چه كسي فكرش را ميكرد اينجا زيارتگاه شود! (دهلاويه)
جمعه 6 آذر 1388 11:12 PM
چه
كسي فكرش را ميكرد اينجا زيارتگاه شود! (دهلاويه) كمتر
كسي فكرش را ميكرد كه يك جاي دور، يك روستاي كوچك به اسم «دهلاويه» كه قبل از جنگ
كمتر كسي نامش را شنيده بود، اين همه زائر پيدا كند و مردم از خاكش براي خود
يادگاري بردارند. دهلاويه، در شمال غربي سوسنگرد، در كنار جاده بستان است. حكايت
اين روستاي كوچك شنيدني است. □ اواخر
آبان 1359 بود. عراقيها قصد حمله به دهلاويه را داشتند، ولي نيروهاي رزمنده
دهلاويه خيلي كم بودند. وضع بدي بود. يك كمك كوچك رسيد: در خوزستان چند تا كاميون
از انتهاي جاده دهلاويه خودشان را نشان دادند. رزمندههاي تبريزي بودند؛ اين همه
راه را از آذربايجان آمده بودند براي دفاع از روستاي دهلاويه. بچهها اشك شوق ميريختند. □ توان
دفاعي دهلاويه بالا رفته بود، ولي آب و غذا داشت تمام ميشد. برنامهريزيها به هم
خورده بود. كسي نبود كه از بيرون شهر، غذا بياورد. مردم شهر هم كه دلشان ميخواست
اسلحه داشته باشند، اما كسي نبود كه آنها را مجهز كند. نيروها مدافع شهر هم يا
شهيد شده بودند و يا در جبهه دهلاويه مستقر بودند. □
گفتم
همين، ولي همين هم كم نبود. چنان مقاومتي بچهها از خود نشان دادند كه عراقيها با
بيسيم گزارش داده بودند: «كار در دهلاويه گره خورده است»!
□
نيروهاي
عراقي از سه طرف به سمت شهر پيشروي ميكردند. 125 تانك، خودرو و نفربر؛ هيچ راهي
براي نجات زخميها و تخليه شهدا وجود نداشت، مگر از طريق رودخانه كه آن هم بلم
نياز داشت. دهلاويه سقوط كرد.
□
چمران دست به كار شد. بين ارتش، سپاه و نيروهاي داوطلب مردمي هماهنگي ايجاد كرد.
به بچهها تاكتيكهاي جديد نظامي ياد داد. منتظر دستور امام(ره) بود. بالأخره نيمههاي
شب 25 آبان اين دستور ابلاغ شد و صبح 26 آبان نيروهاي ايراني با جديت بيشتري، حمله
كردند.
□
در
جريان بازپسگيري دهلاويه دكتر چمران زخمي شد. آمار شهدا هم بالا بود؛ خيلي. اما
فتح دهلاويه براي رزمندهها مهم بود. بچههاي ستاد جنگهاي نامنظم، يك پل ابتكاري
و چريكي روي كرخه ساختند تا راهي براي ورود به اين شهر هموار كنند.
□
خرداد
60 درگيري در دهلاويه بالا گرفت. نيروهاي دو طرف آن قدر به هم نزديك شده بودند كه
با نارنجك ميجنگيدند. مناجات معروف شهيد چمران با اعضا و جوارحش، در همين شرايط
نوشته شده است:
«اي
قلب من! اين لحظات آخرين را تحمل كن... به شما قول ميدهم كه پس از چند لحظه، همه
شما در استراحي عميق و ابدي آرامش بيابيد....»
□