( حاج میرزا حبیب خراسانى ت : 1266 ه و: 1327 ه . ق )
	
	اى گلرخ دلفریب خود کام ----- وى دلبر دلکش دل آرام
	شد وقت که باز دور ایام ----- گامى بزند موافق کام
	برخیز تو نیز آسمان وار ----- یکروز به کام ما بزن گام
	بستان و بده بگو سرودى ----- برخیز و برو بیا بزن جام
	چون خرمن گل به عشوه بنشین ----- چون سرو روان به جلوه بخرام
	از شام به عیش کوش تا صبح ----- وز صبح به طیش باش تا شام
	امروز بگو مگر چه روز است ----- تا گویمت این سخن به اکرام
	موجود شد از براى امروز ----- آغاز وجود تا به انجام
	امروز ز روى نص قرآن ----- بگرفت کمال ، دین اسلام
	امروز به امر حضرت حق ----- شد نعمت حق به خلق اتمام
	امروز وجود، پرده برداشت ----- رخساره خویش جلوه گر داشت
	امروز که روز دار و گیر است ----- مى ده که پیاله دلپذیر است
	چون جام دهى به ما جوانان ----- اول به فلک بده که پیر است
	از جام و سبو گذشت کارم ----- وقت خم و نوبت غدیر است
	برد از نگهى دل همه خلق ----- آهوى تو سخت شیرگیر است
	در عشوه آن دو آهوى چشم ----- گر شیر فلک بود،اسیر است
	در چنبر آن دو هندوى زلف ----- خورشید سپهر،دستگیر است
	مى نوش که چرخ پیر امروز ----- از ساغر خورپیاله گیر است
	امروز به امر حضرت حق ----- بر خلق جهان على امیراست
	امروز به خلق گردد اظهار ----- آن سر نهان که درضمیر است
	آن پادشه ممالک جود ----- در ملک وجود بر سریراست
	چندان که به مدح او سرودیم ----- یک نکته ز صدنگفته بودیم
	 
 [شنبه 18 آبان 1392 ]  [8:20 PM]  [ ]






 




