زخم

كيقبادي‌، عباس‌ ـ اصفهان

ماييم‌ و يك‌ بهار چمن‌هاي‌ سوخته‌

آيينه‌‌دار دشت‌ و دمن‌هاي‌ سوخته‌

ماييم‌ و يك‌ بهار گل‌ از خم‌ّ خون‌چكان‌

ماييم‌ و يك‌ قطار بدن‌هاي‌ سوخته‌

يعقوب‌ را بگوي‌ كه‌ چشم‌ انتظارِ كيست‌؟

از راه‌ مي‌رسند كفن‌هاي‌ سوخته‌

آن‌ داغ‌ سخت‌ را كه‌ دل‌ كوه‌ مي‌گداخت‌

گفتند مردمان‌ به‌ دهن‌هاي‌ سوخته‌

بر شانه‌ مي‌برند شهيد قبيله‌ را

دل‌هاي‌ داغدار و بدن‌هاي‌ سوخته‌

اين‌ عصر كربلاست‌ نه‌ صبح‌ قيامت‌ است‌

خورشيد خون‌ گرفته‌ و تن‌هاي‌ سوخته‌

آمد بهار و داغ‌ دل‌ لاله‌ تازه‌ شد

در حيرتم‌ ز تازه‌ شدن‌هاي‌ سوخته‌