فردا جمعه، روز فرمانده ماست
پنج شنبه 14 آبان 1388 7:47 PM
دستنوشتهاي
از شهيد علي ميرمجربيان شهيد علي ميرمجربيان،
همراه با يار هميشگياش، محمد وجداني، امر مهم آموزش را در سپاه بنيان گذاشت. به
جرئت ميتوان گفت كه اين دو بزرگوار، بالاترين و ارزندهترين خدمات را صرف پيشبرد
اهداف جنگ كردند، اما متأسفانه با وجود گذشت اين ساليان، هنوز در گمنامي محض به سر
ميبرند. آنها در نهايت، جان خود را در راه تحقيق و پژوهش گذاشتند، و در روز
يازدهم آبان 61، در صحنه عمليات، و در اثر اصابت گلولة راكت هليكوپتر، در حالي كه مشغول يادداشتبرداري از
نقاط ضعف و قوت نيروها بودهاند، به لقاي يار ميشتابند.
بسمالله
الرحمن الرحيم
امشب
شهادتنامه عشاق امضا ميشود
فردا
به خون عاشقان، اين دشت دريا ميشود
«ذلك
بأن الله لم يك مغيراً نعمه انعمها علي قوم حتي يغيروا ما بأنفسهم و انّ الله سيمع
عليم».
آن
هنگام كه از محيط اطراف بريده شدم و به صحنة آزمايشگاه الهي رسيدم، ضعيفي و زبوني
خويش را در مقابل اين قدرت بزرگ امتحان گيرنده يافتم و به عمق فرمايش حضرت
اميرالمؤمنين علي ـ عليهالسلام ـ پي بردم كه: «يا رب ارحم ضعف بدني و رقّه جلدي و
دقّه عظمي».
□
پنجههاي
به خون آغشتة باطل، حقانيت حق را به اثبات ميرساند. از نشانههاي بر حق بودن ما،
رهبر ماست كه چون حضرت حسين بن علي ـ سلامالله عليهما ـ به ميدان مبارزه آمده؛ و
جوانان ما هستند كه با شور و شوقي بسان شور و شوق جوانان بنيهاشم و انصار، به
صحنة جنگ ميآيند؛ و پيرزنان ما هستند كه با جسم و تن رنجورشان براي جبهه نان ميپزند.
چه
ميگويد باطل كه ادعاي حقانيت ميكند؟ زهي بيشرمي كه با ديدن آثار خدايي خداوند
كه در اين انقلاب، بر در و ديوار، بر دشت و كوه، بر جنگل و رودخانه، بر شهر و
بيابان، و بر آسمان و زمين كشور ايران نمايان شده است، باز هم چنين ادعايي ميكند!
راستي،
چگونه ميتوان ملتي را كه با امام حسين ـ سلامالله عليه ـ پيمان بسته و گفته:
«اني سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم و ولي لمن والاكم و عدو لمن عاداكم» باطل
خواند و از ادامه راهش باز داشت؟
جواني
را به ياد ميآورم كه آن شب، در آن غروب خونين، بر روي صخرهها و در كنار رودخانه
و نزديك يك نخلستان، در حالي كه غروب خورشيد حاكي از سرافكندگياش، و سرد شدن صخرهها
بيانگر همدردي آنها، و حركت آب رودخانه نشانه گريه او بود؛ با تمام وجود فرياد
اللهاكبر را سر ميداد و رسوايي جنايتكاران را اثبات ميكرد. خمپاره ـ اين پيام
آورنده آرزوي رزمندگان ما ـ پاي راست اين جوان را چون گوشت چرخ شده له كرده بود، و
كمرش را چون ساتور از پاهايش جدا ساخته بود؛ گويا كه خيلي زود و به تعجيل ميخواست
او را وارد بهشت كند. در آن لحظهها، او مولايش حضرت علي بن ابيطالب ـ سلامالله
عليه ـ را صدا ميزد، گاهي شعار «درود بر خميني» را بر زبان جاري ميكرد و گاهي
نويد «اسلام پيروز است، صدام نابود است» را سر ميداد. به او گفتم كه يادي از سرور
و سالار شهيدان بكنند؛ ذكر «يا اباعبدالله» را زمزمة زبان گويايش كردم. با چشمان
به اشك نشستهاش مولايش را خواند و در همان حال مرغ سعادت شهادت به سراغش آمد و وي
را به همراه خود برد.
نيمهشبي
را به ياد دارم كه دلاوراني(1) عاشقانه به نزديك سنگرهاي كافران رفته و جسد پاك و
مطهر برادر شهيدي را كه در روز عاشورا به حق پيوسته بود، آوردند. او كه با قدمهاي
استوار، در روز عاشورا به صحنه كربلايي كوههاي ذيل قدم گذاشته بود، هنگامي كه فيض
عظيم شهادت به سراغش ميآيد، تفنگ ژث خود را با دستهاي گرم و خونآلودش بر سينه
چسبانده و بر روي آن دراز كشيده و آن قدر از اسلحه و از دين و مملكت خويش پاسداري
كرده بود كه استخوانهايش از زير گوشتها پديدار شده بود. بوي خوش جنازه او، همان
سند رسوايي صدام و اربابانش بود.
و
امشب اين جوانان با چه شوري به خواب رفتند؟ با چه ولايتي از تمام علايق دنيوي
بريده شده، و به سوي حقتعالي پيش ميروند؟
فردا
جمعه، روز فداكاري و روز جانفشاني است. روز جمعه به وليعصر ـ عجلالله تعالي
فرجه الشريف ـ تعلق دارد و اينها، سربازان او هستند؛ فرمانده خود بهتر ميداند كه
با سربازان خويش چگونه عمل كند. و آن بزرگوار شاهد است كه اينها وصيتنامهها را
نوشته، پيمانها را بسته، و خواهان پيروزي اسلام ميباشند.
پينوشت: