سخنان نخست‌وزیر یونان درباره مسئله سوریه نیز گفتند: تروریسم یک بیماری واگیردار و بسیار خطرناک است که اگر همه به‌طور جدی با آن مقابله کنند قابل کنترل است اما متأسفانه برخی با واسطه یا بی‌واسطه به جریان‌های تروریستی کمک می‌کنند.

ایشان با اشاره به نقاط مشترک و همسویی سیاست‌های ایران و یونان گفتند: جناب عالی و دولت‌تان سیاست و منش مستقلی دارید که امیدوار هستیم بتوانید بر مشکلات اقتصادی فائق آیید و این سفر نیز زمینه‌ای برای تقویت منافع هر دو کشور باشد.

در این دیدار که آقای جهانگیری معاون اول رئیس‌جمهور نیز حضور داشت، آقای «آلکسیس چیپراس» نخست‌وزیر یونان، خطاب به رهبر انقلاب، گفت: شما رهبر مردم بزرگ و پرافتخاری هستید که نقشی تعیین‌کننده در تاریخ و در دفاع از آرمان‌ها و استقلال‌شان ایفا کرده‌اند.

آقای چیپراس سفر به ایران را نشانه اراده سیاسی مشترک برای افزایش همکاری در تمامی سطوح خواند و افزود: این سفر نقطه عطفی در روابط دوجانبه و به سود منافع هر دو کشور خواهد بود.

 نخست‌وزیر یونان با اشاره به دیدگاه‌ها و منافع متضاد و پیچیدگی‌ها و مشکلات حوزه اروپا، خاطرنشان کرد: اقتصاد کشورهای اروپایی به یکدیگر وابسته شده و تغییر در آنها بسیار دشوار است که برای اصلاح این وضع، باید ترکیب قوا در اتحادیه اروپا عوض شود.

آقای چیپراس درباره مسئله سوریه نیز گفت: امیدواریم شاهد تحولات مثبتی در مسئله سوریه باشیم زیرا این بحران دارای ابعاد انسانی است که صدها هزار نفر را در اثر حملات تروریست‌ها مجبور به ترک خانه‌هایشان و مهاجرت به کشورهای دیگر از جمله یونان کرده است.

ادامه مطلب



[ سه شنبه 20 بهمن 1394  ] [ 6:16 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
کد خبر: ۲۹۵۸۳۵
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۸:۳۰
برترینها

عکس: دیدار آلکسیس سیپراس با رهبر انقلاب 

 
نخست وزیر یونان عصر امروز (دو‌شنبه) با رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کرد.
 
خبرگزاری میزان: «آلکسیس سیپراس» نخست وزیر عصر امروز (دو‌شنبه) با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کرد.

مشروح خبر و تصاویر تکمیلی متعاقباً منتشر خواهد شد.

دیدار آلکسیس سیپراس با رهبر معظم انقلاب

دیدار آلکسیس سیپراس با رهبر معظم انقلاب

دیدار آلکسیس سیپراس با رهبر معظم انقلاب

دیدار آلکسیس سیپراس با رهبر معظم انقلاب

دیدار آلکسیس سیپراس با رهبر معظم انقلاب

دیدار آلکسیس سیپراس با رهبر معظم انقلاب

دیدار آلکسیس سیپراس با رهبر معظم انقلاب

دیدار آلکسیس سیپراس با رهبر معظم انقلاب

دیدار آلکسیس سیپراس با رهبر معظم انقلاب

دیدار آلکسیس سیپراس با رهبر معظم انقلاب

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 20 بهمن 1394  ] [ 6:14 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۲۹۵۸۷۱
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۲:۴۷
 
  برترینها

عکس: سلام نظامی رهبر معظم انقلاب  

 
همزمان با 19 بهمن سالروز بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با حضرت امام خمینی (ره) و روز نیروی هوایی، جمعی از فرماندهان، افسران، خلبانان و کارکنان نیروی هوایی با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند.
 
