پيامي براي ما
جمعه 8 آبان 1388 11:11 PM
پيامي
براي ما در
طلاييه مشغول كار بوديم. در دژ امام محمد باقر(ع) پيكر مطهر شهيدي كشف شد كه سر به
پيكر نداشت و پيكرش دو نيم شده بود. داخل دستان شهيد كه به حالت مشت بود، مقداري
جيرههاي شب عمليات (پسته و فندق) وجود داشت. براي پيدا كردن هويت شهيد، داخل جيبهاي
لباس را تخليه كرديم. تعدادي كارت و يك قرآن كوچك و يك خودكار بود. يكي از كارتها
نظرمان را جلب كرد كه روي آن با خطي بسيار زيبا و زرد رنگ نوشته بود: «و خداوند
ندا ميدهد كه شهدا به بهشت درآيند». از پيكر شهيد عكس گرفتم. از كارت هم يك عكس
گرفتم، دوربين را كنار گذاشتم و خواستم يك بار ديگر كارت را ببينم كه در كمال تعجب
ديدم جمله روي كارت محو شده است. از آقاي عليجاني پرسيدم: كارتي كه آن جمله روي آن
نوشته شده بود، كجاست؟ گفت: همان كارتي است كه دست خودته. پيش خودم گفتم حتماً نور
خورشيد و يا باد باعث شده جمله پاك شود و از آن گذشتم. بعد
از مدتي آقاي عليجاني به مرخصي رفته و جريان را براي يكي از علما تعريف كرده بود.
ايشان گفته بودند كه برويد عكس را چاپ كنيد، اگر چاپ شد، جريان خاصي نبوده، اما
اگر چاپ نشد براي ماها پيام داشته است. از
اصفهان به من زنگ زد و من به اهواز رفتم و عكسها را چاپ كرديم. تمام عكسها چاپ
شد، به جز يك عكس كه مربوط به كارت بود. بسيار شفاف. اما عكسي كه از كارت گرفته
بوديم، قسمت كارت، حالت نور خورده و مات بود. آن روز تحقق يكي از آيههاي قرآن به صورت اين پيام به ما
گوشزد شده بود.