كار وتلاش وجهاد اقتصادی



سیره حکومتی پیامبر اسلام

سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت ایت الله خامنه­ای دام ظله­العالی در خطبة اوّل مراسم نماز جمعه مورخ 29/3/1380. دربارة سیره نبی اکرم(ص) در دوران ده ساله حاکمیت اسلام در مدینه، نگاه جامعی بود که کمتر معلم توانایی قادر است در حدود یک ساعت وقت اینگونه، به دسته­بندی و شرح و تفصیل آن در ابعاد مختلف بپردازد.

در این تحلیل که به شیوه­ای نو ارائه شده است، معظم له ابتدا هفت شاخص از شاخص‌های حکومت پیامبر(ص) را بر می­شمارند و سپس در بحث از دلایل گسترش اسلام، ضمن اشاره به پایه­های اعتقادی و انسانی آن، اقدامات اساسی پیامبر(ص) در جهت وحدت اسلامی، برادری دینی مسلمانان، حرمت و حراست از نظام اسلامی و... می‌پردازند. چگونگی رفتار پیامبر(ص) با یهودیان، جریان نفاق و مبارزه با دشمن درون، بخش دیگری از این تحلیل است، به طور قطع بازخوانی بیانات ایشان، می­تواند در فضاسازی فکری مربوط به دوران حکومت پیامبر اکرم(ص) قدم مؤثری باشد

درخشان­ترین دوره; حکومت در طول تاریخ بشری دورة مدینه، فصل دوم دوران بیست و سه سالة رسالت پیغمبر است؛ سیزده سال در مکه، فصل اول بود- که مقدمة فصل دوم محسوب می­شود و تقریباً ده سال هم دوران مدینة پیغمبر است، که دوران شالوده‌ریزی نظام اسلامی و ساختن یک الگو و نمونه از حاکمیت اسلام برای همه; زمان‌ها و دوران‌های تاریخ انسان و همه; مکان‌هاست. البته این الگو، یک الگوی کامل است؛ مثل آن را دیگر در هیچ دورانی سراغ نداریم؛ لیکن با نگاه به این الگوی کامل، می­شود شاخص‌ها را شناخت. این شاخص‌ها برای افراد بشر و مسلمان‌ها علامت‌هایی است که باید به وسیله; آنها نسبت به نظام‌ها و انسانها قضاوت کنند. هدف پیغمبر از هجرت به مدینه این بود که با محیط ظالمانه، طاغوتی و فاسد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی­یی که در آن روز در سرتاسر دنیا حاکم بود، مبارزه کند و هدف، فقط مبارزه; با کفار مکه نبود؛ مسأله، مسألة جهانی بود.

پیامبر اکرم(ص) این هدف را دنبال می­کرد که هر جا زمینه مساعد بود، بذر اندیشه و عقیده را بپاشد؛ با این امید که در زمان مساعد این بذر، سبز خواهد شد. هدف این بود که پیام آزادی و بیداری و خوشبختی انسان به همه; دل‌ها برسد، این جز با ایجاد یک نظام نمونه و الگو امکانپذیر نبود؛ لذا پیغمبر به مدینه آمد تا این نظام نمونه را به وجود آورد؛ این‌ که چه قدر بتوانند آن را ادامه دهند و بعدی­ها چه قدر بتوانند خودشان را به آن نزدیک کنند، بسته به همت آن‌هاست، پیغمبر نمونه را می­سازد و به همه; بشریت و تاریخ ارائه می­کند.

شاخص­های برجسته حکومت پیامبر(ص)

نظامی که پیغمبر ساخت، شاخص‌های گوناگونی دارد که در بین آنها هفت شاخص از همه مهمتر و برجسته­تر است.

شاخص اول، ایمان و معنویت است؛ انگیزه و موتور پیش برنده حقیقی در نظام نبوی، ایمانی است که از سرچشمه; دل و فکر مردم می­جوشد و دست و بازو و پا و وجود آنها را در جهت صحیح به حرکت در می­آورد. پس شاخص اول، دمیدن و تقویت روح ایمان و معنویت و دادن اعتقاد و اندیشه; درست به افراد است، که پیغمبر این را از مکه شروع کرد و در مدینه پرچمش را با قدرت بالا برد.

شاخص دوم، قسط و عدل است؛ اساس کار با عدالت و قسط و رساندن هر حقی به حقدار- بدون هیچ ملاحظه- است.

شاخص سوم، علم و معرفت است؛ در نظام نبوی، پایه; همه چیز، دانستن و شناختن و آگاهی و بیداری است؛ کسی را کورکورانه به سمتی حرکت نمی­دهند؛ مردم را با آگاهی و معرفت و قدرت تشخیص، به نیروی فعال- نه نیروی منفعل- بدل می­کنند.

شاخص چهارم، صفا و اخوت است؛ در نظام نبوی درگیری‌های برخاسته از انگیزه­های خرافی شخصی، سودطلبی و منفعت‌طلبی مبغوض است و با آن مبارزه می­شود؛ فضا، فضای صمیمیت، اخوت و برادری و همدلی است.

شاخص پنجم، صلاح اخلاقی و رفتاری است؛ انسانها را تزکیه و از مفاسد و رذایل اخلاقی پیراسته و پاک می­کند؛ انسانِ با اخلاق و مزکّی می­سازد؛ «و یزکّیهم و یعلّهم الکتاب و الحکمه»[1] تزکیه، یکی از پایه­های اصلی است؛ یعنی پیغمبر روی یکایک افراد کار تربیتی و انسان­سازی می­کرد.

شاخص ششم، اقتدار و عزت است؛ جامعه و نظام نبوی، تو سری خور، وابسته، دنباله‌رو و دست حاجت به سوی این و آن دراز‌کن نیست؛ عزیز و مقتدر و تصمیم‌گیر است؛ صلاح خود را که شناخت، برای تأمین آن تلاش می‌کند و کار خود را پیش می­برد

شاخص هفتم، کار و حرکت و پیشرفت دایمی است؛ توقف در نظام نبوی وجود ندارد؛ به طور مرتب، حرکت، کار و پیشرفت است. اتفاق نمی­افتد که یک زمان بگویند: دیگر تمام شد؛ حالا بنشینیم استراحت کنیم! این وجود ندارد. البته این کار، کارِ لذت­آور و شادی‌بخشی است؛ کار خستگی‌آور و کسل‌کننده و ملول‌کننده و به تعقب‌آورنده‌یی نیست کاری است که به انسان نشاط و نیرو و شوق می­دهد.

پیغمبر وارد مدینه شد تا این نظام را سرِ پا و کامل کند و آن را برای ابد در تاریخ، به عنوان نمونه نگهدارد؛ تا هر کسی در هر جای تاریخ- از بعد از زمان خودش تا قیامت- توانست؛ مثل آن را به وجود آورد و در دلها شوق ایجاد کند تا انسان‌ها به سوی چنان جامعه­یی بروند.

پایه­های اعتقادی و انسانی حکومت پیامبر(ص)

البته ایجاد چنین نظامی، به پایه­های اعتقادی و انسانی احتیاج دارد. اول باید عقاید و اندیشه­های صحیحی وجود داشته باشد تا این نظام بر پایه; آن افکار بنا شود؛ پیغمبر این اندیشه­ها و افکار را در قالب کلمه; توحید و عزت انسان و بقیه; معارف اسلامی در دوران سیزده سال مکه تبیین کرده بود؛ بعد هم در مدینه و در تمام آنات و لحظات تا دم مرگ، دایماً این افکار و معارف بلند را - که پایه­های این نظامند - به این و آن تفهیم کرد و تعلیم داد. دوم، پایه‌ها و ستون‌های انسانی لازم است تا این بنا بر دوش آنها قرار گیرد -چون نظام اسلامی قائم به فرد نیست - پیغمبر بسیاری از این ستون‌ها را هم در مکه به وجود آورده و آماده کرده بود. یک عده، صحابه; بزرگوار پیغمبر- با اختلاف مرتبه­یی که داشتند- اینها معلول و محصول تلاش و مجاهدت دوران سخت سیزده ساله; مکه بودند؛ یک عده هم کسانی بودند که قبل از آن که پیغمبر در یثرب بیاید، با پیام پیغمبر به وجود آمده بودند؛ از قبیل سعدبن­معاذها و ابی‌ایوب­ها و دیگران. بعد هم که پیغمبر به یثرب آمدند، از لحظه; ورود، انسان‌سازی را شروع کردند و روز به روز مدیران لایق، انسان‌های بزرگ، شجاع، با گذشت، با ایمان، قوی و با معرفت به عنوان ستون‌های مستحکم این بنای شامخ و رفیع وارد مدینه شدند.

دلایل گسترش اسلام

هجرت پیغمبر به مدینه- که قبل از ورود پیامبر به این شهر، یثرب نامیده می­شد و بعد از آمدن آن حضرت، مدینةالنبی نام گرفت - مثل نسیم خوش بهاری بود که در فضای این شهر پیچید و همه احساس کردند کأنّه گشایشی به وجود آمده است؛ لذا دل‌ها متوجه و بیدار شد. وقتی که مردم شنیدند پیغمبر وارد قبا شده است - قبا نزدیک مدینه است و آن حضرت پانزده روز در آن جا ماندند - شوق دیدن ایشان روز به روز در دل مردم مدینه بیشتر می­شد. بعضی از مردم به قبا می‌رفتند و پیغمبر را زیارت می‌کردند و برمی‌گشتند؛ عده­یی هم در مدینه منتظر بودند تا ایشان بیایند. بعد که پیغمبر وارد مدینه شدند، این شوق و این نسیم لطیف و ملایم، به طوفانی در دل‌های مردم تبدیل شد و دل‌ها را عوض کرد؛ ناگهان احساس کردند که عقاید و عواطف و وابستگی­های قبایلی و تعصبات آنها، در چهره و رفتار و سخن این مرد محو شده است و با دروازه; جدیدی به سوی حقایق عالم آفرینش و معارف اخلاقی آشنا شده­اند. همین طوفان بود که اول در دل‌ها انقلاب ایجاد کرد؛ بعد به اطراف مدینه گسترش پیدا کرد؛ سپس دژ طبیعی مکه را تسخیر و سرانجام به راه‌های دور قدم گذاشت و تا اعماق دو امپراتوری و کشور بزرگ آن روز پیش رفت و هر جا رفت، دل‌ها را تکان داد و در درون انسان‌ها انقلاب به وجود آورد. مسلمانان در صدر اسلام، ایران و روم را با نیروی ایمان فتح کردند. ملت‌های مورد هجوم هم به مجردی که این­ها را می­دیدند، در دل آنها نیز این ایمان به وجود می­آمد. شمشیر برای این بود که مانع­ها و سر کرده­های زر و زورمدار را از سر راه بردارد؛ و الّا توده; مردم، همه جا همان طوفان را دریافت کرده بودند و دو امپراتوری عظیم در آن روزگار- یعنی روم و ایران- تا اعماقِ خودشان جزو نظام و کشور اسلامی شده بودند- همه; اینها چهل سال طول کشید؛ ده سالش در زمان پیغمبر بود؛ سی سال هم بعد از پیغمبر.

پیغمبر به مجرد اینکه وارد مدینه شد، کار را شروع کرد. از جمله; شگفتی‌های زندگی آن حضرت این است که در طول این ده سال، یک لحظه را هدر نداد؛ دیده نشد که پیغمبر از فشاندن نور معنویت و هدایت و تعلیم و تربیت لحظه­یی باز بماند. بیداری او، خواب او، مسجد او، خانه; او، میدان جنگ او، در کوچه و بازار رفتن او، معاشرت خانوادگی او، وجود او- هر جا که بود - درس بود. عجب برکتی در چنین عمری وجود دارد! کسی که همه; تاریخ را مسخر فکر خود کرد و روی آن اثر گذاشت - که من بارها گفته­ام، بسیاری از مفاهیمی که قرن­های بعد برای بشریت تقدس پیدا کرد؛ مثل مفهوم مساوات، برادری، عدالت و مردم سالاری، همه تحت تأثیر تعلیم او بود؛ در تعالیم سایر ادیان چنین چیزهایی وجود نداشت و یا لااقل به منصه‌ی ظهور نرسیده بود - فقط ده سال کار حکومتی و سیاسی و جمعی کرده بود. چه عصر با برکتی!

پیامبر و تعیین موضع اجتماعی در بدو ورود به مدینه

از اول ورود به یثرب موضع‌گیری خود را مشخص کرد. ناقه­یی که پیغمبر سوار آن بود، وارد شهر یثرب شد و مردم دور آن را گرفتند. در آن موقع شهر یثرب، محله محله بود؛ هر محله­یی هم برای خودش خانه­ها، کوچه­ها و حصار و بزرگانی داشت و متعلق به قبیله­یی بود؛ قبایل وابسته به اوس و قبایل وابسته به خزرج. شتر پیغمبر وارد شهر یثرب شد، جلوی هر کدام از قلعه­های قبایل رسید، بزرگان بیرون آمدند و جلوی شتر را گرفتند. یا رسول الله! بیا این جا؛ خانه، زندگی، ثروت و راحتی ما در اختیار تو، پیغمبر فرمود: جلوی این شتر را باز کنید؛ «انّّها مأمورة» به دنبال دستور حرکت می­کند بگذارید برود جلوی شتر را باز کردند تا محله; بعدی رسید. باز بزرگان، اشراف، پیرمردها، شخصیت‌ها و جوان‌ها آمدند جلوی ناقه; پیغمبر را گرفتند، یا رسول الله! این جا فرود بیا؛ این جا خانة توست هر چه بخواهی، در اختیارت می­گذاریم؛ همه; ما در خدمتت هستیم. فرمود؛ کنار بروید؛ بگذارید شتر به راهش ادامه دهد؛ «انّها مأمورة» همین طور محله به محله شتر راه می­فت تا به محله; بنی النجار - که مادر پیغمبر جزو این خانواده است - رسید. آنها دایه­های پیغمبر محسوب می­شدند؛ لذا جلو آمدند و گفتند: یا رسول الله! ما خویشاوند تواییم؛ هستی ما در اختیار توست؛ در منزل ما فرود بیا. فرمود: نه، «انّها مامورة»؛ کنار بروید. راه را باز کردند. شتر به فقیرنشین‌ترین محلات مدینه آمد و در جایی نشست. همه نگاه کردند ببینند خانة کیست؛ دیدند خانه; ابی‌ایوب انصاری است؛ فقیرترین یا یکی از فقیرترین آدم‌های مدینه. خودش و خانواده; مستمند و فقیرش آمدند و اثاث پیغمبر را برداشتند و داخل خانه بردند؛ پیغمبر هم به عنوان میهمان، وارد خانه; آنها شد و به اعیان و اشراف و متنفذان و صاحبان قبیله و امثال اینها دست رد زد، یعنی موضع اجتماعی خودش را مشخص کرد؛ معلوم شد که این شخص، وابسته به پول و حیثیت قبیله‌یی و شرفِ ریاست فلان قبیله و وابستة به قوم و خویش و فامیل و آدم‌های پررو و پشت هم انداز و امثال اینها نیست و نخواهد شد. از همان ساعت و لحظة اول مشخص کرد که در برخورد و تعامل اجتماعی، طرف کدام گروه و طرفدار کدام جمعیت است و وجود او برای چه کسانی بیشتر نافع خواهد بود. همه از پیغمبر و تعالیم او نفع می­برند؛ اما آن کس که محروم‌تر است، قهراً حق بیشتری می­برد و باید جبران محرومیتش بشود.

اولین اقدام سیاسی و عبادی

جلوی خانة ابی‌ایوب انصاری زمین افتاده­یی بود؛ فرمود این زمین مال کیست؟ گفتند متعلق به دو بچة یتیم است. پول از کیسه; خود داد و آن زمین را خرید. بعد فرمود در این زمین مسجد می­سازیم؛ یعنی یک مرکز سیاسی، عبادی، اجتماعی و حکومتی؛ یعنی مرکز تجمع مردم. جایی به عنوان مرکزیت لازم بود؛ لذا شروع به ساختن مسجد کردند. زمین مسجد را از کسی نخواست و طلب بخشیدگی نکرد؛ آن را با پول خود خرید. با این که آن دو بچه ، پدر و مدافع نداشتند؛ اما پیغمبر مثل پدر و مدافع آنها حقشان را تمام و کمال رعایت کرد. وقتی بنا شد مسجد بسازند، خود پیغمبر جزو اولین کسان یا اولین کسی بود که آمد بیل را به دست گرفت و شروع به کندن پی مسجد کرد؛ نه به عنوان یک کار تشریفاتی، بلکه واقعاً شروع به کار کرد و عرق ریخت. طوری کار کرد که بعضی از کسانی که کناری نشسته بودند، گفتند ما بنشینیم و پیغمبر این طور کار کند؛ پس ما هم می­رویم کار می­­­کنیم؛ لذا آمدند و مسجد را در مدت کوتاهی ساختند. پیغمبر- این رهبر والا و مقتدر- نشان داد که هیچ حق اختصاصی برای خودش قائل نیست؛ اگر بناست کاری انجام بگیرد او هم باید در آن سهمی داشته باشد. بعد، تدبیر و سیاست اداره; آن نظام را طراحی کرد. وقتی انسان نگاه می­کند و می­بیند قدم به قدم، مدبرانه و هوشیارانه پیش رفته است، می­فهمد که پشت سر آن عزم و تصمیم قوی و قاطع، چه اندیشه و فکر و محاسبه; دقیقی قرار گرفته است. که علی‌الظاهر جز با وحی الهی ممکن نیست؛ امروز هم کسانی که بخواهند اوضاع آن ده سال را قدم به قدم دنبال کنند، چیزی نمی­فهمند. اگر انسان هر واقعه­یی را جداگانه حساب کند، چیزی ملتفت نمی­شود؛ باید نگاه کند و ببیند ترتیب کار چگونه است؛ چه طور همه; این کارها مدبرانه، هوشیارانه و با محاسبه; صحیح انجام گرفته است.

ایجاد وحدت دومین اقدام پیامبر در یثرب

اکثر مردم مدینه مسلمان شدند علاوه بر اینها، سه قبیله; مهم یهودی در مدینه ساکن بودند؛ یعنی در قلعه­های اختصاصی خودشان که تقریباً به مدینه چسبیده بود. قبیله; بنی‌قینقاع، قبیله بنی‌النضیر و قبیله بنی‌قریظه. آمدن اینها به مدینه از صد سال، دویست سالِ قبل از آن و این که چرا آمدند، خودش داستان طولانی و مفصلی است. در زمانی که پیغمبر اکرم وارد مدینه شدند، خصوصیت این یهودی‌ها در دو، سه چیز بود، یکی این بود که ثروت اصلی مدینه، بهترین مزارع کشاورزی، بهترین تجارت­های سودده و سود‌بخش‌ترین صنایع – که ساخت طلا آلات و امثال این چیزها بود - در اختیار اینها بود. بیشتر مردم مدینه در موارد نیاز به اینها مراجعه می­کردند و از اینها پول قرض می­گرفتند و به اینها ربا می­پرداختند. دوم اینکه بر مردم مدینه برتری فرهنگی داشتند. آنها اهل کتاب بودند و با معارف گوناگون، معارف دینی و مسائلی که از ذهن نیمه‌وحشی­های مدینه خیلی دور بود، آشنا بودند؛ لذا تسلط فکری داشتند. در واقع اگر بخواهیم به زبان امروز صحبت کنیم، اینها در مدینه یک طبقه; روشنفکر محسوب می­شدند؛ لذا مردم آنجا را تحمیق و تحقیر و مسخره می­کردند، البته آنجایی هم که خطری متوجه می­شد و لازم بود کوچکی هم می‌کردند؛ لیکن به طور طبیعی اینها برتر بودند. خصوصیت سوم این بود که با جاهای دور دست هم ارتباط داشتند؛ یعنی محدود به فضای مدینه نبودند. اینها واقعیتی در مدینه بودند که پیغمبر باید حساب آنها را بکند. پیغمبر اکرم یک میثاق دسته جمعی عمومی ایجاد کرد. وقتی پیغمبر وارد مدینه شد بدون اینکه هیچ قراردادی باشد، بدون اینکه پیغمبر چیزی از مردم بخواهد، بدون اینکه مردم در این باره مذاکره­یی کرده باشند، روشن شد که رهبری این جامعه متعلق به این مرد است؛ یعنی شخصیت و عظمت او به طور طبیعی همه را در مقابل او خاضع کرد؛ معلوم شد که او رهبر است و آنچه که می­گوید باید همه بر محور او حرکت و اقدام کنند. پیغمبر میثاقی نوشت که مورد قبول همه قرار گرفت. این میثاق درباره; تعامل اجتماعی، معاملات، منازعات، دیه، روابط پیغمبر با مخالفان، با یهودی‌ها و با غیر مسلمان‌ها بود، همه; اینها نوشته و ثبت شد؛ مفصل هم هست؛ شاید دو سه صفحه; کتاب‌های بزرگ تاریخ قدیمی را گرفته است.

اقدام در جهت برادری دینی

اقدام بعدی بسیار مهم، ایجاد اخوت بود. اشرافی­گری و تعصب­های خرافی و غرور قبیله­یی و جدایی قشرهای گوناگون مردم از یکدیگر، مهمترین بلای جوامع متعصب و جاهلی آن روز عرب بود. پیغمبر با ایجاد اخوت، اینها را زیر پای خودش له کرد. بین فلان رئیس قبیله با فلان آدم بسیار پایین و متوسط، اخوت ایجاد کرد؛ گفت شما دو نفر با هم برادرید؛ آنها هم با کمال میل این برادری را قبول کردند اشراف و بزرگان را در کنار بردگانِ مسلمان شده و آزادی یافته قرار داد. با این کار، همه; موانع وحدت اجتماعی را از بین برد.

وقتی می­خواستند برای مسجد مؤذن انتخاب کنند، خوش‌صداها و خوش‌قیافه­ها زیاد بودند، معاریف و شخصیت‌های برجسته متعدد بودند؛ اما از میان همه; اینها بلال حبشی را انتخاب کرد. نه زیبایی، نه صوت، نه شرف خانوادگی و پدر و مادری مطرح بود؛ فقط اسلام و ایمان، مجاهدت در راه خدا و نشان دادن فداکاری در این راه ملاک بود. ببینید چه طور ارزش‌ها را در عمل مشخص کرد. بیش از آنچه که حرف بخواهد در دل‌ها اثر بگذارد، عمل و سیره و ممشای او در دل‌ها اثر گذاشت.

برای آن که این کار به سامان برسد، سه مرحله وجود داشت: مرحله اول، شالوده‌ریزی نظام بود که با این کارها انجام گرفت. مرحله دوم، حراست از این نظام بود. موجود زندة رو به رشد و نموی که همة صاحبان قدرت اگر او را بشناسند، از او احساس خطر می­کنند، قهراً دشمن دارد. اگر پیغمبر نتواند در مقابل دشمن، هوشیارانه از این مولود طبیعی مبارک حراست کند، این نظام از بین خواهد رفت و همه; زحماتش بی­حاصل خواهد بود؛ لذا باید حراست کند.

مرحله سوم، عبارت از تکمیل و سازندگی بناست. شالوده‌ریزی کافی نیست؛ شالوده‌ریزی، قدم اول است. این سه کار در عرض هم انجام می­گیرد. شالوده‌ریزی در درجه اول است؛ اما در همین شالوده‌ریزی هم ملاحظه; دشمنان شده است و بعد از این هم حراست ادامه پیدا خواهد کرد. در همین شالوده‌ریزی، به بنای اشخاص و بنیان­های اجتماعی نیز توجه شده است و بعد از این هم ادامه پیدا خواهد کرد.

اقدامات پیامبر(ص) جهت حراست از نظام اسلامی

پیغمبر نگاه می­کند و می­بیند پنج دشمن اصلی، این جامعه; تازه متولد شده را تهدید می‌کنند.

یک دشمن، کوچک و کم اهمیت است؛ اما در عین حال نباید از او غافل ماند؛ یک وقت ممکن است یک خطر بزرگ به وجود بیاورد، او کدام است؟

قبایل نیمه‌وحشی اطراف مدینه، به فاصله; ده فرسخ، پانزده فرسخ، بیست فرسخ از مدینه، قبایل نیمه‌وحشی­یی وجود دارد که تمام زندگی آنها عبارت از جنگ و خونریزی و غارت و به جان هم افتادن و از همدیگر قاپیدن است. پیغمبر اگر بخواهد در مدینه نظام اجتماعی سالم و مطمئن و آرامی بوجود آورد، باید حساب اینها را بکند. پیغمبر فکر اینها را کرد. در هر کدام از آنها اگر نشانه; صلاح و هدایت بود با آنها پیمان بست؛ اول هم نگفت که حتماً بیایید مسلمان شوید؛ نه، کافر و مشرک هم بودند، اما با اینها پیمان بست تا تعرض نکنند.

پیغمبر بر عهد و پیمان خودش خیلی پافشاری می­کرد و پایدار بود؛ که این را هم عرض خواهم کرد. آنهایی که شریر بودند و قابل اعتماد نبودند، پیغمبر آنها را علاج کرد و خودش سراغ آنها رفت. این سریه­هایی را که شنیده­اید پیغمبر پنجاه نفر را سراغ فلان قبیله فرستاد، بیست نفر را سراغ فلان قبیله، مربوط به اینهاست؛ آن کسانی که خوی طبیعت آنها آرام پذیر و هدایت پذیر و صلاح پذیر نیست و جز با خونریزی و استفاده; از قدرت نمی‌توانند زندگی کنند. لذا پیغمبر سراغ آنها رفت و آنها را منکوب کرد و سر جای خودش نشاند.

دشمن دوم، در مکه است که یک مرکزیت است. درست است که در مکه حکومت به معنای رایج خودش وجود نداشت؛ اما یک گروه اشراف متکبر قدرتمند متنفّذ با هم بر مکه حکومت می­کردند؛ اینها با هم اختلاف داشتند، اما در مقابل این مولود جدید، با یکدیگر همدست بودند، پیغمبر می­دانست خطر عمده از ناحیه; آنهاست؛ همین طور هم در عمل اتفاق افتاد. پیغمبر احساس کرد اگر بنشیند تا سراغش بیایند، یقیناً آنها فرصت خواهند یافت؛ لذا پیغمبر سراغ آنها رفت؛ منتها به طرف مکه حرکت نکرد. راه کاروانی آنها از نزدیکی مدینه عبور می­کرد؛ پیغمبر تعرض خودش را به آنها شروع کرد؛ که جنگ بدر، مهمترین این تعرض‌ها در اول کار بود پیغمبر تعرض را شروع کرد؛ آنها هم با تعصب و پیگیری و لجاجت به جنگ آن حضرت آمدند.تقریباً چهار پنج سال وضع این طوری بود؛ یعنی پیغمبر آنها را به حال خودشان رها نمی­کرد؛ آنها هم امیدوار بودند که بتوانند این مولود جدید یعنی نظام اسلامی را- که از آن احساس خطر می­کردند، ریشه‌کن کنند. جنگ احد و جنگ‌های متعدد دیگری که اتفاق افتاد؛ در همین زمینه بود.

آخرین جنگی که آنها سراغ پیغمبر آمدند، جنگ خندق - یکی از آن جنگ‌های بسیار مهم بود- همه; نیرویشان را جمع کردند و از دیگران هم کمک گرفتند و گفتند می­رویم پیغمبر و دویست نفر، سیصد نفر، پانصد نفر از یاران نزدیک او را قتل‌عام می­کنیم؛ مدینه را هم غارت می‌کنیم و آسوده بر می‌گردیم؛ دیگر هیچ اثری از اینها نخواهد ماند. قبل از آن که اینها به مدینه برسند، پیغمبر اکرم از قضایا مطلع شد و آن خندق معروف را کند. یک طرف مدینه قابل نفوذ بود؛ لذا در آن جا خندقی تقریباً به عرض چهل متر کندند. ماه رمضان بود. طبق بعضی از روایات، هوا خیلی سرد بود؛ آن سال بارندگی هم نشده بود و مردم در آمدی نداشتند؛ لذا مشکلات فراوانی وجود داشت. سخت­تر از همه پیغمبر کار کرد. در کندن خندق، هر جا دید کسی خسته شده و گیر کرده و نمی­تواند پیش برود، پیغمبر می­رفت کلنگ را از او می­گرفت و کار می­کرد یعنی فقط با دستور حضور نداشت؛ با تنِ خود در وسط جمعیت حضور داشت. کفار مقابل خندق آمدند، اما دیدند نمی­توانند؛ لذا شکسته و مفتضح و مایوس و ناکام مجبور شدند برگردند. پیغمبر فرمود تمام شد؛ این آخرین حمله; قریش مکه به ماست؛ از حالا دیگر نوبت ماست؛ ما به طرف مکه و به سراغ آنها می­رویم.

سال بعد از آن پیغمبر گفت ما می­خواهیم به زیارت عمره بیاییم. ماجرای حدیبیه - که یکی از ماجراهای بسیار پرمغز و پرمعناست - در این زمان اتفاق افتاد. پیغمبر به قصد عمره به طرف مکه حرکت کرد؛ آنها دیدند در ماه حرام- که ماه جنگ نیست و آنها هم به ماه حرام احترام می­گذاشتند. پیغمبر دارد به طرف مکه می­اید. چه کار کنند؟ راه را باز بگذارند بیاید؟ با این موقعیت، چه کار خواهند کرد و چه طور می­توانند در مقابل او بایستند؟ ایا در ماه حرام بروند با او جنگ کنند؟ چگونه جنگ کنند؟ بالاخره تصمیم گرفتند و گفتند می­رویم و نمی­گذاریم او به مکه بیاید؛ و اگر بهانه­یی پیدا کردیم، قتل‌عامشان می­کنیم.

پیغمبر باعالی­ترین تدبیر، کاری کرد که آنها نشستند و با پیغمبر قرارداد امضا کردند تا پیغمبر برگردد؛ اما سال بعد بیاید و عمره را بجا آورد و در سرتاسر منطقه برای تبلیغات پیغمبر فضا باز باشد. اسمش صلح است؛ اما خدای متعال در قرآن می­فرماید: «انّا فتحنا لک فتحاً مبینا»[2] ما برای تو فتح مبینی ایجاد کردیم. اگر کسانی به مراجع صحیح و محکم تاریخ، مراجعه بکنند، خواهند دید که ماجرای حدیبیه چه قدر عجیب است. سال بعد پیغمبر به عمره رفتند و علی رغم آنها، شوکت آن بزرگوار روز به روز زیاد شد. سال بعدش- یعنی سال هشتم- که کفار نقض عهد کرده بودند، پیغمبر رفتند و مکه را فتح کردند، که فتحی عظیم و حاکی از تسلط و اقتدار پیغمبر بود. بنابراین پیغمبر با این دشمن هم مدبرانه، قدرتمندانه، با صبر و حوصله، بدون دستپاچگی و بدون حتی یک قدم عقب نشینی برخورد کرد و روز به روز و لحظه به لحظه به طرف جلو پیش رفت.

پیغمبر با دشمن سازمان‌یافته­یی که آماده و منتظر حمله است تاضربه بزند، مثل برخورد با یهود رفتار می­کند و به آنها امان نمی­دهد؛ اما دشمنی را که سازمان یافته نیست و لجاجت­ها و دشمنی­ها و خباثت‌های فردی دارند و بی­ایمانند تحمل می­کند.

 

چگونگی برخورد پیامبر(ص) با یهودیان

دشمن سوم، یهودیان بودند؛ یعنی بیگانگان نامطمئنی که حاضر شدند با پیغمبر در مدینه زندگی کنند؛ اما از موذی­گری و اخلال‌گری و تخریب دست برنمی­داشتند، اگر نگاه کنید، بخش مهمی از سوره; بقره و بعضی از سوره­های دیگر قرآن مربوط به برخورد مبارزه فرهنگی پیغمبر با یهود است، چون گفتیم اینها فرهنگی بودند؛ آگاهی‌هایی داشتند؛ روی ذهن­های مردم ضعیف الایمان اثر زیاد می­گذاشتند؛ توطئه می­کردند؛ مردم را ناامید می­کردند و به جان هم می­انداختند؛ اینها دشمن سازمان‌یافته­یی بودند. پیغمبر تا جایی که می­توانست، با اینها مدارا کرد؛ اما بعد که دید اینها مدارا بردار نیستند، اینها را مجازات کرد، پیغمبر بی­خود و بدون مقدمه هم سراغ اینها نرفت؛ هر کدام از سه قبیله عملی انجام دادند و پیغمبر طبق آن عمل، آنها را مجازات کرد. اول، بنی‌قینقاع بودند که به پیغمبر خیانت کردند؛ پیغمبر سراغ آنها رفت و فرمود باید از آن جا بروید اینها را کوچ داد و از آن منطقه بیرون کرد و تمام امکاناتشان برای مسلمان‌ها ماند. دسته دوم، بنی‌نضیر بودند؛ آنها هم خیانت کردند- که داستان خیانت‌های اینها مهم است- لذا پیغمبر فرمود مقداری از وسایلتان را بردارید و بروید؛ آنها هم مجبور شدند و رفتند. دسته سوم، بنی‌قریظه بودند که پیغمبر به آنها امان و اجازه داد تا بمانند، آنها را بیرون نکرد؛ با آنها پیمان بست تا در جنگ خندق نگذارند دشمن از طرف محلات آنها وارد مدینه شود، اما اینها ناجوانمردی کردند؛ و با دشمن پیمان بستند تا در کنار آنها به پیغمبر حمله کنند؛ یعنی نه فقط به پیمانشان با پیغمبر پایدار نماندند، بلکه در حالی که پیغمبر یک قسمت مدینه را- که قابل نفوذ بود- خندق حفر کرده بود و محلات اینها در طرف دیگری بود که باید آنها مانع از این می­شدند که دشمن از آن جا بیاید، اینها رفتند با دشمن مذاکره و گفتگو کردند تا دشمن و آنها- مشترکاً- از آن جا وارد مدینه شوند و از پشت به پیغمبر خنجر بزنند، پیغمبر در اثنای توطئه; اینها، ماجرا را فهمید. محاصرة مدینه، قریب یک ماه طول کشیده بود؛ اواسط این یک ماه بود که اینها این خیانت را کردند، پیغمبر مطلع شد که اینها چنین تصمیمی گرفته­اند. با تدبیر بسیار هوشیارانه، کاری کرد که بین اینها و قریش به هم خورد- که ماجرایش را در تاریخ نوشته‌اند- کاری کرد که اطمینان اینها و قریش از همدیگر سلب شد. یکی از آن حیله­های جنگی سیاسی بسیار زیبای پیغمبر همین جا بود؛ یعنی اینها را متوقفشان کرد تا نتوانند لطمه بزنند. بعد که قریش و هم پیمانانشان شکست خوردند و از خندق جدا شدند و به طرف مکه رفتند، پیغمبر به مدینه برگشت؛ همان روزی که برگشت، نماز ظهر را خواند و فرمود نماز عصر را جلوی قلعه­های بنی‌قریظه می­خوانیم، راه بیفتیم به آنجا برویم یعنی حتی یک شب هم معطل نکرد؛ رفت و آنها را محاصره کرد؛ بیست و پنج روز بین اینها محاصره و درگیری بود؛ بعد پیغمبر همه; مردان جنگی اینها را به قتل رساند؛ چون خیانت اینها بزرگتر بود و قابل اصلاح نبودند، پیغمبر با اینها این­گونه برخورد کرد؛ یعنی دشمن یهود را – عمدتاً در قضیه بنی‌قریظه، قبلش در قضیه; بنی‌نضیر، بعدش در قضیه یهودیان خیبر- این­گونه با تدبیر و قدرت و پیگیری و همراه با اخلاق والای انسانی از سر مسلمان­ها رفع کرد در هیچکدام از این قضایا، پیغمبر نقض عهد نکرد؛ حتی دشمنان اسلام هم این را قبول دارند که پیغمبر در این قضایا هیچ نقض عهدی نکرد؛ آنها بودند که نقض عهد کردند.

برخورد همراه با ملایمت پیامبر(ص) با منافقان

دشمن چهارم، منافقین بودند. منافقین داخل مردم بودند؛ کسانی که به زبان ایمان آورده بودند؛ اما در باطن ایمان نداشتند؛ مردمان پست، معاند، تنگ نظر و آماده; همکاری با دشمن، منتها سازمان نیافته، فرق اینها با یهود این بود.

پیغمبر با دشمن سازمان‌یافته­یی که آماده و منتظر حمله است تا ضربه بزند، مثل برخورد با یهود رفتار می­کند و به آنها امان نمی­دهد؛ اما دشمنی را که سازمان یافته نیست و لجاجت‌ها و دشمنی­ها و خباثت‌های فردی دارند و بی­ایمانند، تحمل می­کند. عبدالله‌بن‌ابی، یکی از دشمن‌ترین دشمنان پیغمبر بود؛ تقریباً تا سال آخر زندگی پیغمبر این شخص زنده بود؛ پیغمبر با او رفتار بدی نکرد؛ در عین حال همه می­دانستند او منافق است؛ ولی با او مماشات کرد؛ مثل بقیه; مسلمان‌ها با او رفتار کرد؛ سهمش را از بیت المال داد، امنیتش را حفظ کرد، حرمتش را رعایت کرد؛ با این­که آنها این همه بد جنسی و خباثت می­کردند که باز در سوره; بقره، فصلی مربوط به همین منافقین است. آن وقتی که جمعی از این منافقین کارهای سازمان یافته کردند، پیغمبر به سراغ آنها رفت. در قضیه; مسجد ضرار، اینها رفتند مرکزی درست کردند؛ با خارج از نظام اسلامی- یعنی با کسی که در منطقه; روم بود؛ مثل ابوعامر راهب- ارتباط برقرار کردند و مقدمه‌سازی کردند تا از روم علیه پیغمبر لشکر بکشند؛ در این جا پیغمبر به سراغ آنها رفت و مسجدی را که ساخته بودند، ویران کرد و سوزاند؛ فرمود این مسجد، مسجد نیست؛ این­جا محل توطئه علیه مسجد و علیه نام خدا و علیه مردم است. یا آنجایی که یک دسته از همین منافقین، کفر خودشان را ظاهر کردند و از مدینه رفتند و در جایی لشکری درست کردند؛ پیغمبر با اینها مبارزه کرد و فرمود اگر نزدیک مدینه بیایند به سراغشان می­رویم و با آنها می­جنگیم؛ با این­که منافقین در داخل مدینه هم بودند و پیغمبر با آنها کاری نداشت. بنابراین با دسته; سوم، برخورد سازمان یافته; قاطع، اما با دسته چهارم برخورد همراه با ملایمت داشت؛ چون اینها سازمان یافته نبودند و خطرشان، خطر فردی بود. پیغمبر با رفتار خود، غالباً هم اینها را شرمنده می­کرد.

برنامه­های پیامبر برای مبارزه با دشمن درون

دشمن پنجم، عبارت بود از دشمنی که در درون هر یک از افراد مسلمان و مؤمن وجود داشت؛ خطرناکتر از همه; دشمن‌ها هم همین است؛ این دشمن در درون ما هم وجود دارد؛ تمایلات نفسانی، خودخواهی­ها، میل به انحراف، میل به گمراهی و لغزش‌هایی که زمینه آن را خود انسان فراهم می­کند. پیغمبر با این دشمن هم سخت مبارزه کرد. منتها مبارزه; به این دشمن، به وسیله شمشیر نیست؛ به وسیله; تربیت و تزکیه و تعلیم و هشدار دادن است. لذا وقتی که مردم با آن همه زحمت از جنگ برگشتند، پیغمبر فرمود شما از جهاد کوچکتر برگشتید، حالا مشغول جهاد بزرگتر بشوید. عجب! یا رسول الله! جهاد بزرگتر چیست؟ ما این جهاد با این عظمت و با این زحمت را انجام دادیم؛ مگر بزرگتر از این هم جهادی وجود دارد؟ فرمود بله، جهاد با نفس خودتان، اگر قرآن می­فرماید «الّذین فی قلوبهم مرض» [3] اینها منافقین نیستند؛ البته عده­یی از منافقین هم جزو «الّذین فی قلوبهم مرض»اند، اما هر کسی که «الّذین فی قلوبهم مرض» است- یعنی در دل، بیماری دارد- جزو منافقین نیست؛ گاهی مؤمن است، اما دلش مرض هست. این مرض یعنی چه؟ یعنی ضعف‌های اخلاقی، شخصیقی، هوسرانی و میل به خودخواهی­های گوناگون؛ که اگر جلویش را نگیری و خودت با آنها مبارزه نکنی، ایمان را از تو خواهد گرفت و تو را از درون پوک خواهد کرد. وقتی ایمان را از تو گرفت، دل تو بی‌ایمان و ظاهر تو با ایمان است؛ آن وقت اسم چنین کسی منافق است. اگر خدای نکرده دل من و شما از ایمان تهی شد؛ در حالی که ظاهرمان، ظاهر ایمانی است؛ پابندی­ها و دلبستگی­های اعتقادی و ایمانی را از دست دادیم، اما زبان ما همچنان همان حرف‌های ایمانی را می­زند که قبلش می­زد؛ این می­شود نفاق ؛ این هم خطرناک است. قرآن می­فرماید: « ثمّ کان عاقبة الّذین اساوا السوای ان کذّبوا بایات الله»[4] آن کسانی که کار بد کردند، بدترین نصیبشان خواهد شد. آن بدترین چیست؟ تکذیب ایات الهی. در جای دیگر می‌فرماید: آن کسانی که به این وظیفه; بزرگ- انفاق در راه خدا - عمل نکردند، «فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه»؛ [5] چون با خدا خلف وعده کردند، در دلشان نفاق به وجود آمد. خطر بزرگ برای جامعه; اسلامی این است؛ هر جا هم که شما در تاریخ می‌بینید جامعه اسلامی منحرف شده؛ از این جا منحرف شده است. ممکن است دشمن خارجی بیاید، سرکوب کند، شکست بدهد و تار و مار کند؛ اما نمی­تواند نابود کند؛ بالاخره ایمان می­ماند و در جایی سربلند می­کند و سبز می­شود. اما آن جایی که این لشکر دشمن درونی به انسان حمله کرد و درون انسان را تهی و خالی کرد، راه منحرف خواهد شد. هر جا انحراف وجود دارد، منشأش این است. پیغمبر با این دشمن هم مبارزه کرد.

پیامبر(ص) اسوه; حسنه

پیغمبر در رفتار خود مدبرانه عمل کرد و سرعت عمل داشت؛ نگذاشت در هیچ قضیه­یی وقت بگذرد. قناعت و طهارت شخصی داشت. و هیچ نقطه; ضعفی در وجود مبارکش نبود. او معصوم و پاکیزه بود؛ این خودش مهمترین عامل در اثرگذاری است. ما باید یاد بگیریم؛ مقدار زیادی از این حرف‌ها را باید به بنده بگویند؛ من باید یاد بگیرم؛ مسئولان باید یاد بگیرند. اثرگذاری با عمل، به مراتب فراگیرتر و عمیق‌تر است از اثرگذاری با زبان. او قاطعیت و صراحت داشت. پیغمبر هیچ وقت دو پهلو حرف نزد. البته وقتی با دشمن مواجه می­شد، کار سیاسی دقیق می­کرد و دشمن را به اشتباه می­انداخت. در موارد فراوانی، پیغمبر دشمن را غافلگیر کرده است؛ چه از لحاظ نظامی، چه از لحاظ سیاسی؛ اما با مؤمنین و مردم خود، همیشه صریح، شفاف و روشن حرف می­زد و سیاسی کاری نمی­کرد و در موارد لازم نرمش نشان می­داد مثل قضیه; عبدالله‌بن‌ابی که ماجراهای مفصلی دارد. او هرگز عهد و پیمان خودش را با مردم و با گروه‌هایی که با آنها عهد و پیمان بسته بود- حتی با دشمنانش، حتی با کفار مکه - نشکست. پیغمبر عهد و پیمان خود را با آنها نقض نکرد؛ آنها نقض کردند، پیغمبر پاسخ قاطع داد، هرگز پیمان خودش را با کسی نقض نکرد؛ لذا همه می­دانستند که وقتی با این شخص قرارداد بستند، به قرارداد او می­شود اعتماد کرد. از سوی دیگر پیغمبر تضرع خودش را از دست نداد و ارتباط خود را با خدا روز به روز محکمتر کرد. در وسط میدان جنگ، همان وقتی که نیروها­ی خودش را مرتب می­کرد، تشویق و تحریص می­کرد، خودش دست به سلاح می­برد و فرماندهی قاطع می­کرد، یا آنها را تعلیم می­داد که چه کار کنند، روی زانو می­افتاد و دستش را پیش خدای متعال بلند می­کرد و جلوی مردم بنا می­کرد به اشک ریختن و با خدا حرف زدن؛ پروردگارا! تو به ما کمک کن؛ پروردگارا! تو از ما پشتیبانی کن؛ پروردگارا؛ تو خودت دشمنانت را دفع کن.

نه دعای او موجب می­شد که نیرویش را به کار نگیرد؛ نه به کار گرفتن نیرو، موجب می‌شد که از توسل و تضرع و ارتباط با خدا غافل بماند؛ به هر دو توجه داشت. او هرگز در مقابل دشمن عنود دچار تردید و ترس نشد. امیرالمؤمنین -که مظهر شجاعت است- می‌گوید هر وقت در جنگ‌ها شرایط سخت می­شد و به تعبیر امروز ما - کم می­آوردیم، به پیغمبر پناه می­بردیم؛ هر وقت کسی در جاهای سخت، احساس ضعف می­کرد، به پیغمبر پناه می­برد. او ده سال حکومت کرد؛ اما اگر بخواهیم عملی را که در این ده سال انجام گرفته، به یک مجموعه; پرکار بدهیم تا آن را انجام دهند، در طی صد سال هم نمی­توانند آن همه کار و تلاش و خدمت را انجام دهند. اگر ما کارهای امروزمان را با آنچه که پیغمبر انجام داد مقایسه کنیم، آنگاه می­فهمیم که پیغمبر چه کرده است. خود اداره; آن حکومت و ایجاد آن جامعه و ایجاد آن الگو، یکی از معجزات پیغمبر است. مردم ده سال با او شب و روز زندگی کردند؛ به خانه­اش رفتند و او به خانه‌شان آمد؛ در مسجد با هم بودند؛ در راه با هم رفتند؛ با هم مسافرت کردند؛ باهم خوابیدند؛ با هم گرسنگی کشیدند؛ با هم شادی کردند؛- محیط زندگی پیغمبر، محیط شادی هم بود؛ با افراد شوخی می­کرد مسابقه می­گذاشت و خودش هم در آن شرکت می­کرد. آن مردمی که ده سال با او زندگی کردند. روز به روز محبت پیغمبر و اعتقاد به او در دل‌های آنها عمیق­تر شد. وقتی در فتح مکه، ابوسفیان مخفیانه و با حمایت عباس- عموی پیامبر- به اردوگاه آن حضرت آمد تا امان بگیرد، صبح دید پیغمبر دارد وضو می­گیرد و مردم اطراف آن حضرت جمع شده­اند تا قطرات آبی که از صورت و دست ایشان می­چکد، از یکدیگر بربایند! گفت: من کسری و قیصر- این پادشاهان بزرگ و مقتدر دنیا- را دیده­ام؛ اما چنین عزتی را در آنها ندیده­ام. بله عزت معنوی، عزت واقعی است؛ «ولله العزة و لرسوله و للمؤمنین» مؤمنین هم اگر آن راه را بروند، عزت دارند. در مثل چنین روزهایی- روز بیست و هشتم صفر- این نور آسمانی، این انسان والا و این پدر مهربان از میان مردم رفت و آنها را غمگین و داغدار کرد. روز رحلت پیغمبر و روزهای بیماری آن حضرت، برای مردم مدینه روزهای سختی بود؛ بخصوص با آن خصوصیاتی که اندکی قبل از رحلت پیغمبر پیش آمد. پیغمبر به مسجد آمدند و روی منبر نشستند و فرمودند که هر کس به گردن من حقی دارد، آن حق را از من بگیرد. مردم شروع به گریه کردند و گفتند یا رسول الله! ما به گردن تو حق داشته باشیم؟! فرمود رسوایی پیش خدا سخت‌تر از رسوایی پیش شماست؛ اگر به گردن من حقی دارید، اگر از من طلبی دارید، بیایید و بگیرید تا به روز قیامت نیفتد. ببینید چه اخلاقی! کیست که دارد این حرف را می زند؟ آن انسان والایی که جبرئیل به مصاحبت با او افتخار می­کند؛ اما در عین حال با مردم شوخی نمی­کند؛ جدی می­گوید تا مبادا در جایی به وسیله; او، ندانسته حقی از کسی ضایع شده باشد. پیغمبر این مطلب را دو بار، سه بار، تکرار کرد. البته در تاریخ ماجراهایی را آورده­اند که من خیلی نمی­دانم کدامش و چه قدرش دقیق است؛ اما آن مطلبی که غالباً نقل کرده­اند، که یک نفر بلند شد و عرض کرد: یا رسول الله من به گردن تو حقی دارم؛ تو یک وقت با ناقه از پهلوی من عبور می­کردی من هم سوار بودم، تو هم سوار بودی، ناقه; من نزدیک تو آمد و تو با عصا، هی کردی؛ ولی عصا به شکم من خورد و من این را از تو طلبکارم. پیغمبر پیرهنش را بالا زد و گفت همین حالا بیا قصاص کن؛ نگذار به قیامت بیفتد. مردم حیرت زده نگاه می­کردند و می­گفتند ایا این مرد واقعاً می­خواهد قصاص کند؟ ایا دلش خواهد آمد؟ دیدند پیغمبر کسی را فرستاد تا از خانه، همان چوبدستی را بیاورند. بعد فرمود: بیا بگیر و با همین چوب به شکم من بزن. آن مرد جلو آمد. مردم، همه مبهوت؛ متحیر و شرمنده از این که نکند این مرد بخواهد این کار را بکند؛ اما یک وقت دیدند او روی پای پیغمبر افتاد و بنا کرد شکم پیغمبر را بوسیدن گفت: یا رسول الله! من با مس بدن تو خودم را از آتش دوزخ نجات می­دهم!

 

پی‌نوشت‌ها

 

 

[1] . جمعه/ 2

[2] . فتح/ 1.

[3] . مائده / 52

[4] . روم/ 1.

[5] . توبه/ 77



دوشنبه 19 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

پیامبر اعظم(ص) و عدالت اجتماعی

مقدمه

«لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنـاتِ واَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ والمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ؛ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و باآن ها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.»

مطابق این آیه کریمه، در اسلام تحقق عدالت از اهداف مهم و اجتناب ناپذیر حکومت نبوی و به طور اساسی بعثت پیامبر(ص) است. ضرورت پرداختن به این مسئله از آن جهت است که بدون شک امروز نه تنها جامعه ما که جهان بشریت دست به گریبان پدیده زشتی به نام بی عدالتی و تبعیض است به طوری که حتی جوامع توسعه یافته نیز با وجود درآمدهای فراوان از بی عدالتی در توزیع آنها رنج می برند. برای مثال، در آمریکا در سال 1973 سهم یک پنجم خانواده های پایین جدول درآمدی، 5/5 درصد کل درآمد و سهم یک پنجم بالای جدول، 1/41 درصد کل درآمد بود و در سال 1991 سهم یک پنجم نخست به 5/4 و یک پنجم دوم به 2/44 رسید و این روند با مختصر تغییراتی ادامه دارد؛ یعنی هرچه، زمان پیش می رود توزیع درآمدها نامتوازن تر می شود. یا طبق آمار دیگری گرچه بین سال های 1973-1994 میزان سرانه تولید ناخالص ملی آمریکا به صورت واقعی بیش از یک سوم افزایش یافته لکن متوسط دستمزدهای ناخالص برای همه شاغلینی که در پست های مدیریت نبودند، یعنی برای سه چهارم نیروی کار، 19 درصد کاهش یافته است. و طبق آمار منتشره، بین 10-15 درصد جمعیت آمریکا (در حدود 37 میلیون نفر) زیر خط فقر قرار دارند و کشورهای دیگر نیز بعید به نظر می رسد که بهتر از این باشند. این در حالی است که به

اعتقاد نظریه پردازان توسعه، عامل عمده این شکاف طبقاتی، فقر و بی عدالتی ناشی از ظالمانه بودن مناسبات و روابط فیمابین عوامل اقتصادی به ویژه کار و سرمایه است. برای مثال، اقتصاددانانی چون مایکل تودارو دیوید کلمن، فورد نیکسون و نواب حیدر نقوی، توزیع ناعادلانه ثروت هایی مانند زمین، سرمایه مالی، ابزار تولید و وجود آزادی های نابرابر را عامل اصلی ناعادلانه شدن درآمدها می دانند و این درحالی است که نظام اجتماعی اسلام، در عین حال که از تمام ظرفیت های وجودی انسان ها و طبیعت برای رشد و شکوفایی مظاهر مادی استفاده می کند، با نهادینه کردن باورهای الهی و ارزش های انسانی و با اتخاذ روش ها و قوانین خاص، زمینه های شکاف طبقاتی و بهره کشی از انسان را از بین برده، و در عین حال رفاه عمومی را گسترش می دهد.

چیستی عدالت

اسلام از یک سوبه همه افراد جامعه حق می دهد که از امکانات اجتماعی استفاده کنند و از سوی دیگر، به دنبال متوازن کردن

امکانات و فرصت ها برای همه است و به وجود آمدن فاصله طبقاتی و تبعیضات اجتماعی را نتیجه عدم تحقق عدالت و ممنوع می داند. رضایت عمومی نیز از دیدگاه اسلام زمانی حاصل می شود که امکانات موجود هر آنچه که هست میان همگان به طور مساوی تقسیم گردد. به عبارتی ممکن است برای همگان غنا حاصل نیاید اما استغنا حالتی است که به احساس درونی انسانها مربوط می شود. چنانکه امام صادق(ع) در این باره می فرماید: «اگر در میان مردمان به عدالت رفتار شود همه احساس بی نیازی می کنند.»

اما اینکه عدالت چیست و معیار آن کدام است مطلبی است که برای پاسخ به آن به سخن، حکیم بوعلی سینا مراجعه می کنیم که می گوید: «انسان دارای زندگی اجتماعی است و از وضع قوانینی که بتواند زندگی اجتماعی و بلکه فردی اش را بر اساس عدالت سامان دهد و او را به سعادت شایسته خود برساند، ناتوان است. پس بر خداوند لازم است که به مقتضای حکمتش انسان را در این زمینه هدایت کند.» از این رو عدالت امری نسبی نبوده و متعین است و برای شناخت معیار آن باید به وحی مراجعه کرد.

نکته دیگر این که در مکتب اسلام عدالت، توزیع مساوی فقر نبوده نظام عدالت محور اسلام از مبنای سامان جامعه که بی نیازی و استکمال مادی نیز هست غفلت ننموده و به طور کلی نزد شرایع و حاملان آنها منفورترین پدیده ها فقر است، تا جایی که پیامبر اکرم(ص) در موارد زیادی فقر و تنگدستی را همسان کفر دانسته و از آن دو به خداوند پناه می برد. و در روایتی فقر مادی را با فقر فرهنگی پیوند داده بیان می دارد: «اگر رحمت و شفقت پروردگار شامل فقرای امتم نبود چیزی نمانده بود که فقر موجب کفر شود.»

و در دعای دیگری فرمودند: «اللهم بارک لنا فی الخبز و لا تفرق بیننا و بینه، فلو لا الخبز ما صلّینا و لا صمنا و لا ادّینا فرائض ربّنا؛ یعنی خداوندا، نان را برای ما بابرکت قرار ده، و میان ما و نان جدایی مینداز که اگر نان نباشد نه می توانیم نماز گزاریم نه روزه بداریم و نه دیگر واجبات الهی را انجام دهیم.»

اصولاً به بیان قرآن، فقر و فحشا وعده شیطان، و فضل و مغفرت وعده خداوند است. و پیامبر مکرم اسلام(ص) از حضرت ابراهیم خلیل(ع) چنین نقل می کنند: پروردگارا، فقر از آتش نمرود سخت تر است.» یا خود آن حضرت می گفتند: «فقر سخت تر از مرگ است.»

بنابراین پیامبران الهی اگرچه جهت تسکین آلام و کاهش پریشانی درماندگان و تهیدستان با آنان بنای رفاقت می گذاشتند و زندگی شخصی خود را در سطح فقیرانه قرار می دادند، لکن در صدد بوده اند با فکر و تدبیر، فقر را محو و زندگی شرافتمندانه ای را برای همه انسانها تدارک نمایند.

ریشه بی عدالتی

نکته دیگر آنکه اساسا از دیدگاه اسلام تفکر فقر جبری طبیعت باطل بوده، ریشه همه بدبختی ها نه در کمبود امکانات طبیعت بلکه در اعمال ظالمانه انسان ها است. چرا که خداوند روزی هر جنبنده ای را فراهم می کند: «وما مِن دابَّةٍ فِی الاَرضِ اِلاّ عَلَی اللّهِ رِزقُها ویَعلَمُ مُستَقَرَّها ومُستَودَعَها کُلٌّ فی کِتابٍ مُبین؛ هیچ جنبنده ای در زمین نیست مگر این که روزی او بر خداست. او قرارگاه و محل رفت و آمدش را می دند، همه اینها در کتاب آشکاری ثبت است.»

بنابراین اگر بخشی از جامعه در فقر به سر می برند نتیجه اعمال ناشایست خود انسان هاست: «ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ والبَحرِ بِما کَسَبَت اَیدِی النّاسِ لِیُذیقَهُم بَعضَ الَّذی عَمِلوا لَعَلَّهُم یَرجِعون؛ فساد، در خشکی و دریا به خاطر کارهایی که مردم انجام داده اند آشکار شده است، خدا می خواهد نتیجه بعضی از اعمالشان را به آنها بچشاند شاید (به سوی حق) بازگردند.»

و بر همین اساس امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «هیچ فقیری گرسنه نماند مگر آن که توانگری از دادن حق او ممانعت کرد.» و فرمود: «همانا مردم جز در اثر گناه ثروتمندان، فقیر و محتاج و گرسنه و برهنه نمی شوند.»

بنابراین اگر فرهنگ کار و تلاش در میان مردم گسترده شود بر اساس تعالیم اسلام، سنت خداوند بر آن است که انسان ها با کار و تلاش روزی خود را به دست آورند: «هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الاَرضَ ذَلُولاً فَامشوا فی مَناکِبِها وکُلوا مِن رِزقِهِ؛ خداوند کسی است که زمین را برای شما رام کرد، پس در اطراف آن حرکت کنید و از روزی های خداوند بخورید.»

راهکار عدالت گستری

مهم ترین عامل فقر و بدبختی گروهی از انسان ها و به وجود آمدن تضاد طبقاتی، ساختار ناسالم نظام اقتصادی حاکم بر جوامع و وجود روابط ظالمانه بین افراد است. نظام اجتماعی و اقتصادی اسلام و مکتب نبوی با عنایت به این امر و با توجه به آثار سوء تمرکز ثروت در دست اغنیا، ساختار ویژه ای در مسئله مالکیت تدبیر کرده و ضوابطی را برای آن قرار داده است تا عدالت اقتصادی در جامعه تأمین گردد.

به عنوان مثال بخش زیادی از اموال و ثروت های طبیعی چون دریاها، رودخانه ها، کوه ها، جنگل ها، دشت و بیابان ها، معادن، حیوانات بیابانی، ماهی های دریاها و رودخانه، درختان جنگلی، علف های بیابان و... را از دایره مالکیت خصوصی خارج کرده و همه افراد را با رعایت مصالح اجتماعی که دولت اسلامی تشخیص می دهد، در استفاده و بهره برداری از آن ها یکسان دانسته است.

بر این اساس در قرآن کریم، پیامبر اکرم(ص) مأمور می شوند غنایم و ثروت های عمومی را بین همه توزیع کنند تا ثروت در دست اغنیا متمرکز نشود: «ما اَفاءَ اللّهُ عَلی رَسولِهِ مِن اَهلِ القُری فَلِلّهِ ولِلرَّسولِ ولِذِی القُربی والیَتامی والمَساکینِ وابنِ السَّبیلِ کَی لا یَکونَ دولَةً بَینَ الاَغنِیاءِ مِنکُم؛ آنچه را خداوند از اهل این آبادی ها به رسولش بازگرداند، برای خدا و رسول و خویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا ثروت در میان ثروتمندان دست به دست نگردد.»

از سوی دیگر تحقق مالکیت خصوصی را براساس کار مفید و مشروع می داند و ثروت های بادآورده در اسلام مورد مذمت قرار گرفته است. که احیاء موات از آن جمله است.

و از دیگر سوی نظام اقتصادی اسلام با توجه به خصلت حب نفس و زیاده طلبی انسان، و با توجه به قانون کلی «لاضرر و لاضرار فی الاسلام» برای حفظ و دفاع از منافع جامعه، با پذیرش اصل بازار آزاد و آزادی فعالیت های اقتصادی، حدود و مقرراتی را برای آن در نظر گرفته است که مهم ترین آنها عبارتند از،

1ـ منع اجحاف و خیانتگری

قرآن کریم در خصوص کم فروشی با لحن بسیار شدیدی می فرماید: «ویلٌ لِلمُطَفِّفین * اَلَّذینَ اِذَا اکتالوا عَلَی النّاسِ یَستَوفون * واِذا کالوهُم اَو وزَنوهُم یُخسِرون * اَلا یَظُنُّ اُولـئکَ اَنَّهُم مَبعوثون * لِیَومٍ عَظیم * یَومَ یَقومُ النّاسُ لِرَبِّ العالَمین؛ وای بر کم فروشان که چون از مردم پیمانه ستانند تمام ستانند و چون برای آنان پیمان یا وزن کنند به ایشان کم دهند مگر آنان گمان نمی کنند که برانگیخته خواهند شد در روزی بزرگ روزی که مردم در برابر پروردگار جهانیان به پای ایستند؟»

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «تاجران خائن بدترین مردم اند»

امیرمؤمنان امام علی(ع) برای فرماندار خویش، مالک اشتر، می نویسند: «ولیکن البیع بیعا سمحا، بموازین عدل و اسعار لاتجحف بالفریقین من البایع و المبتاع؛ معاملات بایستی آسان، با ترازوهایی صحیح و با قیمت هایی که به هیچ یک از طرفین (فروشنده و خریدار) ستم نرود، صورت گیرد».

در خصوص نظارت دولت اسلامی بر قیمت های بازار از امام صادق(ع) نقل شده است: «امیرالمؤمنین(ع) هیچ گاه بر کالای کسی قیمت گذاری نکرد ولی هر کس که در معامله مردم کم می گذاشت، به او گفته می شد همان طور که مردم می فروشند بفروش وگرنه از بازار خارج شو، مگر در مواردی که کالای وی بهتر از دیگران بود.»

2ـ جلوگیری از انحصار

به طور کلی باید گفت سیاست اقتصادی و اجتماعی اسلام بر اساس نفی انحصار شکل گرفته است که در قرآن کریم فرمود: «کَی لا یَکونَ دولَةً بَینَ الاَغنِیاءِ مِنکُم» که بر مبنای آن هدف مهم سیاست های اقتصادی اسلام بر اساس نفی انحصار در گردش ثروت شکل گرفته است.

امام علی(ع) در این باره به فرماندار خود می فرمایند: «در چیزهایی که مردم در آن ها برابرند از ویژه سازی و انحصارطلبی پرهیز کن». سپس حضرت در مورد اطرافیان فرصت طلب زمامداران می نویسد: «بدان برای زمامدار خاصان و صاحبان اسراری است که انحصارطلب و دست درازند، در داد و ستد با مردم عدالت و انصاف را رعایت نمی کنند، ریشه ستم آنان را با قطع وسایل آن از بیخ بر کن، به هیچ یک از اطرافیان و بستگان خود زمینی از اراضی مسلمانان واگذار مکن، باید طمع نکنند قراردادی به سود آنان منعقد سازی که مایه ضرر به سایر مردم باشد، خواه در آب رسانی یا هر عمل مشترک دیگر، به طوری که هزینه های آن را بر دوش دیگران تحمیل کنند.»

3ـ حمایت از طبقه کارگر

در اسلام غصب دستمزد کارگران یا کم دادن آن در ردیف گناهانی چون اختراع دین و انسان فروشی قرار گرفته است. پیامبراکرم(ص) می فرماید: «خداوند هر گناهی را می آمرزد مگر این که کسی دینی بسازد، یا مزد کارگری را غصب کند یا شخص آزادی را به بردگی فروشد.»

در روایت دیگری می فرماید: «ای مردم، هر کس مزد کارگری را کم بدهد بایستی جایگاه خود را در آتش جهنم آماده بیند.»

و در کلام دیگر خطاب به امام علی(ع) فرمود: «یا علی، مبادا با حضور تو بر کشاورزان ستم رود.»

4ـ مبارزه با رباخواری

در راستای شکل گیری نظام سالم اقتصادی و به جهت تأکید بر نظام تولید محور که بر کار و تلاش تأکید دارد نه ثروت اندوزی و استثمارگری، اسلام رابطه حقوقی قرض با بهره را ظالمانه و در ردیف پیکار با خدا و رسول دانسته، به شدت با آن مبارزه کرده می فرماید: «یـااَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اتَّقوا اللّهَ وذَروا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبوا اِن کُنتُم مُؤمِنین * فَاِن لَم تَفعَلوا فَأذَنوا بِحَربٍ مِنَ اللّهِ ورَسولِهِ واِن تُبتُم فَلَکُم رُءوسُ اَموالِکُم لا تَظلِمونَ ولا تُظلَمون؛ ای کسانی که ایمان آورده اید از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید و آن چه از ربا باقی مانده، رها کنید، اگر ایمان دارید. اگر چنین نمی کنید اعلام جنگ با خدا و رسول بدهید، و اگر توبه کنید سرمایه های شما از آن شماست نه ظلم می کنید و نه بر شما ظلم وارد می شود.»

5ـ توجه ویژه به ضعیفان و نیازمندان

در هر جامعه ای گروهی از انسان ها هستند که به دلیل نداشتن توان فعالیت اقتصادی یا نبودن زمینه فعالیت، قادر به تأمین نیازهای خود نیستند. افراد جامعه اسلامی نسبت به تأمین نیازهای حیاتی هم دیگر مسئولیت متقابل دارند که در حد سایر فرایض لازم الاجرا است و خداوند مؤمنان را در صورت کوتاهی در انجام آن تهدید می کند و می فرماید: «هـاَنتُم هـؤُلاءِ تُدعَونَ لِتُنفِقوا فی سَبیلِ اللّهِ فَمِنکُم مَن یَبخَلُ ومَن یَبخَل فَاِنَّما یَبخَلُ عَن نَفسِهِ واللّهُ الغَنیُّ واَنتُمُ الفُقَراءُ واِن تَتَوَلَّوا یَستَبدِل قَومـًا غَیرَکُم ثُمَّ لا یَکونوا اَمثالَکُم؛ شما همان گروهی هستید که برای انفاق در راه خدا دعوت می شوید، بعضی از شما بخل می ورزند، و هرکس بخل ورزد، به خود بخل کرده است و خداوند بی نیاز است و شما همه نیازمندید، و هر گاه سرپیچی کنید خداوند گروه دیگری را جای شما می آوردپس آنها مانند شما نخواهند بود (و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق می کنند).»

پیامبر اکرم(ص) نیز در این باره می فرماید: «کسی که شب سیر بخوابد در حالی که همسایه اش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است.»

در این راستا دولت اسلامی وظیفه دارد با استفاده از منابعی که در اختیار دارد، معیشت شهروندان جامعه اسلامی را در سطح مناسب تأمین نماید.

بر این اساس پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «خدا را به یاد هر حاکم اسلامی پس از خود می آورم... مردمان را فقیر نکند (و به فقرشان رضایت ندهد) که در نتیجه کافرشان خواهد کرد.»

بلال نیز از طرف رسول خدا(ص) مأموریت داشت به وضعیت فقرا و بینوایان رسیدگی و آنان را تأمین کند. حتی او اجازه داشت در صورت نبودن امکانات مالی برای بیت المال، با قرض کردن محرومان را تأمین نماید.



دوشنبه 19 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

جهاد اقتصادی تنها با جهاد درونی/ پویا جبل عاملی

ایران اکونومیست: امسال، سال جهاد اقتصادی نام‌گذاری شده است. سالی که قصد آن است تا اقتصاد ایران از وضع کنونی برون آید.

وضعی که اکنون با ارقام فعلي رشد اقتصادی - به‌زعم کارشناسان که آمار رسمی وجود ندارد - و نرخ بیکاری، به‌رغم درآمد سرشار نفتی چندان مساعد نمي‌نمايد و ضرورت تصميمات جهادگونه به همين موضوع برمي‌گردد.
آنچه عیان است اين است که دیگر نمی‌توان بدین شکل ادامه داد و واژه جهاد نیز دقیقا بدین معناست که باید روند کنونی را دچار دگرگونی عظیمی کرد. اینکه هنوز درآمد واقعی سرانه ایرانیان نسبت به رقباي منطقه‌اي در سطح قابل‌قبولي نيست، بسیار دردآور است و خود نشان‌دهنده آن است که دستاوردها خودشان را بروز نداده‌اند و این به‌درستی نیازمند جهاد اقتصادی است. جهاد اقتصادی که البته در طول یک سال نتیجه نمی‌دهد، ولی می‌تواند سرآغازی باشد برای دگرگونی مبارکی که اقتصاد ایران را حداقل به درصدی معنی‌دار از اهداف سند چشم‌انداز نزدیک کند؛ اما جهاد در اقتصاد چگونه ممکن است؟
تغییر روند کنونی میسر نیست مگر آنکه بدین نقطه برسیم که جهاد اقتصادی، ابتدا نیازمند جهاد فکری و درونی است. اگر آنچه حادث شده است را آن چنان رضایت‌بخش نمی‌دانیم و قصد جهاد در آن را داریم، غیر از این نیست که باید در جهت‌گیری، نگرش و عملکرد خود، جهادی صورت دهیم. سیاست‌گذاران وقتی می‌توانند روندهای کنونی را به شکلی ملموس تغییر دهند که الگوهای عملی خود را در ارتباط با زیرمجموعه‌های مختلف اقتصاد مورد بازبینی قرار دهند و در این بازبینی، راهنمایی وجود ندارد جز بازگشت به پایه‌های علمی مورد اجماع و فارغ شدن از مصلحت‌های غیرعلمی که بر بدنه تصمیم گیری کشور فشار می‌آورد. شاید بتوان گفت که در طرح هدفمند شدن یارانه‌ها، چنین رویکردی اتخاذ شد و انتظار آن است که در حوزه‌های دیگر نیز چنین شود. نمی‌توان تنها در یک حوزه بر بازار و قیمت واقعی تاکید داشت و دیگر حوزه‌ها را نادیده گرفت که این ناهماهنگی خود ایجادکننده خسران برای اقتصاد ملی است. از تجارت خارجی تا بازار سرمایه باید بندها و دخالت‌های دولتی و آثار تصمیم‌های سیاسی برداشته شود.
آری این جهاد اقتصادی تنها نیازمند بازیگران و تصمیم‌سازان اقتصادی نیست و ای بسا مسوولیت دیگر نهادهای غیراقتصادی بیشتر است. این نهادها هستند که باید آسودگی دوباره را به سیاست‌گذاران اقتصادی بازگردانند و دغدغه آنان را از یافتن باقیمانده راه‌ها برای تحقق معمولی‌ترین روابط با محیط بین‌الملل به ایجاد استراتژی‌های رشد و توسعه، تغییر دهند.
دنیای امروز سخت به استقبال پیشرفت هر یک از اقتصادهای جهان می‌رود؛ زیرا رشد اقتصادی یک کشور به اقتصاد جهانی کمک می‌کند و این منطق اقتصاد بازار است و اگر این اقتصاد به بزرگی ایران باشد که به طور بالقوه قابلیت تاثیرگذاری بیشتری بر اقتصاد جهانی دارد، این استقبال بی‌تردید پررنگ‌تر است؛ اما همه چیز در دست ماست.
جهاد اقتصادی از جهاد فکری و علمی آغاز می‌شود و جهاد فكري نيز از تاملي دقيق در رويكردهاي ناكارآمد گذشته و رجوع به انباشت علمي و تجربي كارنامه‌هاي موفق آغاز مي‌شود. فراموش نكنيم كه براي گام نهادن در اين مسير نيازمند يك بسته فكري منسجم و داراي سازگاري دروني هستيم، آيا مقدمات ذهني چنين بسته فكري فراهم است؟



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

اولویت سیاست‌گذاران اقتصاد ایران چیست؟/ محمدمهدی راسخ*

ایران اکونومیست: تغییر در واحد پولی کشور، این روزها به یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های مسوولان اقتصادی تبدیل شده و هر روز اظهارنظرهای متفاوتی در مورد آن مطرح می‌شود. صرف نظر از اینکه چه زمانی برای اعمال این سیاست مناسب است، ...

... نخست باید به این پرسش پاسخ داده شود که آیا اولویت اصلی بانک مرکزی و وزارت امور اقتصادی و دارایی در شرایط فعلی، حذف صفر از پول رسمی کشور است یا سیاست‌گذاران اقتصادی کشور، اولویت‌های دیگری دارند که نخست باید درصدد رفع آن برآیند.
اعلام رسمی تغییر در واحد پول رسمی کشور و سیاست حذف صفر از آن، در شرایطی مطرح شده است که گزارش‌های رسمی از صعودی شدن شاخص تورم در کشور حکایت دارد. این روزها همه مسوولان به خوبی از حساسیت سیاسی و اجتماعی تورم دو رقمی آگاهی دارند، بنابراین مهار تورم را باید اولویت اول سیاست‌گذاران اقتصادی کشور دانست و این نکته‌ای است که البته مورد توجه برخی مسوولان قرار دارد، بنابراین این‌گونه عنوان می‌شود که حذف صفر از واحد پول ملی می‌تواند از نظر روانی، منجر به کاهش نرخ تورم شود.
منظور از ارزش پول ملي، قدرت خريد پول هر كشور در بازار كالا و خدمات است. اينكه به ازاي درآمد پولي چه ميزان كالا و خدمات مي‌توان خريد، منعكس‌كننده قدرت خريد پول است. بنابراين طبيعي است كه هرچه نرخ تورم بالا باشد با يك ميزان درآمد ثابت به مقدار كمتري مي‌توان از كالا و خدمات استفاده كرد؛ بنابراين هرچه نرخ تورم بالاتر رود ارزش پول نيز كاهش خواهد يافت. مردم کوچه و بازار معمولا درصدد مقایسه قیمت کالاها و خدمات در زمان گذشته با زمان حال برمي‌آيند و نتیجه می‌گیرند؛ یعنی يك ميزان پول را در گذشته در نظر می‌گیرند و توان خريد آن را با زمان حال مقايسه می‌کنند و احتمالا چنین نگاهی منجر به اصرار مسوولان بر حذف صفر از واحد پول رسمی کشور شده است. این درحالی است که ما به تجربه دریافته‌ایم که ارزش پول ملي را نمی‌توان با دستور اداري و مصنوعي حفظ کرد. به هر اندازه كه بتوانيم نرخ تورم را كنترل كنيم مي‌توانیم ارزش پول ملي را نيز تقويت كنیم. نتيجه اينكه اصلي‌ترين متغير در تعيين ارزش پول، نرخ تورم است و اگر قرار است كه ارزش پول ملي تقويت شود، اين كار بايد با كنترل نرخ تورم صورت پذيرد.
براساس گزارش تحلیلی كه از تجربه حذف صفر از واحد پول کشور‌ها انجام گرفته است در 85 سال گذشته تقریبا 50 کشور، این سیاست را اجرا کرده‌اند.
نخستین کشور، آلمان در سال 1923 بود، ترکیه و رومانی هم در سال 2005 به ترتیب 6 و 4 صفر را از واحد پول خود حذف کرده‌اند. اقدام‌کنندگان به این کار توجه داشته‌اند که این اقدام حاوی پیامی به شهروندان و جامعه جهانی است که در گذشته سیاست‌های اقتصادی اشتباهی که منجر به تورم‌های شدید شده، اتخاذ شده است و اکنون سیاست مهار تورم در دستور کار قرار گرفته است. اما نگاهی عمیق‌تر به سیاست مهار تورم در کشورهایی که در این زمینه موفق عمل کرده‌اند، نشان می‌دهد که سیاست حذف صفر از واحد پولی، سیاستی یک سویه و مستقل نبوده و جزئی از یک بسته سیاستی بوده است.
ازجمله در کشور ترکیه که زمانی با تورم سنگین دست به گریبان بود، سیاست حذف صفر جزئی از یک بسته سیاستی اصلاحات اقتصادی بود و نه تافته‌ای جدا بافته از دیگر سیاست‌های این کشور. به این ترتیب واحد پولی این کشور در دوره‌ای نه چندان طولانی موفق شد اعتبار و حاکمیت خود را بازیابد و اعتماد مردم این کشور به این سیاست جلب شد که ارزش پول جدید چون گذشته رو به زوال نخواهد بود و دوران تورم‌های شدید در اقتصاد این کشور گذشته است.
همان‌گونه که اشاره شد، علت اصلي طرح موضوع کاهش چند صفر از پول کشور، کاهش شديد ارزش واحد پول بر اثر تورم زیاد است که عملا واحد پول و حتي چند ده برابر آن را از کارآمدي در معاملات انداخته است و گویي که پول رايج کشور محسوب نمي‌شود. باکم ارزش شدن پول، مشکلاتی از قبيل هزينه‌هاي چاپ و نشر اسکناس، ضرب سکه‌هاي بي‌ارزش، صرف وقت بي مورد براي شمارش آنها، داشتن بالاترين حجم سرانه اسکناس در ميان ساير کشورها و دشواري در نگهداري و تنظيم بودجه‌ها و اسناد مالي، دامنگير جامعه شده است. از آنجا که کاهش ارزش پول ملي ناشي از رشد شديد حجم پول بدون توجه به نرخ رشد واقعي اقتصاد بوده، توجه به آنچه عامل اصلی به وجود آمدن این وضع بوده، از اولويت برخوردار است. بنابراين تغيير اين روند مستلزم تحت کنترل درآمدن تورم با دست يافتن به رشد بالا و باثبات اقتصادي همراه با محدود شدن افزايش حجم پول است. به نظر مي‌رسد بدون توجه به اين ضرورت واولويت، حذف چند صفر از واحد پول ملي اگرچه منافعي از قبيل، کاهش هزينه‌هاي چاپ، ضرب و نشر اسکناس و سکه، نقل و انتقال کمتر و سهل‌تر مقدار پول، کاهش زمان و هزينه براي شمارش و تسهيل انجام مبادلات کالا و پول و نيز تسهيل تنظيم و نگهداري حساب‌ها و اسناد مالي در سطوح ملي و بنگاهي را دربردارد و به لحاظ منطقی نيز کاهش چند صفر نبايد تاثيری در نرخ تورم داشته باشد، ولي اجراي آن در شرايط کم رشدي اقتصاد نه تنها نمي‌تواند اثري ضد تورمي داشته باشد، بلکه با توجه به جنبه‌هاي رواني کاهش ارزش پول، ايجاد تسهيل در جابه‌جایي آن و گرد کردن عمومی قيمت‌ها به بالا، ضمن ايجاد نارضايتي‌هایي در جامعه عاملي تورم‌زا نيز خواهد بود. با توجه به جميع جهات اگرچه به دليل شدت افزايش حجم پول در شرايط کم رشدي اقتصاد، حذف صفرهايي از پول کشور محاسنی دارد، ولي اين کار بايد پس از اتخاذ تمهيدات کافي براي تحقق رشد اقتصادي بالا و باثبات انجام گيرد تا چرخه معيوب پيشين تکرار نشده و دستاورد‌هاي اين اقدام بيشتر از هزينه‌هاي آن باشد. اجازه بدهید با مثالی عامیانه، این موضوع پیچیده را به پایان برسانم. حذف صفر از واحد پول ملی، بی‌شباهت به برداشتن چربی افراد چاق از طریق عمل جراحی نیست. بر فرض اینکه در یک عمل جراحی، 20کیلو چربی از شکم فردی چاق خارج شود، مادام که او تغییر اساسی در نگرش اصولی به غذا خوردن و فعالیت‌های فیزیکی ایجاد نکند، چربی خارج شده، ظرف مدت کوتاهی به بدن او باز خواهد گشت. آيا مسوولان فکر نمی‌کنند حذف صفر از واحد پولی کشور با وجود تورمی که همواره در نقدینگی، کسری بودجه و بی‌انضباطی‌های مالی وجود داشته و دارد، سیاستی کوتاه‌مدت خواهد بود؟
* دبیرکل و عضو هیات نمایندگان اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

اقتصاد كشور در چه نقطه اي ايستاده و به كجا بايد برود / سپهر آصف

ایران اکونومیست: اگرچه كمي دير هنگام اما به نظر مي رسد سرانجام مي توان اميدوار بود در پايان دومين ماه سال 90 سرانجام جهت‌گيري هاي كلان اقتصاد كشور در حوزه سياست هاي مالي با تأييد بودجه و ابلاغ آن به دولت قطعي شود.

تأخيري كه در كل اين فرايند به علت ارائه ديرهنگام لايحه بودجه به مجلس شوراي اسلامي بوجود آمد، باعث شده بود تقريبا تمام فعاليت ها و برنامه هايي كه در بدنه اجرايي كشور و بخش خصوصي به نوعي با بودجه سنواتي در ارتباط است دچار رخوتي ناخواسته شود. از سوي ديگر نامشخص بودن سقف درآمدها و هزينه هاي دولتي تأثير خود را بر ساير حوزه هاي سياستي خصوصا سياست هاي پولي گذاشته بود و تصميم گيران اين بخش را در استفاده از ابزارهاي تنظيم كننده بازار پولي كشور مانند اوراق مشاركت متوقف كرده بود.
در شرايط فعلي اما با روشن شدن نسبي جهتگيري هاي مالي كشور به نظر مي رسد مي توان در راستاي هماهنگي بخش هاي واقعي و غير واقعي اقتصاد تصميمات جديدي گرفت، خصوصا اينكه به عقيده ناظران و كارشناسان اقتصادي، برخي از سياست هاي ناظر بر بخش غير واقعي اقتصاد مانند بازار سرمايه و پول به شدت نيازمند تغييرات و اصلاحات راهبردي است.
در اين ميان به نظر مي رسد كاهش سقف درآمدي دولت از محل اصلاح قيمت ها در قالب قانون هدفمندي يارانه ها از 62 هزار ميليارد تومان پيشنهادي دولت به حدود 40 هزار ميليارد تومان در قانون بودجه مصوب مجلس، يكي از مهمترين اتفاقات در سياست هاي مالي كشور به حساب مي آيد كه آثار عميقي بر حوزه هاي مختلف اقتصاد كشور خواهد داشت كه شايسته است نهادهاي سياستگذار در ساير حوزه ها نيز خود را با اين جهت‌گيري كلي هماهنگ كنند.
گرچه تحليل هاي مبتني بر نيت خواني، در حوزه ارزيابي سياست هاي اقتصادي از اعتبار و دقت كافي برخوردار نيست اما براي تحليل شرايط اقتصاد كشور با تغييراتي كه در بودجه اعمال شده است، ناگزيريم به گمانه زني آنچه دولت برنامه ريزي كرده بود تا با كسب 62 هزار ميليارد تومان از محل اصلاح قيمت ها انجام دهد بپردازيم و سپس بررسي كنيم كه با تغيير سقف اين درآمد و كاهش آن به 40 هزار ميليارد تومان از سوي مجلس چه اتفاقاتي محتمل خواهد بود تا عكس العمل هاي متناسب با اين رويدادهاي ممكن الوقوع نيز مشخص شود.
آنگونه كه از مجموع سخنان مسئولان اجراي قانون هدفمندي يارانه ها برداشت مي شود، دولت قصد داشت با كسب 62 هزار ميليارد تومان در قانون هدفمندي يارانه ها، علاوه بر اينكه مبلغ يارانه پرداختي به مردم را حداقل در حد همان مبلغ سال گذشته يعني 44 تا 45 هزار تومان به ازاي هر نفر ثابت نگه دارد، حمايت هاي وعده داده شده به بخش هاي مختلف اقتصاد كشور را كه در سال 89 به علت انتقال سهم آنان به سبد پرداخت يارانه نقدي محقق نشد، جامه عمل بپوشاند.
به اين ترتيب دولت قصد داشت علاوه بر پرداخت يارانه نقدي در حد سال 89، سهم 30 درصدي صنايع و كشاورزي را از منابع آزاد شده از محل اصلاح قيمت ها بپردازد، چرا كه بنا بر گزارش هاي موجود تنها 12 تا 13 درصد از اين حمايت هاي مالي در سال گذشته در مورد بخش هاي توليدي و خدماتي محقق شده است،اما آنچه در اين ميان نمايندگان مجلس را در تصويب اين پيشنهاد دولت دچار ترديد كرده بود، نامشخص بودن مكانيزم تأمين اين درآمد و فقدان تضمين كافي براي پرداخت سهم صنايع از درآمد حاصل عنوان مي شد،به عبارت ديگر از آنجايي كه در لايحه بودجه هيچ راهكار مشخصي براي تأمين 62 هزار ميليارد تومان درآمد ارائه نشده بود تنها راه باقي مانده افزايش مجدد قيمت حامل هاي انرژي به نظر مي رسيد كه تقريبا هيچ كارشناسي آن را در شرايط فعلي اقتصاد كشور نه ممكن مي دانست و نه درست.اگرچه كمي دير هنگام اما به نظر مي رسد سرانجام مي توان اميدوار بود در پايان دومين ماه سال 90 سرانجام جهت‌گيري هاي كلان اقتصاد كشور در حوزه سياست هاي مالي با تأييد بودجه و ابلاغ آن به دولت قطعي شود.
از سوي ديگر و به فرض اينكه جامعه ايران تاب و توان هضم بنزين 1500 توماني و گازوئيل 350 توماني را كه تأمين درآمد 62 هزار ميليارد توماني مستلزم آن بود را هم مي داشت، كسب و باز توزيع اين درآمد به معناي تزريق حدود 4 هزار ميليارد تومان نقدينگي جديد به جامعه بود و برنامه اي هم براي جذب آن و ممانعت از ورودش به حوزه مختلف اقتصادي نداشت،اما اكنون بايد ديد با تغييراتي كه در لايحه پيشنهادي دولت بوجود آمده است، شرايط به چه شكلي پيش خواهد رفت.
از آنجايي كه كاهش مبلغ يارانه پرداختي به عنوان يارانه نقدي داراي هزينه هاي سياسي و اجتماعي فراواني خواهد بود به نظر نمي رسد در شرايط فعلي دولت به سمت كاستن از يارانه هاي نقدي حركت كند، بنابراين براي تأمين منابع مالي لازم پرداخت يارانه ها، ناگزير به سراغ سهم بخش هاي توليدي مانند كشاورزي، صنعت و ... خواهد رفت و بخشي از منابع آنها را به يارانه هاي نقدي منتقل خواهد كرد.
عواقب اين اقدام البته چندان نيازمند توضيح نيست، در شرايطي كه اصناف مختلف توليدي و خدماتي طي توافق هايي با دولت از افزايش قيمت ها در سال گذشته با وجود بالا رفتن هزينه هاي توليد خودداري كردند، نمي توان انتظار داشت بتوانند به اين رويه همچنان پايبند بمانند، چرا كه بالا رفتن قيمت تمام نهاده هاي توليد خصوصاً انرژي و هزينه نيروي انساني امكان ادامه فعاليت با قيمت هاي سال گذشته را به آنها نمي دهد، بنابراين ظاهرا چاره‌اي جز افزايش قيمت كالاها و خدمات باقي نمي ماند، افزايشي كه ارسال درخواست هاي متعدد اصناف مختلف به سازمان حمايت از حقوق مصرف كنندگان و توليد كنندگان در هفته هاي اخير شاهد ضرورت آن است،اما آنچه مسلم است در صورت موافقت نهادهاي مسئول با درخواست هاي افزايش قيمت، در آينده‌اي نه چندان دور شاهد بالا رفتن شاخص قيمت ها و رشد نرخ تورم خواهيم بود و اين همان دغدغه‌اي است كه نمايندگان مجلس براي كاستن از آن با افزايش غير مستقيم قيمت حامل هاي انرژي از سوي دولت مخالفت كردند.
شايد در وهله نخست با كنار هم قرار دادن گزاره هاي بيان شده، تصويري نگران كننده از شرايط نقش ببندد و شرايط اقتصاد ايران در نقطه اي نامعلوم تصور شود،اما بر خلاف اين حس اوليه بايد گفت هنوز هم راهكارهاي متعددي براي بهبود شرايط فعلي و مديريت بخش هاي مختلف وجود دارد.
به نظر مي رسد در شرايط امروز برنامه ريزي و حركت در چند محور از اولويت برخوردار باشد؛ محور اصلي اقدامات چند وجهي مورد نظر البته بايد دو هدف تأمين منابع مالي لازم و ارزان قيمت را براي توليد كنندگان از يك سو و جمع آوري نقدينگي سرگردان در جامعه را از سويي ديگر دنبال كند. پيگيري هم زمان اين دو هدف اين امكان را فراهم مي آورد كه نقدينگي بي هدف موجود را با ابزارهاي مالي كارا از سطح جامعه جمع و از مجراي نظام بانكي يا بازار سرمايه در اختيار بخش هاي مولد قرار داد، به اين ترتيب ضمن جلوگيري از آفت‌هاي هجوم نقدينگي به بازارهاي مختلف، منابع مالي كافي و ارزان قيمتي در اختيار توليدكنندگان قرار مي گيرد. در اين بين براي پائين نگه داشتن هزينه هاي ناشي از دريافت تسهيلات بانكي هم دولت مي تواند از محل همان منابع آزاد شده از اصلاح قيمت ها مابه التفاوت نرخ سود بانكي با قيمت تمام شده پول را به نظام بانكي بپردازد.
اين اقدام مي تواند به صنايع مختلف كمك كند تا با هزينه اي نه چندان بالا و در بستر زماني كافي ضمن كاهش قيمت تمام شده محصولات و خدمات خود نسبت به بهينه سازي ماشين آلات و فرآيندهاي غير بهره ور توليد نيز اقدام كنند .



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

صنعت تبليغات همراه مقتدرانه از گرد راه ميرسد

برای دانلود اینجا را کلیک کنید.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

دانلود پول شویی و راه های مبارزه با آن

برای دانلود اینجا را کلیک کنید.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

دانلود مبانی حقوقی اعتبارات اسنادی

برای دانلود اینجا را کلیک کنید.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

دانلود مقاله ماليات های مستقيم

برای دانلود اینجا کلیک کنید.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

ما و جهاد اقتصادي

غلامرضا بني اسدي- جهاد اقتصادي به عنوان يکي از ضروري ترين نيازهاي توسعه و پيشرفت نيازمند بازشناسي پيش زمينه هايي چند است هم در حوزه «اقتصاد» و هم در بحث «جهاد» که با هم مفهوم متعالي «جهاد اقتصادي» را شکل داده اند تا در کلام و نگاه رهبر فرزانه انقلاب بر تارک «تقويم ۹۰» بدرخشد و مردمان را و مخصوصا دولتيان را به معناي -قوا و بخش هاي حکومت- در تمام اوراق تقويم و روزها و شب هاي سال به تکاپو وا دارد تا در نتيجه گامي چند به هدف گذاري عالمانه در سند چشم انداز توسعه در افق ۱۴۰۴ دست يابيم. هر چند در اين زمينه مباحث اقتصادي بزرگي قابل طرح است و طرح هاي بزرگي در حوزه اقتصاد نيز در برنامه کارشناسان، اما سخن از اين مقوله را به اهلش وا مي گذاريم تا قلم زنند، کار کنند و «طرح هاي نو» در اندازند تا «روزهاي نو» فراراه ايران قرار گيرد. آن چه -اما- دراين مختصر از باب «يادآوري» بر قلم مي رود در قسمت اول اين مفهوم بايد در نظر داشت؛ در بحث جهاد که در گذر از تعريف آن بايد به ايمان و روحيه جهادي انگشت تاکيد نهاد. چه تا روحيه و ايمان جهادي در ذهن و باور مردم و دولت شکل نگيرد «جهاد اقتصادي» از قالب کلمات فراتر نخواهد رفت. حال آن که براي رسيدن به نتيجه بايد کلمات را کليد کار کرد. به باور اين قلم، مفهوم جهاد اقتصادي، اولين ما به ازايش بطلان آن پنداري است که توليد ثروت را مذموم مي شمارد و «توليد کننده ثروت» را مساوي با «ثروت اندوز» مي شمارد و بر اين باور غلطش هم جامه ديني مي پوشاند. حال آن که توليد ثروت و تمشيت معاش، کاري ديني است و به گواه آموزه هاي ديني کسي که در حال تلاش براي معاش و کسب روزي حلال بميرد مانند شهيد است و اين نگاه ديني است که تلاش معادانديشانه براي معاش را، جهاد مي نامد، چه وقتي «کادالفقر ان يکون کفرا» را بپذيريم، تلاش براي برون رفت از فقري که همسنگ کفر است کاري ايماني و خدايي خواهد بود و نيز وقتي، کفر و فقر، شانه به شانه هم برادروار بر ايمان مردمان هجوم مي برند، ايستادن در برابر فقر مثل سلاح برداشتن بر عليه کفر است که جهاد نيز نام دارد. از سوي ديگر، وقتي جبهه ها در شکل متفاوت مي شود و نوع جنگ ها گوناگون، مقابله با دشمن در همه اشکال، جهاد خواهد بود. لذا امروز که جبهه اقتصادي از خطوط مقدم نبرد است، تلاش و تکاپو، کار و توليد کار، توليد ثروت و... نيز عين جهاد است. يک جهاد مقدس که تقدس ايمان مردم را نيز حفظ مي کند.

در اين ميان نکته اي که بايد همواره درنظر داشت، اين است که کار جهادي، مردان و زنان مجاهد مي خواهد که به کار جهادي باور داشته باشند و حاضر باشند براي اين باور هزينه هم بپردازند، چنان که در جهاد نظامي، باورمندان به جهاد مي پرداختند. آن روز، از دل جهاد فرهنگ و رفتار متعالي ايثار زاده مي شد و امروز نيز نيازمند باز توليد ايثار براي تحقق جهاد هستيم و دولت و توليدکنندگان ثروت بايد ايثار را به عمل درآورند و همگان را ببينند و حتي روحيه مقدم شمردن ديگران بر خود نيز دوباره زنده شود و ما همه نه فقط به فکر توليد ثروت براي خود بلکه به فکر توليد ثروت براي همه باشيم به فکر ايجاد اشتغال مولد براي همه و اگر همگان موفق شوند، موفقيت ما نيز تضمين شده خواهد بود، حال آن که اگر خودخواه باشيم، کاخ خويش را بر کوخ ديگران بنا خواهيم کرد و به جاي توليد ثروت، ثروت اندوز خواهيم شد. آن وقت تلاش و تکاپومان نه که جهاد نيست بلکه ضد جهاد خواهد بود....



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

چرائی جایگزینی جهاد اقتصادی بجای توسعه اقتصادی

اشاره: در شرایطی که در سومین سال از دهه‌ی پیشرفت و عدالت قرار داریم  و البته در موضوع  پیشرفت و عدالت، حرکتی رو به جلو در کشور را احساس می کنیم. و از سوی دیگر با پیدایش موج اسلام خواهی و ظلم ستیزی  كه در دنیای اسلام به ‌وجود آمده است، این احساس ایجاد می شود که در ملتهای منطقه هم پیشرفت و عدالت محقق خواهد گردید.


با وجود چنین شرایطی رهبر معظم انقلاب در پیام نوورزی خود در ابتدای سال جدید خورشیدی، این سال را «سال جهاد اقتصادی» نامگذاری نمودند و از تمام مسولان کشور در همه دستگاه ها و همچنین تمام آحاد مردم خواستند که در عرصه اقتصادی، جهاد گونه و با فرهنگ مجاهدت وارد عرصه شوند.


به همین مناسبت پایگاه 598 در گفتگوی کوتاهی با حجت الاسلام والمسلمین پناهیان به این موضوع پرداخته است که تقدیم می گردد:

 

تعریف جهاد اقتصادی و باور فرهنگ جهادی در عرصه اقتصاد

 

ما دشمنانی را درمقابل داریم که باید با آن دشمنان در عرصه اقتصاد هم به مبارزه بپردازیم و امروزه فعالیت اقتصادی و رشد اقتصادی ما به خاطر وجود دشمنان تند و تیزی که وجود دارند  تبدیل شده است به یک جهاد و این را باید همه و بخصوص مسئولین کشور باور کنند.


یک وقت گفته می شود که ما اسراف نکنیم چون مملکت را دچار فقر می کند و حتی گفته می شود اسراف مورد پسند اللهی نمی باشد این ها همه در جای خودشان درست اما در مقطع زمانی که ما قرار داریم اسراف ما را ذلیل دشمن می کند و برای مقابله با دشمن ما امروز نیاز داریم که اسراف نکنیم و یک انگیزه جهادی است که می تواند در مردم عامل پرهیز از اسراف باشد و وقتی که مردم دشمن را در مقابلشان ببینند یقیناً رفتارشان را بهتر می توانند تنظیم کنند و مسئولین هم اگر یک لحظه یادشان برود که ما دشمن داریم هم در مقام برنامه ریزی و قانون گذاری و هم در مقام اجرا نگاهشان به اولویت ها مخدوش خواهد شد.