وب سایت مشرق: همزمان با 19 بهمن سالروز بیعت تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با حضرت امام خمینی (ره) و روز نیروی هوایی، جمعی از فرماندهان، افسران، خلبانان و کارکنان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و پدافند هوایی صبح امروز (دوشنبه) با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند.

عکس: سلام نظامی رهبر معظم انقلاب

عکس: سلام نظامی رهبر معظم انقلاب

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 20 بهمن 1394  ] [ 6:13 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

  خواب شاه : از یاد داشت های متفرقه حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

 

خواب شاه

 

Image result for ‫علی اسماعیلی کریزی /تصاویر‬‎

 

 

 

خواب شاه : از یاد داشت های متفرقه حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

این شعرا در کوران انقلاب اسلامی سال های 1356 در شهر مقدس قم نوشته ام :

خدا یک شب به خواب شاه آمد * خمینی با خدا همراه آمد *

شهنشاه سیه روز ونگون بخت* زوحشت برزمین افتاد از روی تخت *

توگوئی طبق فرمان الهی * فروافتاده است از تخت شاهی*

به زحمت دوباره رفت بالا * چنین فرمود: با باریتعالی*

نمی دانی که ما هستیم درخواب * چرا این وقت شب گشتی شرفیاب *

تو گر لطفی به شاهنشاه داری * خمینی را چرا همراه داری*

اگر خواهی سراغ ما بیائی * از این پس سعی کن تنها بیائی *

که این آقا مرابد بخت کرده * به ما شاهنشهی سخت کرده *

نمی دانی چه آورده به روزم * که می باید به روز خود بسوزم*

یکایک عکس هایم پاره گردید* هم فامیل من آواره گردید*

تمام اختیارات از کفم رفت * دوباره باز آبجی اشرفم رفت *

چنان آتش زده بر جسم وجانم * که دود آید برون از دود مانم *

مرامعقول جائی بود وجاهی * برای خویش بودم پادشاهی *

مقامی داشتم ، وا لا مقامی * حریمی داشتم بااحترامی*

عجب شخصیتی بودم خدایا * چه اعلیحضرتی بودم خدایا*

همیشه شاه اردن آرزو داشت* که مثل من شود ارباب نگذاشت *

همین سلطان حسین شاه مراکش *زمن تقلید می فرمود ،جاکش *

همه چیزم زفیصل نیز سر بود* فقط قدری دماغش گنده تر بود*

شدم محبوب جمله پادشاهان * خصوصا پادشاه انگلستان *

ولی در شیک پوشی ورشادت * به من می کرد الیزابت حسادت *

به هر صورت جلالی داشتم من * شکوه لایزالی داشتم من*

علم کردم یکی حزب سیاسی * برای حفظ قانون اساسی *

عجب حزبی زحزب توده بهتر *زهر حزبی که قبلا بود بهتر*

شدند عضوش تمام کارمندان * که بهتر بود از رفتن به زندان *

دریغا چیز خوبی ساختم من * چه رستاخیز حزبی ساختم من *

ترقی دادمش این چند ساله * به مردم کردمش هرروز حواله *

ولیکن آخر آنرا ول نمودم * خمینی گفت ومن کنسل نمودم *

چنان کوبید محکم میخ خود را * که کردم منقضی تاریخ خود را *

هر آن کاری که او فرمود کردم* غرور خویش را نابود کردم

* زپشت رادیو گفتم به تأکید * که گ،...... خوردم غلط کردم ببخشید*

ولی او راد یو را کرد خاموش * نکرده ناله وعجز مرا گوش *

چنا ن از دست ایشان کرده ام دق * که صد رحمت به مرحوم مصدق *

خداوندا، بگو به آیت الله * چه می خواهی دگر از دست این شاه *

مرایکباره کرده سنگ رو یخ * کشد چون گاومیشی سوی مسلخ *

چنین که کار وبار را کرده مشکل * مرا از آریا مهری چه حا صل *

چنین که تیره روز وتیره بختم * چه سودی می برم از تاج وتختم *

زبی خوابی شدم یک هفته ناخوش * هنوز خوابیده است کوروش *

بیا کوروش که ما ری...... این جا * دمی راحت نخوابیدیم این جا *

اگر گفتم تو آسوده بخوابی * پشیمانم بیا مرد حسا بی *

بیا وبا خمینی رو برو شود * تو هم چون من اسیر خشم او شو*

بیا کوروش که وقت خواب بگذشت *عجایب خلقتی دیدم در این دشت *

نه او را تکیه بر انگیس است * نه با دنیای چپ در لفت ولیس است *

نه امریکا بود پشت وپناهش * درخت سیب بود تکیه گاهش *

خدا خالقا پروردگارا * بگو آسوده بگذارند مارا *

اگر او آیت الله است باشد * به شاهنشاه می باید به شا .... *

نه قاتل بودم این جانب نه دزدم * که این شد دست آخر دستمزدم *

چه خدمت ها کردم دانه دانه * که ماند نام نیکم جاودانه *

نرجاندم زخود یک دم سیا را * فرستادم حقوق ما فیا را *

بدادم نفت هار ا بشکه بشکه* که هر چه زود چاهش بخشکه *

خریدم تانک ها را دسته دسته * بدادم پول هارا بسته بسته *

ولی با این همه کار وسیاست * ولی با این همه هوش وکیاست *

نفهمیدم شما ئی که خدائی * چپی یا این که مأمور سیائی *

شعور خودرا بکار انداختم من * شمارا عاقبت نشناختم من *

خدا فرمو د ساکت باش ابله * ندیدم از تو ابله تر شهنشه *

نه هرکه چپ نشد عضو سیا بود * نه هر که چپ گرا بود بی خدا بود *

مرا نشناختن ازتو عجب نیست * خدا نشناسی شاهان طبیعی است *

تو بر طبق اصول دیپلماسی * فقط ارباب خود رامی شناسی *

نه از چپ رفته ای هر گز نه از راست * رهی رفتی که ارباب تو می خواست *

به دست او به این قدرت رسید ی * طناب از گرده مردم کشیدی *

به امر او بر این مسند نشستی * قلم های مخالف را شکستی *

به حکم او شدی خصم فلسطین * به صهیونیزم دادی نفت وبنزین *

نه نفت این که بازور گلوله * نمودی خون مردم توی لوله *

زمین از خون مردم لاله گون شد * وطن یکپارچه حمام خون شد *

ازاین خوش خدمتی ها بهر ارباب * فراوان کرده ای، ای شاه قصاب *

سگی بودی نگهبان در سرایش * مرتب دم تکان دادی برایش *

کنون ای پادشاه دم بریده * زمان قدرت مردم رسیده *

غریبی درد بی درمان غریبی * سر آمد دوره مردم فریبی *

به پایان آمد آن ایام شیرین * که می گفتی سخن از مذهب ودین *

هزاران قتل کردی با مهارت * ولی غافل نبودی از زیارت *

مسلمان می شدی در وقت لازم * به مشهد می شدی یک باره عازم *

تو دست انداختی حتی خدا را * خودت را خوانده بودی سایه ما *

نکردی لحظه ای فکرش که شاید * از این کارت خدارا خوش نیاید *

کنون این سایه بی مایه من * نمی خواهند مردم سایه من *

همی گویند بامن پیر وبرنا * که یارب سایه بر گیر از سر ما *

خدا رو بر خمینی کرد وفرمود * بکن فوتی براین بیچاره موجود*

خمینی در پی دستور الله * به شاهنشاه فوتی کرد کوتاه *

یکی طوفان بر آمد تند وبی تاب * حضور شاه شد شرفیاب *

زوحشت پادشاه داد گستر * مرتب داد می زد توی بستر *

به بالا پرت شد از جانب تخت * شهنشاه عظیم الشأ ن بد بخت *

سرش خورد از عقب محکم به دیوار * از آن خواب گران گردید بیدار *

ندید آن جا خمینی یا خدارا * فقط گوشش شنیداین صدارا *

مکن توبه زاعمال بد خویش * به خوان ای شاه شاهان اشهد خویش *

منبع : نوشته های متفرقه حجت الا سلام والمسلمین علی اسماعیلی کریزی


ادامه مطلب



[ سه شنبه 20 بهمن 1394  ] [ 12:25 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

