دژباني شهادت (دارخوين)
پنج شنبه 12 آذر 1388 10:56 PM
مگر
ميشود حرف از دفاع مقدس و شروع جنگ به ميان آورد و نامي از شهرك دارخوين و حماسة
خط شير و نقطه دفع تجاوز و آغاز «عمليات فرماندهي كل قوا» نبرد. در جاده اهواز ـ آبادان
كه حركت كني 45 كيلومتر مانده به آبادان، يك شهرك مسكوني ميبيني كه متعلق به
سازمان انرژي اتمي بود كه به شهرك دارخوين شهرت يافت. اين شهرك روزگار آغازين جنگ
خط مقدم حماسه بود، اما پس از عقب راندن عراقيها و به بركت خونهاي جاري شده بر
زمين، شهرك به مكاني مقدس براي رزمندگان اعزامي از اصفهان تبديل شد. دارخوين
چه شبهايي كه شاهد سوز دعا و مناجات شهيد ردانيپور بود و ميتواني گوش بسپاري به
طنين دلنواز عاشوراهايي كه ميخواند؛ سخن از كسي كه بر شهرك دارخوين و ساكنان اهل
دلش فرماندهي ميكرد و آوازة رشادتش در تاريخ دفاع مقدس جاودانه خواهد ماند. شهرك
دارخوين به ياد دارد صداي مناجات صبحگاهي فرزندان باصفاي خميني در مسجد چهارده
معصوم(ع) را كه نماز شب را با زيارت عاشورا پيوند زده بودند و پس از نماز، با دعاي
عهد با امام زمان خويش ميثاق ميبستند و به سوي جبههها ميشتافتند. شهرك
دارخوين نه تنها قدمگاه هزاران شهيد بلكه قدمگاه بسياري گم كرده راههاي است كه با
چراغ هدايت قدم به خاك مصفاي شهرك نهادند و از آنجا خود مشعل فروزان هدايت نسلهاي
آينده شدند. دارخوين
تنها خط آغاز دفاع مقدس، ايستگاه و استراحتگاه رزمندگان قبل و بعد از هر عمليات
نيست؛ بلكه زخمخوردة هواپيماهاي ارتش بعثي و قتلگاه پاكان اين امت نيز هست.
ساختمانهاي ويران شده بهترين گواه بر آبياري اين شهرك به خون عزيزان است. شهرك
دارخوين يكي از دردناكترين صحنههاي جنگ را به خود ديده است. دار خوين به ياد ميآورد،
آن روزي را كه پدر و مادران بچههاي رزمنده به ديدار فرزندشان آمده بودند و در
آغوش فرزندان خود زير بمباران هواپيماهاي عراقي به معراج رفتند و كربلايي ديگر
برپا كردند. از
صفحه ذهن شهرك دارخوين به ستون ايستادن رزمندگان و بازديد فرماندهاني همچون موحد،
قوچاني، عرب و... از آنان و دويدن بچههاي جنگ با شعارها و رجزهاي زيبا هرگز محو
نخواهد شد. دژباني شهرك دارخوين به ياد دارد دژبانهايي چون عبدالمجيد
ناجي را، كه عاشق پرواز بودند. قرار شد كه بچهها در عمليات والفجر هشت شركت كنند،
گفتند: برادرش شهيد شده و خانوادهاش ديگر تحمل داغ او را ندارند. بايد او را راضي
كرد تا به عمليات نيايد. خيلي سخت ميشد كسي او را راضي كند. وقتي به او گفتند
صلاح نيست به عمليات بيايي و او علتش را فهميد، خيلي راحت قبول كرد؛ به گونهاي كه
خيليها فكر كردند او از خدا خواسته بود تا به عمليات نيايد. اما جملهاي گفت كه
تا صبح عمليات هيچ كس معنايش را نفهميد. او به بچهها گفت: فكر كردهايد ميتوانيد
جلوي خدا بايستيد. رفت واحد دژباني و ما رفتيم عمليات. صبح عمليات و درست زماني كه
گردان هنوز وارد عمل نشده بود و هيچ كدام از بچهها به خيل شهدا نپيوسته بودند،
خبر رسيد شهرك دارخوين بمباران شده و دژبان شهرك، عبدالمجيد ناجي به شهادت رسيده
است.