موجهايي از آب و آتش (اروند)
چهارشنبه 4 آذر 1388 11:39 PM
اروند
را رودي وحشي خواندهاند. با جزر و مدي هولناك. با دو مسير متفاوت. عمقي وحشتناك،
اما حالا خروشي هميشگي... بهتر است بگويم اروند رودي وحشي بود، اما اينك بر خلاف
ظاهر ناآرام و متلاطمش، دروني رام و مغموم دارد و بيتاب است، اروند! آرام باش،
آرام! ما نيز داغداريم. □ اروند
آبيرنگ در ميان دو امتداد سبز جاي گرفته. اين دو خط سبز نخلستانهاي اطراف اروند
هستند. يكي در خاك ايران و ديگري در خاك عراق (بصره). چه بسيار وصيتنامهها زير
همين درختان نوشته شده است. چه بسيار رازها كه با صاحبانشان پاي همين نخلها دفن
شده است. چه بسيار نالهها، مناجاتها و... . □
شب
بيستم بهمن 1364 يكي از شبهاي تاريخي دفاع مقدس و حتي جنگهاي كلاسيك دنيا است.
هنگام وداع فرا رسيده است. بچهها همديگر را در آغوش ميكشند و پيشانيبند
يازهرا(س) را بر سر هم ميبندند. تا ساعتي ديگر عدهاي از اينان با خدايشان ملاقات
دارند! با غروب آفتاب به آب ميزنند تا خود را به آن سوي رودخانه برسانند. هيچ كسي
از دشمن، نبايد خبردار شود. كسي تا ساعت 22 حق تيراندازي ندارد. ساعت 22 و 10
دقيقه است، فرمان حمله ميرسد: «بسماللهالرحمن الرحيم. و لا حول ولا قوه الا
بالله العلي العظيم. و قاتلوهم حتي لا تكون الفتنه. يا فاطمه الزهرا، يا فاطمه
الزهرا، يا فاطمه الزهرا...» و ناگهان اروند پرخروش در برابر ايمان و اراده يا
زهراگويان بچهها تسليم ميشود.
□
9 صبح روز 21 بهمن. محور
عمليات تا شهر فاو به دست رزمندگان اسلام درآمده است. دشمن همچنان بهتزده است!
چنان حيرت زده كه حتي از انجام هر پاتكي فلج شده است. هيچ كس فكرش را هم نميكرد!
شب دوم عمليات، منطقه در انتظار جهادگران مهندسي بود. يكي تفنگ به دست ميگيرد و
يكي فرمان بولدوزر. جهاد، جهاد في سبيل الله است و چنين جهادي پست و مقام و درجهاي
نميشناسد.
□
پاتك
عراقيها ساعت 3 بامداد روز 22 بهمن آغاز شد. آتشي كه بين طرفين رد و بدل ميشد،
شب به روز تبديل كرد. جنگ به حالت تن به تن درآمد. كماندوهاي عراقي هر گاه هوس
حمله به خاكريزها را ميكردند، با جواب صفشكن بسيجيان مواجه ميشدند! درگيري
ادامه داشت. تا صبح روز 22 بهمن، لشكر گارد عراقي با تانكها و خودروهاي نظامي خود
در محور جاده البحار سعي ميكرد خود را به خاكريزهاي رزمندگان اسلام برساند. در
اين هنگام بالگردهاي هوانيروز، چون عقابهاي تيزبال سررسيدند و سپاه دشمن، از هم
فروپاشيد و به عقب نشست.
□
جنگ
و گريزها 75 روز ادامه يافت است. تا آنكه نيروهاي ايراني جاي خويش را تثبيت كردند.
اين يك آبروريزي بزرگ نه تنها، براي عراق بلكه براي همة دنيايي بود كه با تمام
توان خود از نيروهاي بعثي به دفاع پرداخته بودند.
□
غلامرضا
طرق، از بچههاي با صفاي ارتش و فرمانده گردان شهادت لشكر 92 زرهي اهواز. وقتي كه
داشت به خط دشمن ميزد، گفت: «من شهيد ميشوم، مفقود ميشوم، دنبالم نگرديد،
پيدايم نخواهيد كرد.» ديگر جنازهاش پيدا نشد. چرا كه با اروند رفيق شده بود.
□
نام
اروند با نام غواص عجين گشته است. شهادت غواص مظلومانهترين شهادتهاست. و شايد
رمز اينكه اجر شهيد دريا بالاتر از شهيد خشكي است در همين است. كه مجاهد اين عرصه
نه راه پيش دارد و نه راه پس و نه حتي راه دفاع كردن از خويش.