خاطرات انقلاب(25) ازکتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

 

منزل آقای ابو الفضلی

 

Image result for ‫علی اسماعیلی کریزی /تصاویر‬‎

 

 

 

 

آن روز( بیستم بهمن ماه) پسر عمو شیخ اسماعیل و حاج علیرضا ابوالفضلی را در دانشگاه تهران دیدم و با هم به منزل آقای ابوالفضلی که در فلکة دوم تهران پارس، منطقة خاک سفید بود، رفتیم. شب را آنجا ماندیم. صدای تیراندازی‌های پراکنده از داخل شهر می‌آمد. لکن این صدا‌ها و جنگ و گریز‌های شبانه، بین مأمورین نیرو‌های مسلح و جوانان امری عادی بود. لذا حساسیت چندانی بخرج ندادیم و فردای آن روز یعنی بیست و یکم بهمن، صبح زود با پسر عمو شیخ اسماعیل، منزل آقای ابوالفضلی را ترک کردیم و به طرف میدان فوزیه (میدان امام حسین فعلی) حرکت کردیم مشاهده نمودیم که در اطراف پادگان نیروی هوایی، به شدت درگیری است و صدای تیر اندازی می‌آید و تعدادی از مردم درب منازل مشغول درست کردن سنگر با کیسه‌های شن هستند. داخل کوچه خانم بی‌حجابی را دیدیم که کلنگی به دست داشت و می‌خواست موزائیک‌های پیاده رو را بکند و از زیر آنها کیسه خالی برنجی، که به دست داشت، را پر از شن نماید و برای دفاع سنگر درست کند. وضع عجیبی بود. با پسر عمو که دو نفری معمم بودیم، کمی پیاده جلو‌تر رفتیم تا به میدان فوزیه (امام حسین) رسیدیم. دیدیم قسمت پایین و زیرگذر میدان، تانکی را آتش زده‌اند که حاکی از درگیری شدید شب گذشته بود. پس از پرس و جو از مردم با خبر شدیم که دولت بختیار در یک توطئه حساب شده، این درگیری را به وجود آورده است.

توطئة دولت بختیار

هنگام ورود امام خمینی به ایران، مراسم ورود امام به فرودگاه و استقبال مردم فیلم برداری شده بود؛ لکن چون تلویزیون در اختیار دولت بختیار بود، از پخش آن ممانعت کرد. از طرفی مردم خیلی مشتاق دیدن این مراسم بودند -بلا تشبیه خیلی شدید‌تر از جام جهانی و پخش مستقیم که مردم همه پای تلویزیون می‌نشینند و خیابانها خلوت می‌شود- لذا مردم به دیدن مراسم ورود امام خیلی علاقه داشتند و از طرفی روز نوزده بهمن تعدادی از افسران و همافران نیروی هوائی با لباس فرم نظامی در مدرسة علوی، از جلو امام رژه رفتند و عکس آنها در روزنامة کیهان چاپ شده بود. این مطلب برای دولت بختیار و ارتشیان وفادار به شاه، خیلی سنگین بود. لذا خواستند این افراد را سرکوب کنند، تا درس عبرتی برای دیگران بشود.

