زندگاني امام علي ، فریاد رس خلیفه

اصبغ بن نباته می‏گوید: وقتی که عثمان به علت کردار وی (که بر خلاف سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود) توسط مردم در محاصره قرار گرفت، او برای علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) چنین نوشت: اما بعد؛
به یقین، آب از قله کوهی، که نباید آب آن را فرا گیرد، گذشته (یعنی آب از سرگذشت و کارد به استخوان رسیده) و تنگ شتر به نزدیک پستانش رسیده (تنگ شتر از زیر شکم به نزدیک پستان رسید یعنی، کار از کار گذشته و قابل تغییر و اصلاح نیست) و کار من از حد بیرون شده است و در من کسی طمع کرده که چیزی مانع آن نیست پس اگر تو خورنده‏ای، بهترین خورنده باش، و گرنه مرا دریاب که پاره پاره می‏گردم.(763)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، هلاکت ظالم ، حتمی است

در یکی از جنگ‏های، یکی از شجاعان دشمن، یکی از افراد بنی هاشم را به جنگ با خود دعوت کرد، ولی او پاسخ مثبت نداد. حضرت علی (علیه‏السلام) به او فرمود: چرا از پیکار با او خودداری می‏کنی؟! او جواب داد: این شخص (اشاره به قهرمان دشمن) از یکه سواران دلیر عرب است، ترس از آن دارم که بر من پیروز گردد. امام علی (علیه‏السلام) فرمود: او به حساب اینکه در سپاه دشمن است بر تو ظلم کرده است، اگر با او نبرد کنی، بر او پیروز خواهش شد، بدانکه اگر کوهی به کوه دیگر ظلم کند، ظلم کننده مغلوب شده و به هلاکت می‏رسد.(762)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، مرد ، مردان عالم

عوانه می‏گوید: وقتی لشگریان حضرت علی (علیه‏السلام) در جنگ جمل سیاه گمراه عایشه را شکست داده و جنگ به پایان رسید. حضرت علی (علیه‏السلام) به عایشه فرمود: ای حمیرا، کار خدا را با خود چگونه دیدی؟ عایشه جواب داد: یا علی (علیه‏السلام) اکنون که بر ما تسلط یافتی (در اسارت تو هستم) یعنی: جوانمردی و نما و مرا ببخش!(761)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، توصیف مرگ

امام حسین (علیه‏السلام) فرمود: روزی شخصی به امیرالمؤمنین علی (علیه‏السلام) عرض کرد: یا علی (علیه‏السلام) مرگ را برایم وصف کن. حضرت فرمود: با مرد آگاهی روبرو شده‏اید، مرگ یکی از سه امری است که بر آدمی وارد می‏شود؛ یا نوید و بشارت به نعمتهای جاودان است و یا خبری است به عذاب همیشگی و یا اندوهگین نمودن و ترسانیدن است، کار شخص محتضر مبهم یم باشد زیرا نمی‏داند جزو کدامیک از این سه گروه خواهد بود؛ اما انسانی که دوستدار و مطیع ما باشد به نعمتهای جاودان نوید داده شده و دشمنانی که با ما سر ستیز دارند عذاب ابدی در پیش خواهند داشت و اما آن کس که وضعش معلوم نیست و نمی‏داند سرانجامش چه خواهد شد؛ مؤمنی است که به زیان خود زیاده روی نموده و مشخص نیست سرانجامش به کجا خواهید کشید خبر مبهم و ترسناکی به او می‏رسد ولی خداوند هرگز او را با دشمنان ما برابر نخواهد کرد و به شفاعت ما؛ او را از جهنم بیرون می‏آورد پس کار نیک انجام دهید و خدا را اطاعت کنید مطمئن نباشید و سزای گناه را از طرف خدا ناچیز نشمارید زیرا شفاعت شامل حال مسرفین نخواهد شد مگر بعد از سیصد هزار سال.(760)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، علی در کربلا

امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) در سفری چون به زمین کربلا رسید نگاهی به زمین کربلا نمود و فرمود:
‏مناخ رکاب مصارع عشاق شهداء لا یسبقهم من کان من قبلهم و لا یلحقهم من بعدهم؛ (در این سرزمین، محل خواب گاهی می‏شود از سوارانی؛ و محل کشتاری از عاشقین؛ و در این زمین شهیدانی می‏باشند که گذشتگان از آنان پیشی ندارند و آیندگان هم به مقام این شهدای کربلا نمی‏رسند.(759)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، دستور حکومتی به فرماندار بصره

حضرت علی (علیه‏السلام) در نامه‏ای به زیاد بن ابیه که سمت جانشینی عبدالله بن عباس را به عنوان حاکم بصره بر عهده داشت دیدگاه یک مدیر را در مسائل اقتصادی کشور گوشزد می‏کند و می‏فرماید: ‏فدع الاسراف مقتصد او اذکر فی الیوم غدا و امسک من المال بقدر ضرورتک و قدم الفضل لیوم حاجتک(758)؛ زیاده روی را واگذار و تعادل و میانه روی در مسائل اقتصادی را پیشه خود ساز، از همین امروز به فکر فردا باش و از امکانات خود به مقدار ضرورت استفاده کن و پس انداز افزوده را با برنامه‏ای منظم به خاطر روز نیازمندی دنیا و آخرتت به آینده اختصاص بده.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، کسی که فرمانش را نمی برند آخر چه کند

وقتی به حضرت علی (علیه‏السلام) خبر رسید که ارتش معاویه بر شهر مرزی انبار حمله کرده‏اند و فرماندار آنجا را بنام حسان بن حسان به شهادت رسانده‏اند و آنچه در شهر بوده به یغما برده‏اند وی خشمگین از کوفه بیرون آمد و آنچنان آشفته و ناراحت بود که به خود توجه نداشت به گونه‏ای که لباسش به زمین کشیده می‏شد و مروان نیز در پی آن بزرگوار روان شدند. حضرت شتابان می‏رفت تا به محل نخیله که میدان بسیح و محل سان لشکر کوفه بود رسید در آنجا بر مکان مرتفعی از زمین ایستاد و این سخنرانی پرسوز و گداز را ایراد نمود.
ابتدا با ستایش پروردگار و درود بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم لب گشود و آنگاه فرمود... من در شب و روز در آشکار و نهان بارها نغمه فداکاری را در گوشهای سنگین شما نواختم و شما را به نبرد بی‏امام با آنان فرا خواندم... هم اکنون بار دیگر آن را تکرار می‏کنم شاید با این دم گرم من خون نیم مرده و سرد و لخته شده در شریانهایتان به جریان افتد... وه که چه سست عنصر بودید و در پاسخ دعوت من به بهانه‏های شرم آور، بار وظیفه خود را بر دوش یکدیگر نهادید و به امید هم نشستید و هر کدام انتظار پیشگام شدن دیگری را کشیدید... این مرد غامد (سفیان بن عوف از قبیله بنی عامر در یمن فرمانده لشگر معاویه) است که با سپاهیان خود به شهر انبار (شهری در کنار شرقی فرات مقابل هیت که در جانب غربی فرات است) حمله کرده است... قسم به آفریدگاری که جانم به اراده و اختیار اوست گزارش تکان دهنده‏ای به من رسیده که یکی از سپاهیان ایشان بر دو تن از زنان که یکی مسلمان و دیگری زن غیر مسلمانی که پناهنده به مسلمین بوده حمله ور شده و زیورهای زنانه آنان را با کمال قساوت به تاراج برده و آن دو زن برای نجات خود هر چه سوز دل را با قطرات اشک آمیختند کسی به فریادشان نرسیده، آنگاه آنها با غنائم فراوان برگشتند در حالی که کوچکترین زخمی بر نداشته‏اند. آه که اگر مرد مسلمانی از شنیدن این ماجرای دلسوز از فرط خجلت در دم بمیرد و سر به خاک تیره فرو برد به نظر من نه تنها بر او سرزنش نیست بلکه چنین مرگی را سزاوار است... وقتی که در زمستان با آنها بجنگید با لحنی که نماینده سستی شما بود گفتید: اینک بوران سرما است، هنگامی که در تابستان گفتم؛ به نبرد با ایشان برخیزید؛ پاسخ دادید: گرمای تابستان بیداد می‏کند به ما مهلت بده تا فشار گرما کمتر شود... سپس با لحنی پرخاشگرانه فرمود: ای مرد نمایانی که اثری از مردانگی در شما (فکر و روحتان) نیست با شما هستم شمائی که همچون پرده نشینان و عروسان تازه به حجله رفته که برای هر چیزی منتظر کمک هستند، به خدا قسم با سرپیچی و نافرمانیهایتان فکر و نقشه‏ام را تباه ساختید.
کسی که فرمانش را نمی‏برند چه می‏تواند بکند، سه بار این جمله را تکرار کرد، در این هنگام مردی به همراه برادرش برخاست و عرض کرد: یا علی علیه السلام من و این برادرم چنانچه که خداوند از قول موسی بازگو نموده رب انی لا املک الا نفسی و اخی؛ پروردگارا هر آینه من مالک نیستم مگر نفس خود و برادرم را(756)
به خدا قسم هر چه فرمان دهی اجرا خواهیم کرد اگر چه مجبور باشیم از میان شعله‏های سوزان آتش چوب درخت غضا و بر روی خارهای جانگزای قتاد (درخت پر تیغی است) بگذریم؛ حضرت برای آنها دعای خیر کرد و آنگاه فرمود: به کجا خواهید رسید از آنچه من خواسته‏ام و آنگاه از جایگاه خود پایین آمد.(757)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، انواع رفیق

امام باقر (علیه‏السلام) فرمود: مردی در بصره در حضور امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) به پا خواست و گفت: یا امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) درباره رفیقانی که به منزله برادر هستند؛ جملاتی (راهنمایی) بفرمایید. آنگاه حضرت فرمود: برادران دو گونه‏اند یکی برادران مورد اعتماد و دیگر برادران ظاهر ساز.
امام برادران مورد اعتماد به منزله دست و بال و خانواده و ثروت تو هستند اگر به برادرت اعتماد داری به نفع او از کمک مالی و بدنی دریغ مدار... و اما برادران ظاهر ساز از لذت معاشرت با آنان بهره‏مند خواهی شد و حتماً این رشته را از آنان مبر و بیش از این هم از دور نشان توقع مدار و بهر مقدار که آنان با تو خوشرو و شیرین زبان باشند تو نیز چنان باش.(755)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، دستور حکومتی به فرمانداران

امام متقین حضرت علی (علیه‏السلام) در دستور کاری خود که به مالک اشتر داده است او را در واگذاری مدیریتها به افراد چنین دستور می‏دهند: ‏واجعل لراس کل امر من امورک راسا منهم لا یقهره کبیرها و لا یتشتت علیه کثیرها(754) ای مالک، برای هر کاری از کارهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی خود مدیر و رئیسی را تعیین کن مدیری که دارای این دو ویژگی باشد:
1- بزرگی و عظمت کار، او را ناتوان و مغلوب نسازد. 2- زیادی و تراکم کار، او را پریشان و رنجورش ننماید.
و در نامه‏ای دیگر که علی (علیه‏السلام) به قثم بن عباس فرماندار مکه می‏فرماید: طبق یک سلسله گزارشات مطمئن جمعی از مزدوران و فریب خوردگان حکومت معاویه برای تبلیغات سوء و ایجاد شکاف و درگیری ما بین مسلمانان در ایام حج به مکه اعزام شده‏اند تو باید به این تذکرات عمل کنی:
895 شروع و اتمام 930
‏فاقم علی ما فی یدیک قیام الحازم الصلیب... و لا تکن عند النعماء بطرا و لا عند الباساء فشلاً؛ در برابر این توطئه‏ی خائنانه باید: 1- در مسند مدیریت و حکومت مکه که به تو واگذار شده است، سخت مقام و پایدار باشی، مقاومتی مداوم همراه با درایت و لطافت.
2- در چنین شرایطی اسیر دست خوشیهای فراوان نشوی که نتیجه‏ای جز غفلت و فراموشی و سرکشی و خود بزرگ بینی نخواهد داشت.
3- به هنگام هجوم سختیها و ناگواریها دلباخته و هراسان مباش که در مدیریت خود با شکست و ناکامی روبرو خواهی شد.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، علی و بیت المال

هارون بن عنتره گفت: پدرم برایم گفت: که من در یکی از روستاهای نزدیک نجف بنام خورنق خدمت امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) رسیدم و دیدم که لباس کهنه‏ای در بر دارد و از سرما می‏لرزد به او گفتم: ای امیرمؤمنان! خداوند بیت المال را در اختیار تو قرار داده و معامله‏ای می‏کنی؟ آن حضرت فرمود: به خدا قسم من از اموال شما هیچ استفاده‏ای (شخصی) نکرده‏ام و این لباسی را که بر تن می‏بینی با خودم از مدینه آورده‏ام و غیر از این هم چیزی ندارم.(753)
هارون می‏گوید: من با صدای بلند گفتم: یا علی (علیه‏السلام) هوا سرد است، خیل هم سرد است این سرما انکارپذیر نیست. حضرت تبسمی کرد و گفت: راست می‏گویی هوا سرد است من سرما هوا را احساس می‏کنم، من سرما را انکار نمی‏کنم... ولی هوا هر چه سرد باشد از صبر و شکیبایی من زیادتر نیست من می‏توانم بر سرمای بیشتری هم بردبار و شکیبا باشم.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، علی و فروش شمشیر

روزی حضرت علی (علیه‏السلام) به بازار رفت و شمشیر خود را در معرض فروش قرار داد و فرمود: به خدا قسم اگر پول یک لباس را داشتم این شمشیر را که بارها غم و اندوه را از چهره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم زدوده است نمی‏فروختم.(752)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، ساده زیستی