ضرورت جهاد اقتصادی و قرار داشتن در شرایط جنگ

 

کار خوبی که مجلس شورای اسلامی انجام داده که کمیسیون ویژه ای را برای جهاد اقتصادی معیین کردند این کار باید به شدت دنبال بشود چون ما در وضعیت صلح قرار نداریم و دشمنان به شدت در حال مبارزه غیر نظامی با ما هستند در چنین وضعیتی اگر که ما خودمان را در حالت جهاد با دشمن ببینیم یقیناً اولویت هایمان تغییر خواهند کرد. یک وقتی مملکتی دشمن ندارد یا دشمن فعالی ندارد و می تواند به فعالیت های دیگری بپردازد ولی وقتی که دشمن دارد ممکن است که اولویت ها تغییر پیدا کند.


سفر مقام معظم رهبری به عسلویه شروع جهاد اقتصادی

 

سفر مقام معظم رهبری به عسلویه یک مثال بود برای جهاد اقتصادی، چون دشمنان ما در خلیج فارس حضور دارند و ما وقتی که می بینیم اموال این مملکت را باید از زیر دست دشمنان بیرون بکشیم آن وقت برخی از موقعیت ها برای ما اولویت پیدا می کند. آنجایی که دشمن هست باید سریعتر کار کرد و اهمیت بیشتری به آنجا داد .  

 

چرائی جایگزینی جهاد اقتصادی بجای توسعه اقتصادی

 

دلیل دیگر انتخاب کلمه "جهاد" برای "اقتصاد" و استفاده نکردن از واژه توسعه اقتصادی این است که اگر ما روحیه انقلابی گری یمان را در اقتصاد لحاظ نکنیم اقتصاد ما کماکان بیمار خواهد ماند. هر طرح اقتصادی که بخواهد موجب بهبود اوضاع اقتصادی مملکت بشود باید با یک روحیه انقلابی برنامه ریزی بشود و با همان روحیه انقلابی اجرا بشود شاید به دلیل ضرورت انقلابی گری که برای رشد جامعه لازم است مقام معظم رهبری از واژه جهاد استفاده کردند.


جهاد فرهنگی زمینه جهاد مقدس اقتصادی

 

دلیل دیگر انتخاب واژه جهاد در نامگذاری امسال این است که جهاد یک واژه مقدس است و با این که اقتصاد فعالیتی مادی اشاره می کند اما این فعالیت مادی وقتی برای اعتلای یک مملکت اسلامی باشد و برای حفظ انقلاب اسلامی باشد یقیناً یک فعالیت مقدس خواهد شد. عنوان جهاداقتصادی فعالیت درست و صحیح اقتصادی را به یک فعالیت پر نور و معنوی می تواند تبدیل کند و به شرطی که در جهت اهداف این جهاد باشد و درک صحیحی از این اهداف وجود داشته باشد و مجاهدانه و با نوعی از از خود گذشتگی و ایثار به سمتش حرکت بکنیم.

ما برای تحقق جهاد اقتصادی باید به یک جهاد فرهنگی در باب فرهنگی که تنظیم کننده رفتار و روابط اقتصادی است بپردازیم. یعنی جهاد اقتصادی مقدمتاً به یک جهاد فرهنگی برای زمینه سازی جهاد اقتصادی نیاز دارد.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

12 گام‌ تحقق جهاد اقتصادی

وزیر بازرگانی فرمان مقام معظم رهبری برای جهاد اقتصادی را آماده‌باش برای خیز بزرگ اقتصادی دانست و گفت: تحقق جهاد اقتصادی، نیازمند برداشتن 12 گام موثر است تا زمینه پرواز و جهش بزرگ در اقتصاد ایران فراهم شود.

مهدی غضنفری در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: با مبنا قرار دادن دستورات مقام معظم رهبری مبنی بر جهاد اقتصادی، کشور در تمامی شاخص‌های اقتصاد کلان و اقتصاد خرد جامعه، نتایج چشمگیرتری را در مقایسه با گذشته کسب خواهد کرد و در مباحثی نظیر جمع درآمد سرانه، کاهش ضریب جینی و فاصله طبقاتی، بهبود رفاه اقتصادی و اجتماعی جایگاه برتری را به دست خواهد آورد.

وزیر بازرگانی افزود: در سایه جهاد اقتصادی، کشور می‌تواند در افزایش اشتغال و کاهش بیکاری موفقیت‌های گسترده‌تری را به دست آورد و در یک منحنی، مجموعه تلاشها منجر به حصول نتایج بهتری شود.

وی تصریح کرد: به نظر می‌رسد آنچه که سبب شده مقام معظم رهبری، امسال را به نام سال جهاد اقتصادی بنامند، توفیقات حوزه اقتصادی و اجتماعی و نیز استحکام نظام جمهوری اسلامی ایران در الگوسازی موفق، بوده است. این درحالی است که در سال گذشته، کشور موفقیت حائزاهمیتی را در اجرای قانون هدفمند کردن یارانه‌ها، افزایش اشتغال و بهبود وضعیت تامین مسکن از جمله مسکن مهر داشته است، ضمن اینکه در حوزه‌های تجارت، صادرات غیرنفتی و دور زدن تحریم‌های ظالمانه نیز توفیقات بسیاری نصیب کشور شده است.

به گفته غضنفری، نگاهی به حوزه‌های مختلف از جمله پژوهش، صنعت، کشاورزی، پزشکی، نظامی و هوافضا، نشانگر شکل‌گیری مجموعه‌ای از تحقیقات جدید است که نتایج درخشانی را به بار آورده است، در کنار تمامی این موارد، دولت خدمتگزار، مردمی فداکار، جوانانی فرهیخته و تحصیلکرده و دانشگاههایی پای کار، وجود دارد که به نظر می‌رسد زمینه برای پرواز و جهش بزرگ فراهم است.

وی تاکید کرد: دستور مقام معظم رهبری برای همگان به منزله تکلیف است تا با کنار هم قرار دادن تمامی اجزای مذکور، کلیت جدیدی ایجاد شود که همانا کلیت جدید اقتصاد اسلامی است که در کشور بوجود خواهد آمد و منجر به رفاه و آبادانی خواهد شد که پایه‌گذار تمدن جدید اسلامی است و موجب الگوبرداری سایر ملل خواهد شد، مللی که این روزها در منطقه، از دست حکومت‌های مستبد و وابسته خسته شده و به دنبال نجات، رهایی، آزادی و الگوی مناسبی می‌گردند.

وزیر بازرگانی در تشریح گام‎‌های عملی سرعت‌بخش تحقق جهاد اقتصادی خاطرنشان کرد: تجاری سازی تحقیقات صنعتی و نتایج موفق پژوهشهای علمی، توجه بیش از پیش به توسعه صادرات غیرنفتی و اجرای طرح آمایش تجاری، سرمایه‌گذاری گسترده در حوزه‌های مختلف اقتصادی با بکارگیری موثرتر توان تمامی بانکهای تجاری کشور و فعال کردن صندوق توسعه ملی و استفاده از منابع آن برای سرمایه‌گذاری بیشتر از جمله این گام‌ها هستند.

به گفته این عضو کابینه دهم، تمرکز بیش از پیش به جذب سرمایه‌گذاران خارجی به ویژه ایرانیان مقیم خارج کشور، تکمیل اجرای اصل 44 قانون اساسی و توسعه بیشتر حضور بخش خصوصی در فعالیتهای تولیدی، اقتصادی و تجاری و نیز خروج دستگاههای دولتی از حوزه کار تصدی‌گری راهکارهایی است که می‌تواند ما را به موفقیت در جهاد اقتصادی برساند.

وی، بهبود بیش از گذشته فضای کسب و کار و ایجاد فضای رقابتی و برندهای تولیدی و تجاری برای حضور گسترده‌تر در بازارهای هدف را از جمله کاتالیزورهای جهاد اقتصادی دانست و تاکید کرد: توجه بیش از پیش به بهبود بهره‌وری در حوزه‌های اقتصادی نیز باید مدنظر قرار گیرد.

غضنفری ادامه داد: قاعدتا این امر مهم نیازمند هماهنگی‌های بیشتر در سطح دولت و مجلس شورای اسلامی و تمامی قوا برای حذف گلوگاههای همکاری در سطح ملی است. در این میان به نظر می‌رسد نامگذاری سال 90 به عنوان سال جهاد اقتصادی دستوری برای تمامی قوا است تا در تلاشی گسترده‌تر، به سرعت گرفتن طرحهای اقتصادی و سرمایه‌گذاری همت گمارند.

وی اظهار داشت: بهرحال کشور و دولت‌ دهم در خلال دهه سوم انقلاب اسلامی که دهه پیشرفت و عدالت نام گرفته، قرار دارد و توانسته قواعد حکمرانی خوب و شایسته را به تدریج کسب کرده و هم اکنون دولت دهم، در نقطه ای از شناخت، آگاهی و توانمندی در اجرای طرحهای اقتصادی و اجتماعی قرار گیرد.

وزیر بازرگانی گفت: فرمایشات مقام معظم رهبری مبنی بر جهاد اقتصادی، در واقع ضمن تائید این توانمندی، فرمان پرواز به اوج و فراز بیشتر را دارد و با اجرای دستورات ایشان در مورد جهاد اقتصادی، این اطمینان به وجود آمده است که زودتر از آنچه که پیش‌بینی شده، ایران به اهداف سند چشم‌انداز بیست ساله نظام دست یابد و گامهای فراتری برداشته شود.

وی اظهار داشت: دستیابی به این اهداف، با اطاعت از دستورات رهبر فرزانه انقلاب اسلامی و همراهی و همدلی مسئولان، سران قوا و بخش خصوصی دست‌یافتنی است و البته حمایت همه جانبه و هوشمندانه مردم را نیز طلب می‌کند.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

«جهاد اقتصادي» بُرشی از «همت مضاعف، كار مضاعف»

eghtesad03پیشرفت باید همگام با عدالت اجتماعی باشد؛ یعنی ما دچار یك سری حركت‌های افراطی در جامعه نشویم تا یك رشد اقتصادی برای اقشار و طیف‌های خاصی در جامعه به‌وجود بیاید و گروه‌های دیگر جامعه در این حركت لگدمال شوند.

در خصوص نام‌گذاری امسال به نام" جهاد اقتصادي" باید گفت كه دشمنان نظام اسلامی در خارج و داخل، ترفندهایی را به‌صورت برنامه‌ریزی‌شده انجام می‌دهند تا بتوانند توانایی‌های بنیه‌ای نظام اسلامی را در عرصه اقتصادی به‌خصوص در بدنه اجتماع تحت‌الشعاع قرار دهند و عملاً امكان بسط و گسترش فعالیت‌های متفاوت تعریف‌شده در نظام را برای ما دشوار كنند. به همین دلیل به نظر می‌رسد كه رهبر معظم انقلاب در تقابل با حركت دشمنان، حركتی كه عموم جامعه را در برگیرد، برگزیدند. به نظر بنده رهبر انقلاب این نام‌گذاری را عاملی در جهت خنثی‌سازی حركت‌های دشمنان نظام استفاده كردند تا آنچه كه در سند چشم‌انداز بیست ساله آمده است، تحقق پیدا كند.


نكته قابل توجه در نام‌گذاری امسال كلمه جهاد است؛ چراكه در بحث جهاد یك تفاوت تكلیفی در مسایل اجرایی برای خود قائل هستیم. تكلیف جهاد یعنی یك امر شرعی كه هر مسلمان در حوزه‌ای كه برای او مشخص می‌شود، باید براساس وظیفه شرعی‌اش ورود پیدا كند و به نظر می‌رسد تكلیفی كه در این‌جا رهبری بر دوش ما نهادند این است كه آنچه تا به حال صورت می‌گرفته را با این نگاه متفاوت پیگیری كنیم. بنابراین هم عامه مردم . هم كارگزاران نظام، براساس تكلیف شرعی به این موضوع ورود پیدا كنند. به نظر می‌رسد كه ایشان فضایی را ایجاد كردند كه برای تك‌تك آحاد مردم این احساس مسئولیت اجتماعی به وجود بیاید و هیچ‌كس خود را خارج از این دایره نبیند.


بُرشی از نام سال 89

در مورد ارتباط نام «جهاد اقتصادی» با نامی كه رهبر معظم انقلاب برای سال گذشته برگزیدند، باید بگویم كه نام‌گذاری كه ایشان در سال گذشته داشتند یك بسترسازی برای تلاش همه‌جانبه‌ حول تكالیف مختلف جامعه بود. اما امسال رهبر انقلاب با انتخاب نام «جهاد اقتصادی» یك بُرشی بر نام سال "همت مضاعف، كار مضاعف" كه آن توان و همت باید بتواند در موضوع مشخصی كه خود از اولویت‌های رشد و پیشرفت هست، بروز لازم را پیدا كند.


نكته دیگری كه رهبر انقلاب به صورت قابل توجه به آن اشاره داشتند این بود كه بحث جهاد اقتصادی، بحثی نیست كه تنها در سال 90 بخواهد به نتیجه غایی خودش برسد، بلكه امسال سرآغاز این جهاد است. كارگزاران و دولت‌مردان باید همت كنند تا ضمن تدوین یك برنامه راه ملی برای این موضوع، بُرش‌های استانی آن را نیز مانند دوران دفاع مقدس مشخص كنند؛ یعنی همان‌طور كه هر استان در دوران دفاع مقدس در مقابله با هجمه‌ها و دسیسه‌های دشمنان وظیفه خاصی را برعهده داشت، امروز هم در فعالیت‌های اقتصادی باید متناسب با آن توان بالقوه‌ای كه در مناطق مختلف كشور وجود دارد، شناسایی لازم صورت گرفته و برنامه جامع یا آمایش اقتصادی مناسب تدوین شود.

ارتقای ثروت ملی

همان‌طور كه می‌دانیم رهبر انقلاب، دهه چهارم  انقلاب را دهه «عدالت و پیشرفت» نامیدند و نام‌هایی هم كه برای سال‌ها انتخاب می‌كنند در همین راستا قرار دارد. لذا باید به این نكته اشاره كنم كه مهم‌ترین ابزار اجرایی هر حركت ملی، جدای از هویت فرهنگی و اعتقادات مردمی، بنیه اقتصادی است كه آن جامعه می‌بایست از آن برخوردار باشد تا بتواند برنامه‌های پیشرفت و اهداف خود را محقق كند. به نظر می‌رسد كه نام‌گذاری سال 90 به «جهاد اقتصادی»، برای ایجاد این بنیه عمومی در جامعه است كه در برخی سخنان ایشان به عنوان ارتقای ثروت ملی به آن اشاره شده است.


البته باید توجه داشت كه طبق مطالبه ایشان، پیشرفت باید همگام با عدالت اجتماعی باشد؛ یعنی ما دچار یك سری حركت‌های افراطی در جامعه نشویم تا یك رشد اقتصادی برای اقشار و طیف‌های خاصی در جامعه به‌وجود بیاید و گروه‌های دیگر جامعه در این حركت لگدمال شوند. به همین دلیل ایشان با بهره گرفتن از موضوع عدالت، روندی را در جهاد اقتصادی مطرح كردند كه نشأت‌گرفته از الگوی ارائه‌شده توسط تعالیم اهل بیت(ع) و دستورات دینی است.

منبع: www. khamenei.ir



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

هدف از جهاد اقتصادی چیست؟

گروه اقتصادی برهان/ محسن صمدی؛ نام‏گذاری سال 1390 به عنوان سال جهاد اقتصادی، در پیام نوروزی مقام معظم رهبری، مانند همیشه بیانگر جهت‏گیری‏های کلی و تبیین رویکردهای غالب دولت و ملت در سال جدید است. توصیه به جهاد اقتصادی به‏درستی بر خلأ موجود در این زمینه و ضرورت تمرکز بر آن در این برهه از حیات طیبه‏ی جمهوری اسلامی ایران اشاره دارد؛ و لذا تجمیع توجهات به سوی این هدف، وظایفی را به عهده‏ی همهی اقشار جامعه می‏گذارد.
 
نکته‏ی مهم در تعبیر حکیمانه‏ی مقام معظم رهبری، آمیزه‏ی دو مفهوم جهاد و اقتصاد یعنی، پیوستگی توأمان ارزش‏های مادی و معنوی در فرهنگ اقتصادی کشور است. ترکیب این دو واژه، نشان دهنده‏ی هر دو وجه‏ی مادی و ارزشی است که خود بیانگر نگاه جامع و چند وجهی آموزه‏های اسلامی به دنیا و آخرت در کنار هم می‏باشد[1].
 
از هم اکنون می‏توان امید داشت که به موازات بحث و گفت‏گوی فراوان در این زمینه، اقدامات عملی نسبتاً قابل توجهی، هم درجهت تحقق این هدف انجام گیرد، اما آن‏چه که بر اثربخشی وکارایی چنین رهنمودهایی می‏افزاید، درک درست این پیام‏ها و هماهنگی اقدامات از سوی دولت و ملت است. در این بین، وظیفه‏ی مجامع علمی، دانشگاهی و حوزوی در جهت تبیین ابعاد مختلف موضوع شاید از بقیه اقشار سنگین‏تر باشد. بخصوص وقتی به نقش الگویی انقلاب اسلامی ایران و ضرورت تبیین آموزه‏های خالص دینی و زدودن آن از پیرایه‏ها و انگاره‏های موجود، بیشتر روشن می‏گردد. در این بین تدوین الگوی مناسب علوم انسانی و استخراج مبانی اقتصاد اسلامی، متناسب با شرایط و مقتضیات زمان، قطعاً از اولویت‏های پیش روی نخبگان خواهد بود.
 
واقعیت آن است که اقتصاد، یکی از پایه‏های اصلی بقاء و دوام تمدن‏هاست. نظام‏های پدید آمده بر اساس هر نوع از تفکر و بینش، برای دوام و قوام خود به بنیان‏های اقتصادی نیاز دارند. در این مسأله تردیدی نبوده و نظام اسلامی هم از آن مستثنی نیست. اما سؤال اینجاست که آیا بنیان‏ها و ابزار اقتصادی در بین جوامع به درستی ساخته شده و در عمل استفاده صحیحی از آنها می‏شود؟
 
 به این سؤال به صورتی می‏توان پاسخ داد که مدیریت اقتصادی جامعه، سه معیار کلیدی در نظام اقتصادی یعنی؛ ارزش‏ها، ابزارها و مناسبات بین آن‏ها را، متناسب با فرهنگ و ارزش‏های بومی به درستی مورد توجه قرار داده و آنگاه به حرکتی جهادی برای نیل به اهداف آن همت گمارد. بدیهی است که این حرکت قبل از هر چیز نیازمند تبیین شاخصه‏های مورد نظر در نظام اقتصادی خاص جمهوری اسلامی ایران است.  
 
نگاهی به مکاتب اقتصادی موجود و سوابق آنها نشان می‏دهد که کارکردهای اقتصادی در جوامع مختلف، اکثراً پیرامون دو قطب افراط و تفریط در نوسان بوده است. در جوامع غربی تحت تأثیر آموزه‏های سرمایه‏داری، اقتصاد به عنوان اصل و هدف نهایی فعالیت‏های بشری قلمداد شده و متقابلاً در کشورهای شرقی نوعاً مسلمان، اقتصاد و کارکردهای آن به بهانه‏ی اجتناب از مادیات، نادیده انگاشته و یا کمرنگ به حساب آمده‏اند.
 
در بین این دو نظریه قطبی و سایر نظریات در این باب، مجامع آکادمیک و نظریه‏پرداز در کشور ما، هنوز به قدر کافی به بازنگری لازم در مبانی علوم انسانی، که اقتصاد یکی از مهم‏ترین آنهاست، نپرداخته و علی‏رغم وجود مائده‏های ارزشمند در گنجینه‏ی فرهنگ و ارزش‏های بومی، بر سر سفره فرهنگ غربی نشسته است. به عنوان مثال، در مواجهه با پدیده‏ی بانک و بانک‏داری و مشروعیت آن، هنوز شبهاتی در چگونگی استفاده از این مولود نظام سرمایه‏داری و میزان انطباق آن با قوانین شریعت وجود دارد. هم‏چنین در مورد میزان و نحوه‏ی مداخله‏ی دولت در استفاده از ثروت‏های عمومی و مسایل نوپدیدی مانند محیط زیست و منابع طبیعی و ضرر و زیانی که آحاد جامعه از برداشت‏های بی‏رویه و خسارات جبران‏ناپذیر به ثروت ملی متحمل می‏شوند، نکات مبهمی وجود دارد. این‏ها از جمله مسائلی است که گرچه در شرع و قانون اساسی در مورد کلیات آن‏ها بحث شده اما در خصوص مصادیق و تطابق با مقتضیات دنیای جدید، به بازنگری و تعاریف مجددی نیاز دارند.
 
البته برای تبیین مفهوم جهاد اقتصادی، فرمایشات مقام معظم رهبری در حرم مطهر حضرت امام رضا(ع)، در کنار سایر رهنمودها و پیام‏های ایشان، خود بهترین مبین و مفسر مطلب بوده و نشان از آن دارد که در الگوی اسلامی، اولاً؛ «توسعه اقتصادی» هدف نهایی نیست، بلکه توسعه‏ی جهت‏دار، که ایشان با مفهوم «پیشرفت» از آن نام می‏برند، مطلوب نظام اسلامی است. ثانیاً این هدف‏گزاری با شاخصه‏هایی همراه است، از مهم‏ترین آن‏ها می‏توان «تحقق رشد هشت درصدی، افزایش بهره‏وری، کاهش نرخ بیکاری، توانمندسازی بخش خصوصی، رشد سرمایه‏گذاری، تقویت تعاونی‏ها و ایجاد زیرساخت‏های لازم برای رفع موانع تولید»، به عنوان مهم‏ترین اهداف اقتصادی کشور نام برد.
 
خوشبختانه دولت محترم نیز در این راستا، اصلاح نظام بانکی را در سال 1390(ش)، به عنوان یکی از محورهای مهم طرح تحول اقتصادی، در دستور کار خود قرار داده است. لذا می‏توان امیدوار بود که زمینه‏ی لازم برای اصلاح و کارآمد کردن یکی از مهم‏ترین نهادهای پولی و مالی کشور در سال جاری فراهم گردد.
این‏ها همه نشانه‏های مبارکی است که در کنار سایر نشانه‏ها، آینده‏ی درخشان و پرباری را در طلیعه‏ی سال جدید شمسی نوید می‏دهد. *
 
پی‏نوشت:
 
[1]- مشابه این تعبیر در «الگوی پیشرفت و عدالت» نیز مشاهده می‏گردد که علاوه بر رساندن مفهوم تخصصی، دارای بار ارزشی در ادبیات توسعه نیز هست. اصولاً اولین اقدام در الگوسازی را باید خلق واژگان جدید منطبق با ادبیات و فرهنگ خودی دانست..


یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)

تعداد کل صفحات : 44 ::         30   31   32   33   34   35   36   37   38   39   >  

جایگاه عدالت در جهاد اقتصادی

هرچند که پیشرفت معنای فراگیر و عامی دارد که شامل همه ابعاد وجودی انسان و جامعه می شود؛ ولی در نظر نخست همانند هرچیز دیگری معنای متبادر به ذهن، پیشرفت های مادی، اقتصادی و دنیوی است؛ چرا که این گونه پیشرفت ها به چشم می آید و همانند هر ملموس دیگری مورد توجه بیشتر قرار می گیرد.

پیشرفت و توسعه در تعریف آموزه های اسلامی باید همواره در سایه سار عدالت و به هدف تحقق بخشی آن باشد. از این رو در همه آموزه های اسلامی و قرآنی، هر حرکت بویژه اقتصادی می بایست با حاکمیت عدالت و در چارچوب آن انجام گیرد.

جهاد اقتصادی زمانی می تواند به ثمر نشیند و معنای واقعی بیابد که به قصد تحقق عدالت و در مسیر آن باشد، ولذا توسعه و پیشرفت بی عدالت به معنای فساد و پسگرد خواهد بود.

 

ابعاد جهاد اقتصادی

جهاد اقتصادی دارای ابعاد چندی است که تحقق همه جانبه آن به معنای رسیدن به جامعه ایمانی و تمدن اسلامی است. از جمله مهم ترین ابعاد جهاد اقتصادی می توان به جنبه های تولیدی آن یعنی تولید ثروت اشاره کرد که مهم ترین ابزار این تولید باید تولید ثروت از طریق تولید علم و تبدیل آن به فن آوری باشد.

تولید ثروت به معنای واقعی آن مسئولیت و ماموریت همگانی بشر بویژه مومنان است؛ زیرا ثروت واقعی به معنای ایجاد امکانات بهتر و بیشتر برای همگان جهت دستیابی به اهداف آفرینش است. چنین ثروتی به سبب آن که همراه با آبادانی زمین و مسئولیت خلافت الهی بشر و پروردگاری و ربوبیت اوست، نمادی از متاله و خدایی شدن است.(هود، آیه ۶۱) از این رو ثروت واقعی چیزی جز عبودیت و بندگی نیست؛ اما اگر این ثروت از حالت ابزاری به حالت تاصیل برسد و دنیا و مادیات برای بشر اصالت و ارزش واقعی یابد، خطرناک خواهد شد؛ زیرا جریانی را بر خلاف جریان اصیل آفرینش و اهداف آن پدید می آورد و زمینه های بی عدالتی و ستمگری و استکبار را فراهم می کند.

آنچه نصیب و بهره هر انسانی در دنیا و آخرت خواهد بود، سعی و تلاشی است که در مقام عمل و در جهت آبادسازی و آبادانی زمین انجام می دهد و حقیقت خود را در مقام خدایی و مظهریت پروردگاری نشان می دهد. هرچه انسان بیشتر و بهتر سعی کند، خود بهتری را به نمایش می گذارد و این خود بهتر و برتر است که آبادانی را برای همگان از موجودات و آفریده های هستی به ارمغان می آورد و آنان را به کمال شایسته و بایسته ایشان می رساند.

بنابراین، تولید ثروت از طریق تولید علم و تبدیل آن به فن آوری و تصرف و تغییرات در موجودات جهان، از مهم ترین مسئولیت های بشر در گیتی است و این یکی از جنبه های جهاد اقتصادی است که در آموزه های قرآنی بر آن تاکید شده است.

اما جنبه مثبت جهاد اقتصادی تنها در تولید ثروت از طریق تولید علم و تبدیل آن به فن آوری و تجاری سازی خلاصه نمی شود، بلکه از مهم ترین ابعاد جهاد اقتصادی توزیع عادلانه این ثروت است.

همان گونه که تولید ثروت می بایست به قصد ایجاد برابری و عدالت همگانی و دسترسی همگان به امکانات شدن های کمالی باشد، توزیع ثروت به شکل عادلانه نیز می باید مورد توجه قرار گیرد.

ضرورت توزیع عادلانه ثروت

در اقتصاد سرمایه داری، تولید ثروت ارزش دارد، ولی همان گونه که عدالت در تولید مورد توجه نیست، در مقام توزیع ثروت نیز از عدالت هیچ خبری نیست. تاکید بر جنبه عدالت در توزیع از آن جهت مهم تر است که در این مرحله، بی عدالتی بیشتر نمود می یابد؛ زیرا تولید ثروت نیازمند خبرگی و استعدادهای خاصی است و تنها خردمندان هستند که تولید واقعی ثروت را از طریق تولید علم و تبدل آن به فن آوری در اختیار دارند. خبرگان و خردمندان نیز بیشترین گرایش را به عدالت داشته و اهل انصاف هستند. در این میان اجحافی که صورت می گیرد در هنگام توزیع ثروتی است که تولید می شود؛ زیرا بسیاری از مردم به جهت تفکر استکباری و ستمگرانه خود، خواهان انباشت ثروت و تکاثر آن هستند و از توزیع عادلانه ثروت تولیدی جلوگیری می کنند، این جاست که جهاد اقتصادی معنای خاص می یابد و مدیریت اقتصادی در جهادی مضاعف می بایست از هرگونه خلل و اختلالی در توزیع ثروت جلوگیری به عمل آورد.

خداوند در آیاتی از جمله آیه ۷ سوره حشر از مانع جدی در سر راه جهاد اقتصادی به نام سرمایه داران و ثروت اندوزان و اغنیا سخن به میان می آورد. اینان مانع جدی در سر راه توزیع عادلانه ثروت هستند و اجازه نمی دهند تا سرمایه و ثروت در یک گردش سالم اقتصادی به جریان افتد.

آنان اگر بتوانند می کوشند تا در همان آغاز منابع تولید ثروت از جمله ثروت های خدادادی زمین را در اختیار گیرند و با اعمال نفوذ از گردش سالم اقتصادی جلوگیری کنند. از این رو جهاد اقتصادی زمانی تحقق می یابد که ثروت های خدادادی به درستی در میان همگان توزیع شود و امکان دسترسی همه اقشار جامعه و مردم به منابع تولید فراهم آید. بر این اساس خداوند قوانینی را برای مهار تجاوز سرمایه داران پدید آورده است که از جمله آن قانون فی و انفال است. براساس این قانون الهی، منابع خدادادی چون معادن و دریاها و جنگل ها و نهرها و رودها و مانند آن در اختیار دولت اسلامی قرار می گیرد تا با توزیع عادلانه این منابع در میان اقشار مستضعف و فقیر جامعه، امکان بهره مندی از ثروت برای ایشان نیز فراهم آید.

بنابراین، در جهاد اقتصادی می بایست به این جنبه توجه شود که همگان بویژه اقشار فقیر و مستضعف جامعه بتوانند از منابع تولید بهره مند شده و آن را به کار گیرند.

البته روش های دیگری نیز برای مهار و مدیریت ثروت از سوی خداوند و اسلام بیان شده است که از جمله می توان به زکات و خمس و دیگر انفاق های مالی اشاره کرد. این قوانین کمک می کند تا توزیع ثروت به شکل عادلانه در جامعه بشری صورت بگیرد.

ثروت، ابزار اصلاح و آبادی

براساس آموزه های اسلامی هرگونه توسعه و پیشرفت زمانی صحیح و مناسب و اصلاح گرانه خواهد بود که در چارچوب عدالت و مبتنی بر آن باشد. بنابراین، اگر توسعه و پیشرفتی در جامعه با ظلم و ستم به اقشار پایین دست و ضعیف جامعه انجام گیرد، پیشرفت نبوده بلکه از آن به فساد و پسرفت یاد می شود.

گنج های قارونی و ثروت انباشته در هر جامعه اگر در راستای رشد و توسعه و پیشرفت همگانی جامعه نباشد، از مسیر جهاد اقتصادی بیرون خواهد بود؛ چرا که چنین انباشت ثروتی به جای این که موجبات رشد و بالندگی فرد و جامعه شود، موجبات نابودی و تباهی خواهد شد.

بیماری ای که از طریق تفکر قارونی در جامعه ایجاد می شود، نه تنها مسیر حرکت های اقتصادی را منحرف می کند و از اهداف و فلسفه آفرینش بازمی دارد، بلکه موجب می شود تا جامعه به نوعی خودباختگی برسد و انباشت بیشتر ثروت به یک بیماری همگانی تبدیل شود. این بدان معنا خواهد بود که ثروت به جای این که موجب آبادانی اهل زمین شود و خلافت انسانی را تثبیت کند، سبب فساد و تباهی جامعه و انسان می شود.

اما اگر ثروت به درستی در جایگاه واقعی خود شناخته و مورد استفاده قرار گیرد، در آن صورت است که ثروت به ابزار اصلاح فرد و جامعه و کمال زمین و آبادانی آن تبدیل می شود. این آن چیزی است که می باید در جهاد اقتصادی همواره مدنظر قرار گیرد.



یک شنبه 18 اردیبهشت 1390  توسط رضا کرمی | نظرات (0)





عدالت
جهاد اقتصادی
عدالت اقتصادی
ريشه کني «ربا»
عدالت امام علی(ع)
نفی سرمایه سالاری
جهاد براي رشد اقتصادي
مبارزه با مفاسد اقتصادی
موانع تحقق جهاد اقتصادی
آموزه های اقتصادی اسلام
مفهوم­شناسی جهاد اقتصادی
جهاد اقتصادي با محوريت بازرگاني خارجي
آرایش جهادی اقتصاد كشور
اخلاق‌گرايي و بي‌توجهي به علم اقتصاد
دانلودکتاب مفید اقتصادی
مفهوم و الزامات جهاد اقتصادی

رضا کرمی

كل بازديدها : 577408
كل مطالب : 745

تعداد كل نظرات : 30

تاريخ ايجاد وبلاگ : چهارشنبه 10 فروردین 1390 

آخرين بروزرساني : شنبه 28 اردیبهشت 1392 

RSS 2.0 این صفحه را به اشتراک بگذارید