به قول خودشان دیگر کسی به خود اجازه ندهد آنهم با لباس فرم نظامی از امام حمایت کند. لذا اعلام کردند که شب بیست و یکم بهمن ساعت هشت ونیم، مراسم ورود امام خمینی از تلویزیون پخش می‌شود. این اعلام موجب شد که مردم خیا بانها را خلوت کنند و به منازل جهت تماشای فیلم بروند و افسران و همافران که آماده باش بودند و داخل پادگان بسر می‌بردند، همه در آسایشگاه و آنهم با لباس راحتی تجمع نمایند. به عبارتی پادگان هم خلوت باشد. در این مرحله به نیرو‌های گارد جاویدان که با صطلاح جان فدایان شاه بودند و برای هرگونه عملیاتی آمادگی داشتند، دستور دادند که به پادگان نیروی هوائی وآسایشگاه محل تجمع افسران، حمله کنند و تعدادی تانک را نیز در مقابل درب‌های ورودی پادگان مستقر نمایند.

با ورود نیرو‌های گارد به داخل پادگان، نیروی هوائی کسانی که داخل بودند، ولو اینکه بعضاً طرفدار انقلاب و امام هم نبودند، چون هجوم بیرونی را دیدند، با هم متحد شدند و درب اسلحه خانه نیروی هوائی را باز کرده و تعدادی سلاح در اختیار نیرو‌های داخل قرار گرفت و بعضاً توسط آنها به دست مردم افتاد. درگیری بین نیرو‌ی هوائی و نیرو‌های گارد جاویدان، شدت یافت و نیروهای گارد از فرماندهی در خواست کمک کردند و فرماندهی تعدادی دیگر تانک و نیرو اعزام کرد که با هوشیاری مردم و جلوگیری آنها، این نیرو‌های کمکی به پادگان نیروی هوائی نرسیده یا بدست مردم اسیر شده یا فرار کردند و سلاح و مهما ت آنها بدست مردم افتاد و تانکها را آتش زدند. منجمله یکی از آنها در زیرگذر میدان فوزیه (امام حسین) مشاهده شد.به خواست خدا این توطئه برای آنها نتیجه عکس داد.

اوضاع داخلی خیابانها

من و پسر عمو شیخ اسماعیل به طرف میدان توپخانه و ناصر خسرو و شمس العماره رفتیم. عده‌ای می‌گفتند که انقلابیون می‌خواهند رادیو را تصرف کنند. پیرمردی از معاودین عراقی را دیدم که با لهجه عربی آمیخته به فارسی، از مردم می‌خواست که دعا کنند. حمد بخوانند و آیة الکرسی قرائت کنند. صحنه‌های جالبی بود. ساعتهای حدود یک و نیم بعد از ظهر روز بیست ویکم بود که نفربری را در خیابان مشاهده کردیم، که تعدادی افراد عادی با اسلحه روی آن سوار بودند و اظهار شادی می‌کردند و نوید پیروزی می‌دادند و در بین مردم زمزمه‌ای بود که ارتش اطلاعیه داده و اعلام بی‌طرفی کرده است.

منبع: کتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام والمسلمین علی اسماعیلی کریزی


ادامه مطلب



[ سه شنبه 20 بهمن 1394  ] [ 12:24 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

خاطرات انقلاب(24) ازکتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی



 

نخست وزیری بازرگان

 

Image result for ‫علی اسماعیلی کریزی /تصاویر‬‎

 

ایام به سرعت می‌گذشت. امام آقای مهندس بازرگان را به عنوان نخست وزیر و به عنوان رئیس دولت موقت معرفی کردند و ایشان هم کابینة خودش را تشکیل داد. اندک مقاومت‌هایی از طرف دولت وقت یعنی بختیار می‌شد. لکن آنها با اینکه قدرت دستشان بود، پشتوانه مردمی نداشتند و در پاسخ به حرف بختیار که گفته بود: در این مملکت یک دولت وجود دارد، شعار می‌دادند: یک مملکت یک دولت اما به رای ملت.

حمایت از بازرگان

نهایتاً قرار شد، روز بیستم بهمن مردم به حمایت از دولت بازرگان راهپیمائی کنند.

