از شلمچه تا درياي مانش

رضا بابايي

جنگ را در فرهنگنامه‌هاي عمومي، اين‌گونه تعريف كرده‌اند: «مقابله و برخورد نظامي ميان گروه‌ها و اقوام.»1 سپس براي آن انواعي را شمرده‌اندكه بيش‌وكم همة آنها را شنيده و يا ديده‌ايم؛ مثلا: جهاني، تن‌به‌تن، رواني، اقتصادي، نظامي، زرگري، خانگي، حيدري_نعمتي، اتمي، شيميايي، فرسايشي، داخلي، فرقه‌اي و ده‌ها نوع ديگر كه همگي يا اكثر آنها عاري از حقيقت‌اند و به همين دليل ره افسانه زده‌اند:

جنگ هفتاد و دو ملت، همه را عذر بنه

چون نديدند حقيقت، ره افسانه زدند

اما همين افسانه‌ها، تا كنون غرامت هنگفت و شگفتي از جهان بشري گرفته‌ است. شايد هرگز نتوان زيان‌هاي بي‌حدوحصر مالي، جاني، معنوي، عاطفي و زيست‌محيطي جنگ‌هاي نظامي كشورها را با يكديگر محاسبه كرد يا حتي به تصور آورد. اين هزينه سنگين، آنگاه جنون آدمي را آشكارتر مي‌كند كه بدانيم بسياري از آنها به‌راحتي گريزپذير بوده‌اند و با اندكي عقل و درايت و نوع‌دوستي و چشم‌پوشي از زياده‌خواهي‌هاي نفساني، جاي خود را به صلح و صفا مي‌دادند؛ اگرچه گاهي نيز راهي براي نشاندن نايرة جنگ نبوده است. هيچ قومي را نمي‌توان يافت كه جنگ را برتر از صلح و سلامت بداند يا آن را تقديس كند. جامة قداست، برازندة جنگي است كه ذات دفاعي يا الهي دارد، و جز اين نوع را هرگز نبايد ستود و گرامي داشت. شبيه‌ترين رخداد انساني به جنگ، جراحي جسم آدمي است كه جز پس از تجربه درمان‌هاي آسان‌تر و ساده‌تر، معقول نيست كه ممنوع است. در مثل‌هاي قديم است كه «آخرُ الدواءُ الكِيّ». يعني آخرين معالجه و درمان، جراحي است. به قول حافظ شيرازي:

به صوت بلبل و قمري اگر ننوشي مِي

 

علاج كي كنمت؛ آخرُ الدّواءُ الكِيّ

 

مي‌توان صدها جنگ و ستيز خونبار بشري را نام برد كه همگي در پي احمقانه‌ترين علل و عوامل بوده‌اند. اما جنگ‌هايي را هم مي‌توان شمرد و ياد كرد كه گريزي از آنها نبوده است و به همين دليل، مي‌سزد كه جامة قداست بر تن خونين‌شان كرد. هر جنگ يا نزاع يا ستيزي كه زير پرچم دفاع باشد، مقدس است و هرگز نبايد نام آن را در شمار جنگ‌هايي نوشت كه ستاد فرماندهي آنها در خيمه‌هاي دروغ و فريب و زياده‌خواهي بوده است.

 

براي باورمندي بيشتر به قداست هشت سال دفاع مردم مظلوم و مسلمان ايران اسلامي، هزار راه كوتاه و بلند وجود دارد. بسياري از اين راه‌ها را ديگران رفته‌اند و البته برخي ناتمام و برخي هنوز بكر و خاكي مانده است. يكي از اين راه‌ها كه رهرو چنداني نداشته است، مقايسه جنگ تحميلي با جنگ‌هاي بزرگ و تاريخي جهان است. در شناسنامة جنگ‌ها، تاريخ شروع و پايان، ميزان تلفات، گستره، مراحل، تاكتيك‌‌ها و مانند آنها را مي‌نويسند. اما كمتر به انگيزه‌هاي مضحك و دلايل حماقت‌بار شروع آنها توجه مي‌كنند. اگر با اين نگاه به مجموعة درگيري‌هاي نظامي ملت‌ها بنگريم، خواهيم ديد كه دفاع هشت‌سالة مردم ايران در برابر ارتش‌هاي زورگوي جهان تا چه اندازه مظلومانه و سزاوار تقديس و تكريم است. در مجالي فراخ‌تر از اين، بايد بيش از اين گفت و نوشت؛ اما همين فرصت اندك را غنيمت شمرده، نام و انگيزة پاره‌اي از مهم‌ترين جنگ‌هاي ملل جهان را اشاره‌وار ياد مي‌كنيم تا شرافت فكه و شلمچه و چزابه بيش از پيش آشكار گردد و هيمنة شكوهشان تا دورترين نقطه‌هاي وجدان تاريخ بار اندازد.

 

جنگ 72 ملت

 

آنچه در پي مي‌آيد، نه تاريخ است و نه حتي فهرستي ناقص از كارنامة خونين بشر در جنگ‌هاي بي‌ثمر. مشتي است از خروارها حمله و ستيز كه نه مبدأ آبرومندي داشتند و نه پاياني خوش يافتند. اين نمونه‌هاي اندك، پرده از طبيعت درنده‌خوي مردماني بر مي‌دارد كه جنگ و كشتار براي آنان راهي بوده است براي داشتن آنچه نداشتند و يافتن آنچه سزوارش نبودند:

 

جنگ سي‌ساله (48ـ 1618) اين جنگ طولاني، ميان كشورهاي اروپايي رخ داد و علت اصلي آن اختلاف‌هاي خانوادگي ميان چند خاندان سلطنتي بود.

 

جنگ انتقال (1667 ميلادي): جنگ لويي فرانسه براي گرفتن هلند و اسپانيا؛

 

جنگ هفت‌ساله (63ـ1756): طرف‌هاي درگير عبارت بودند از: فرانسه، اتريش، روسيه و سوئد. پس از دو سال از شروع جنگ، انگليس و اسپانيا نيز به ميدان آمدند. رقابت‌هاي استعماري، مهم‌ترين دليل آغاز و ادامه اين جنگ هفت‌ساله است.

 

جنگ ترياك (42ـ 1839): ميان انگليس و چين بر سر محدوديت‌هاي تجاري؛

 

جنگ داخلي آمريكا (65ـ1861): اين جنگ چهارساله را به نام‌هاي «انفصال»، «جنگ ايالات» و «جنگ سرپيچي» هم مي‌خوانند. مهم‌ترين علت آن را مسئله برده‌داري و حقوق سياسي ايالات دانسته‌اند(؟). 750 هزار تا يك ميليون كشته، آمار تخميني اين نزاع داخلي است.

 

جنگ صدساله (1453ـ 1337): عنوان جنگ‌هاي متوالي و طولاني فرانسه و انگليس بر سر اراضي اطراف درياي مانش و نزاع‌هاي سلطنتي است.

 

جنگ جهاني اول (18ـ 1914): ميان دولت‌هاي اروپايي، با ده ميليون كشته و بيست ميليون مجروح. علل نخستين اين جنگ ويرانگر، مسئله مرزهاي قدرت سياسي و قلمرو حكومت‌ها بود. با پيوستن ژاپن به اين جنگ بزرگ، ابعاد آن جهاني و بسيار وحشتناك‌تر شد.

 

جنگ جهاني دوم (45ـ 1939): هر يك از دو محور جنگ شامل چندين كشور اروپايي و آسيايي مي‌شدند. جبهه متفقين عبارت بود از: انگليس، فرانسه، چين و متحدان آنها. در جبهه متحدين نيز كشورهاي آلمان، ايتاليا و ژاپن قرار داشت. مداخلات نظامي و سياسي در اوضاع داخلي همديگر و مرزبندي مستعمرات، از عمده‌ترين دلايل جنگ جهاني دوم است. به دليل پيشرفت تجهيزات جنگي در اين جنگ بزرگ و گسترده، و استفادة فراوان از تسليحات كشتار جمعي، تلفات مالي و انساني آن از حساب بيرون است.2

 

اين هشت قطعة تاريخي، نمونه‌هايي از صدها جنگي است كه دولتمردان جهان در چند قرن اخير به راه انداختند و هنوز مردم دنيا از آسيب‌هاي آن در امان نيستند. اگر به چند قرن عقب‌تر برگرديم، شاهد نمونه‌هاي وحشتناك‌تر ديگري نيز هستيم كه جنگ‌هاي صليبي يكي از آنها است. اين درگيري تاريخي ميان دول مسيحي و كشورهاي اسلامي نزديك به يك قرن به طول انجاميد و سلسله‌جنبان آن اسقف‌هايي بودند كه سوداي توسعة اراضي و بسط اقتدار خود را داشتند.

 

آنگاه كه نگاه خود را از اين وحشي‌گري‌هاي متمدن‌نما، به هشت سال دفاع مقدس مردم مظلوم و مسلمان ايران بازمي‌گردانيم، بيش از پيش به اصالت و ضرورت آن حضور سرخ و بشكوه پي مي‌بريم. جوانان و انسان‌هاي بزرگي كه جبهه‌هاي اسلامي را از حضور خود تيمن و تبرك بخشيده بودند، نه سوداي زر در سر داشتند و نه خيال مكنت و سروري در سويداي دل خويش مي‌پروراندند. آنان حتي به پيروزي و نتيجه‌ نمي‌انديشيدند. رزم دلاورمردان ايران اسلامي را با هيچ رزم و جنگ ديگري نمي‌توان سنجيد و قياس كرد؛ مگر با آنچه در صدر اسلام و در قطعاتي كوتاه از تاريخ كشورهاي مسلمان رخ داد. يك‌بار ديگر به علل و منشأ جنگ‌هاي ملل ديگر بينديشيد و سپس روي خود را به سوي جبهه‌هاي هشت‌سال دفاع مقدس كنيد، تا دريابيد كه چرا و چگونه آن دفاع مظلومانه، زيبندة نشان «مقدس» شد.

 

 

 

پي نوشت

 

1. ر.ك: دكتر حسن انوري، فرهنگ بزرگ سخن، ج3، ص2200.

2. اطلاعات مربوط به فهرست بالا برگرفته از: دائره‌المعارف فارسي، به سرپرستي مرحوم غلامحسين مصاحب است. (ر.ك: ج1، ص755 به بعد).