رؤياي صادقهاي كه تعبير شد
شنبه 9 آبان 1388 9:52 PM
رؤياي صادقهاي كه تعبير شد مهدي طوقاني شوق
لقاي محبوب و جهد اداي تكليف براي رضاي حق، دو معناست كه از آن حالي تولد كند كه
عشقش خوانند و ثمرهاش در بطن حادثهها، شهادت است و خدمت به شهدا، مثل تفحص. و
عاشقان دل از دنيا برون برند، پيش از آنكه بدنهايشان را از آن خارج كنند، و شهدا
چنيناند و تفحصيان نيز. كه فرموده حضرت مولا(ع) است در نهجالبلاغه(خطبه 194):
«دلهايتان را از دنيا خارج كنيد پيش از آنكه بدنهايتان را از آن بيرون برند.» و
اينگونه بود كه آقا مجيد، دل به دنيا نداشت. قبري هم كه پشت خاكريز مقر كنده بود،
براي شبهايي بود كه نميتوانست توي رملها بيل بزند و بهخاطر بالا رفتن از
نردباني بود كه سرانجامش، انس با خدا و شهداست. اثرات
وضعي معركهها مثل قتلگاه، تپه دو قلو و كانال گردان كميل، فكه و... هم به شكلگرفتن
و تكميل اين انس، سرعت بخشيده بود و اينگونه بود كه گوشهايش، چيزهايي ميشنيد كه
هر گوشي نميشنود و چشمهايش چيزهايي را ميديد كه هر چشمي نميبيند، هر وقت ميتوانست
تنها ميرفت، تنهاي تنها.
«ميبينيد، حتي نخلها
هم به شهدا تعظيم ميكنند!» و صداي شهيد را ميشنيد. الفباي عشق را در جنگ آموخته
بود و دل به آن سپرده بود. وقتي هم كه جزء نفرات اول راه يافته به دانشگاه انسانساز
و زندگيساز جنگ و تفحص شد، با سماجت و اصرار، در باغ شهادت را ميكوبيد و چشمان
تيزبينش نه چون مرغي به دنبال دانه، كه چون كبوتر حرص، در هوس دام يار بود؛
مرغ
دلم روز و شب، نيشترم ميزند
در
هوس دام تو، در طلب دانهام
تفحص
را به حق، راه حضرت زينب(س) ميدانست؛ چرا كه ندايي است برخاسته از نهضت عاشورا و
حنجره زينب كبرا(س).
بعد
از جنگ هم تفحص براي مجيد، فقط بهانهاي بود براي وصال. وقتي در لابهلاي رملهايي
كه كلكسيوني از مين را به نمايش ميگذارند، قدم ميزد، ميگفت: «اين سرزمين مقدس،
آدم خودش را ميخواد.» و در يادداشتهايش براي وجود مقدس مولايمان، حضرت ولي
عصر(عج) نوشته است كه: «اي امام زمان عزيز! تو را قسم به خون دوستان شهيد از ما
بگذر كه تقصير كردم، مرا ببخش كه كمكاري كردم و شايسته سربازي نبودم» و اعتقاد
داشت كه تحمل دوري، كمبودها و زخم زبانها جز با توسل و توكل جبران نميشود.
روز
و شب در تلاش بود و هرگز خسته نميشد و ميگفت: «خستگيها باشد تا با شهدا در
كنيم، اين سختيها تا آخرش سر كنيم.» و گاهي لبخند رضايت بر لبانش مينشست كه
«خواب ديدم كه توي فكه شهيد ميشم!» آري جانباز شهيد مجيد پازوكي در هفدهم مهر
1380 در يكي از عملياتهاي برون مرزي تفحص در حوالي باشگاه وهب خواب صادقهاش ثمر
داد و در قربانگاه فكه، حنجره هواي نفس و حلقوم طمع را ذبح كرد و پر كشيد و بر
كنگرههاي عرش نشست.
يكي
از دوستانش نقل ميكند: «رفته بودم حج، شنيده بودم كه حج مقبول نشانههايي دارد،
عاجزانه از خدا خداستم، اگر حج من قبول شده، نشانهاي ببينم و شد، در حين طواف
مجيد را ديدم، دويدم تا به او برسم، مجيد رفته بود.»
يادش
بخير و راهش پر رهرو باد
همه
گفتند مرو، عشق پيامت ميداد