مسیر‌های راهپیمایی به طرف دانشگاه تهران تنظیم شده بود. مردم یکپارچه به خیابانها آمده بودند و هر جمعیتی پلاکاردی در دست داشتند و به نفع امام و دولت بازرگان شعار می‌دادند. دسته‌ای که توجهم را جلب کرد. گروهی از کارمندان زن صدا و سیما آن روز بود که مانند بسیاری از افراد جامعه آن روز حجاب نداشتند. اما اینها مقداری بیشتر از بقیه بی‌حجاب بودند. سرها لخت و دامنها کوتاه و ناخنها بلند با پلاکارد در دست و شعار می‌دادند: مهدی بازرگان منتخب امام است. حمایت از بازر گان حمایت از اسلام است.

اصلاً نام اسلام و امام با قیافه ظاهری آنها بیگانه به نظر می‌رسید. لکن با همان وضع و همان شعارها، خودشان را به داخل دانشگاه تهران رساندند.

سخنرانی بازرگان

آقای بازرگان روز بیستم بهمن در دانشگاه تهران سخنرانی مفصلی ایراد کرد. از حضور و انسجام مردم و حمایت از دولت و از اعتماد امام به خودش تشکر کرد. و یک توصیه هم به آقای بختیار نمود و اظهار داشت: من به آقای بختیار لر توصیه می‌کنم که بختیار حرّ باشد و به امام و صفِ انقلابیون بپیوندد. لکن این اتفاق نیفتاد.

منبع : کتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام والمسلمین علی اسماعیلی کریزی

 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 19 بهمن 1394  ] [ 6:22 PM ] [ احمد ]
نظرات 0


 

خاطرات انقلاب(24) ازکتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی
 
 
اسماعیلی کریزی

 

نخست وزیری بازرگان

ایام به سرعت می‌گذشت. امام آقای مهندس بازرگان را به عنوان نخست وزیر و به عنوان رئیس دولت موقت معرفی کردند و ایشان هم کابینة خودش را تشکیل داد. اندک مقاومت‌هایی از طرف دولت وقت یعنی بختیار می‌شد. لکن آنها با اینکه قدرت دستشان بود، پشتوانه مردمی نداشتند و در پاسخ به حرف بختیار که گفته بود: در این مملکت یک دولت وجود دارد، شعار می‌دادند: یک مملکت یک دولت اما به رای ملت.

حمایت از بازرگان

نهایتاً قرار شد، روز بیستم بهمن مردم به حمایت از دولت بازرگان راهپیمائی کنند.

مسیر‌های راهپیمایی به طرف دانشگاه تهران تنظیم شده بود. مردم یکپارچه به خیابانها آمده بودند و هر جمعیتی پلاکاردی در دست داشتند و به نفع امام و دولت بازرگان شعار می‌دادند. دسته‌ای که توجهم را جلب کرد. گروهی از کارمندان زن صدا و سیما آن روز بود که مانند بسیاری از افراد جامعه آن روز حجاب نداشتند. اما اینها مقداری بیشتر از بقیه بی‌حجاب بودند. سرها لخت و دامنها کوتاه و ناخنها بلند با پلاکارد در دست و شعار می‌دادند: مهدی بازرگان منتخب امام است. حمایت از بازر گان حمایت از اسلام است.

اصلاً نام اسلام و امام با قیافه ظاهری آنها بیگانه به نظر می‌رسید. لکن با همان وضع و همان شعارها، خودشان را به داخل دانشگاه تهران رساندند.

سخنرانی بازرگان

آقای بازرگان روز بیستم بهمن در دانشگاه تهران سخنرانی مفصلی ایراد کرد. از حضور و انسجام مردم و حمایت از دولت و از اعتماد امام به خودش تشکر کرد. و یک توصیه هم به آقای بختیار نمود و اظهار داشت: من به آقای بختیار لر توصیه می‌کنم که بختیار حرّ باشد و به امام و صفِ انقلابیون بپیوندد. لکن این اتفاق نیفتاد.

منبع : کتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام والمسلمین علی اسماعیلی کریزی

 

 

http://kariz.mizbanblog.com/


ادامه مطلب



[ دوشنبه 19 بهمن 1394  ] [ 6:10 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 65 :: 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4177755 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب