گوشات را به نجواي غروب اينجا بسپار (شلمچه)
یک شنبه 8 آذر 1388 11:52 AM
گوشات را به نجواي
غروب اينجا بسپار (شلمچه)
«روي
زمين دنبال آسمان نگرديد. هر چه هست آن بالاست» اين جملهايست كه از كودكي به ما
گفته بودند، و اين را كرده بودند به قانوني بدون استثنا و تبصره. امروز من ميخواهم
يكي از استثناهاي اين قانون را رو كنم. گرچه زحمت پيدا كردن آن را من نكشيدهام.
براي پيدا كردن تبصرههاي اين قانون، يك عالمه خون ريخته شده است. باور كن! □ عمليات
كربلاي چهار تمام شده بود و هنوز خاطرة شهادت بسياري از بچهها از اذهان زدوده
نشده بود كه بايد رزمندگان و مردم شهد شيرين پيروزي را ميچشيدند، كه اينها را يكي
از فرماندهان عمليات كربلاي پنج ميگويد. ميگويد تمام جوانب را بررسي كرديم. □
19 دي ماه 1365 بود.
ساعت يك و نيم شب. دشمن اينطور استدلال كرده بود كه فعلاً ايران بعد از عمليات
ناموفق كربلاي چهار، قادر به انجام عمليات جديد نيست. نيروهاي عراقي كمكم به سمت
فاو رفته بودند تا در بازپسگيري آنجا حضور داشته باشند. اينجا بود كه رزمندهها،
زمان را به دست گرفتند. حمله نيمهشب بسيجيها در شرق بصره، دشمن را گيج كرده بود.
دشمن غافلگير شده بود. رمز مقدس «يا زهرا(س)» داشت كار خودش را ميكرد.
□
شكستهاي پياپي، دشمن را به اين نتيجه رسانده بود كه به جاي
حالت تهاجمي، حالت تدافعي بگيرد. به همين دليل، دست به كار شد و در شلمچه، موانع
وسيعي به شكل «ن» ساخت كه دهانه باز آنها به عرض سيصد متر به طرف ايران قرار داشت.
ارتفاع اين موانع، به هفت متر ميرسيد. ساخت اين نونيها كار را براي ما دشوار
ساخته بود. ديدي كه عراق از اطراف اين گودال به سر رزمندههاي ايراني داشت، امكان
هر تحركي را از آنها ميگرفت و ما براي فتح هر يك از اين موانع، شهداي بسياري را
تقديم كرديم. اما بالاخره ايمان و ارادة رزمندگان از سد تمامي موانع گذشت.
□
خيليها
زير رگبار گلوله، فقط «هدف» را ميديدند و بهانهاي براي برگشتن نميآوردند. آنچه
در شلمچه مهم بود، اين بود كه رزمندهها، سرعت عمل را به دست بگيرند. در صورت تسط
بر اين منطقه، ايران ميتوانست برتري خود را در جنگ ثابت كند... .
□
بايد
جاده شلمچه باز ميشد. براي پشتيباني رزمندهها، به ميدان آمدند. گرچه همه عوامل
دست به دست هم داده بودند تا پيشروي رزمندگان اسلام كند شود، بچهها به خوبي از
پس تجهيزات بالاي دشمن برآمدند. 45 روز تهاجم و مقاومت!
□
ارتش
عراق مثل اژدهاي دو سري بود كه رزمندهها با اين عمليات، يك سرش را داغان كرده
باشند، سر ديگرش وحشي شده بود. ميغريد، شكست را باور نداشت. روزنامه Observer چاپ پاريس نوشت: «براي اولين بار از آغاز جنگ تاكنون، ناظران و
كارشناسان غربي درباره امكانات دفاعي عراق دچار ترديد شدهاند.» هفتهنامه نيوزويك
هم نوشت: «تهاجم ايرانيها در نزديكي بصره، حداقل يك چيز را درباره جنگ ايران و
عراق تغيير داده و آن، اين است كه براي اولين بار طي چند سال گذشته، اين احتمال را
كه يك طرف حقيقتاً بر ديگري پيروز شود، مطرح ساخته است.»
□
خيليها
شملچه را با غروبش ميشناسند. غروب كه ميشود، سرخي آسمان كه جاي خورشيد را ميگيرد،
حزن عجيبي ميريزد در دلهاي عاشق. آدم انگار ديوانه ميشود. انگار يك عالمه
حقيقت، يك عالمه ذكر، يك عالمه صدا و ناله ميخواهند هجوم بياورند به مغزت و تو در
امان نيستي از همه اينها. عجيب است... آدم در هجوم اين همه باشد و لذت ببرد، عشقبازي
كند، خودش را بيندازد روي خاك و خاك را مشت كند و توي دستهايش بگيرد.
خيليها
شلمچه را با غروبش ميشناسند. اصلاً نذر ميكنند كه غروب به شلمچه برسند. نجواي
غروب شلمچه با بقيه ساعات روز فرق ميكند. فقط بايد يك بار امتحانش كرد.
□
شلمچه
هنوز هم گلوگاه عراق است. كمي آن طرفتر حسينيه شلمچه قرار دارد، با نشانههاي پر
رنگ پايداري... تانكهاي به گل نشسته، مينهاي خنثا نشده، كلاه و قمقمههاي سوراخشده،
نخلهاي بيسر، اول حرفم از تبصره و استثنا نوشتم. ميخواهم بگويم دريچههاي
آسمان، توي خاك شلمچه پر بود، قدم به قدم!