پرواز از لابه‌لاي نيزارها (چزابه)

وارد كه مي‌شوي، تا چشم كار مي‌كند، ني است و نيزار. گاهي هم كه توي جاده تا بالاي زانو آب بالا آمده است. همان كنار جاده، لاي نيزارها مزار چند شهيد گمنام توجه‌ها را به خود جلب مي‌كند. آب گاهي روي مزارها هم مي‌گيرد و بالا مي‌آيد. اينها فقط چند تا از آن هزار كبوتري‌اند كه هفدهم بهمن سال شصت، از لاي همين نيزارها پرواز كرده‌اند.

در بين‌ تپه‌هاي رملي و ميشداغ و هورالهويزه، تنگه‌اي هست كه غير قابل عبور براي يگانهاي رزمي است؛ به همين خاطر اسمش را گذاشته‌اند: چزابه.

وقتي بستان آزاد شد، بايد از چزابه پاسداري مي‌شد. دفاع از تنگه چزابه، يكي از سخت‌ترين عمليات‌هاي دوران دفاع مقدس بود. عراقي‌ها قصد داشتند از تنگه چزابه عبور كنند و دوباره بستان را اشغال كنند. رزمنده‌هاي ايراني مي‌خواستند با حفظ چزابه، بستان را هم حفظ كنند.

اين تنگه يكي از پنج معبر اصلي هجوم ارتش عراق به خوزستان بود. در دو سوي تنگه، دو جادة نظامي قرار دارد. جاده‌اي در خاك ايران كه چزابه را به فكه متصل مي‌كند و جاده ديگري كه در خاك عراق، كه چزابه را به عماره متصل مي‌كند.

فاصله ما با نيروهاي عراقي در اين منطقه، حدود يكصد متر بود و جنگ تن به تن تمام عياري شروع شده بود. نيروي هوايي عراق هم به شدت منطقه را بمباران مي‌كرد و گاهي در يك روز بيش از صد سورتي پرواز بالاي سر رزمنده‌هاي ايراني داشت.

يك روز از اسفند سال شصت گذشته بود كه چهار گردان از سپاه در عملياتي با نام اميرالمؤمنين(ع) از شمال تپه نبعه وارد عمل شدند و با كشتن چهارصد نفر از نيروهاي دشمن، تنگه را گرفتند و به خط خودي كه دست دشمن بود، حمله كردند و عراقيها را تا خط قبلي خودشان عقب راندند و مشكل چزابه براي هميشه حل شد.

شهيد غلامرضا مخبري. همين جا بود كه جلوي دوازده گردان كماندو عراق ايستاد و نگذاشت دشمن چزابه را بگيرد.

در چزابه، در بين نيزارها، بيش از يازده خاكريز وجود دارد. در تفحص از خاكريزها، پيكرهاي شهدا و اجساد عراقي را مي‌يافتيم كه گواه از آن بود كه در اين منطقه،‌ جنگي تن به تن روي داده و اين منطقه چندين بار دست به دست شده است.

بچه‌ها گير افتاده بودند و همة راه‌ها بسته شده بود. شهيد رداني‌پور، شروع مي‌كند به روضه خواندن، روضة حضرت زهرا(س). بچه‌ها جان تازه مي‌گيرند و راه‌ها باز مي‌شود. خوب گوش كن شايد هنوز بشنوي...