ابن اعرابی گفت: حضرت علی (علیه‏السلام) در زمانی که حاکم مسلمین بود وارد بازار شد و پیراهنی را به سه درهم خریداری کرد و همانجا پوشید. لیکن دین آستین آن مقداری بلند است به خیاط فرمود: بلندی این آستین را قطع کن، خیاط مقداری که بلند بود را جدا کرد و به حضرت عرض کرد: اجازه دهید آن را بدوزم و محل قطع شده را دوخت بگیرم؟ حضرت فرمود: نه؛ این را فرمود؛ و در حالی که محل بریدگی پیراهن ریشه ریشه بود حرکت کرد و رفت و با خود گفت: همین ترا کافی است. نقل کرده‏اند روزی دیگر علی (علیه‏السلام) دو لباس ضخیم و زبر خریداری کرد و به غلام خود قنبر فرمود: ای قنبر! یکی از این دو لباس را انتخاب کن قنبر یکی از آنها را انتخاب کرد و خود آن حضرت دیگری را پوشید ولی چون آستین آن لباس بیش از اندازه بلند بود اضافه آن را قطع کرد.(751)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، از پسرم انتظار نداشتم

در سال 37 یعنی سال دوم خلافت امیرالمؤمنین علی (علیه‏السلام) امام حسین (علیه‏السلام) جوانی سی و سه ساله بود. روزی امام حسین (علیه‏السلام) جوانان و دوستان خود را، که نوبت ایشان بود به پذیرائی دعوت کرد ولی در سفره حضرت جز چند قطعه نان چیزی قرار نداشت. امام حسین (علیه‏السلام) به قنبر فرمود: از این چند مشک عسل که به بیت المال رسیده ظرفی برای ما بیاور تا این مهمانی را برگزار کنم. قنبر اطاعت کرد و یک ظرف عسل برای امام حسین (علیه‏السلام) آورد علی (علیه‏السلام) در سرکشی خود از بیت المال دریافت که مشک عسل‏ها دست خورده است. لذا از قنبر سؤال کرد. قنبر عرض کرد: به فرمان امام حسین (علیه‏السلام) او را به حق عموی خود جعفر طیار قسم داد، تا خشمش اندکی آرام گرفت و بعد به همان ترتیبی که قنبر را مورد بازجویی قرار داده بود امام حسین (علیه‏السلام) را بازجویی کرد و فرمود: آیا تو دستور داده‏ای که به مشک‏های عسل قنبر دست بزند. امام حسین (علیه‏السلام) عرض کرد: بله یا امیرالمومنین، امام: مگر نمی‏دانستی که این عسلها برای عموم مسلمین است، عرض کرد: بلی می‏دانستم یا امیرالمومنین؛ ولی من خود یک فرد از افراد مسلمانانم و بقدر سهم خود آن هم برای پذیرایی از مهمانانم از عسل برداشتم. علی (علیه‏السلام) نگاهی به امام حسین (علیه‏السلام) انداخت و فرمود: از پسرم انتظار نداشتم پیش از آنکه مسلمانان به سهم خود برسند او سهم خویش را بردارد و بعد با لحنی خشم آلود اضافه کرد، اگر ندیده بودم بر این لبها که داری رسول خدا بوسه می‏زد دستور می‏داد لبهای تو را به چوپ ببندند سپس امام علی (علیه‏السلام) دستور داد عسل دیگری بخرند و به بیت المال برگردانند.


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، اولین فتح به دست امام حسین

جنگ صفین از جنگ‏های بزرگی است که در زمان خلافت علی (علیه‏السلام) در سال 36 تا 38 هجری بین سپاه علی (علیه‏السلام) با سپاه معاویه، در سرزمین صفین (نواحی شام) واقع شد. نخستین کاری که معاویه انجام داد این بود که گفت: چون عثمان را تشنه کشتند، آب را به روی سپاه علی (علیه‏السلام) ببندید، همان دستور انجام شد و سپاه معاویه مرکز آب را گرفتند این موضوع باعث شد که آب به سپاه علی (علیه‏السلام) نرسید و تمام شد و تشنگی بر سپاهیان چیره گشت. می‏نویسند: چندین گردان سواره نظام، از سوی علی (علیه‏السلام) به سوی آن مرکز رفتند تا آب را بگشایند ولی موفق نشدند و بازگشتند. در این وقت امام حسین (علیه‏السلام) که 33 سال داشت پدر را اندوهگین یافت و نزد پدر رفت و اجازه خواست که خود همراه جمعی به میدان برود. امام علی (علیه‏السلام) اجازه داد آن بزرگوار همراه جمعی از سواران به سوی قرارگاه ابو ایوب که محافظین آن بودند روانه شدند، آنگاه آنچنان عرصه را بر او تنگ کردند، که ابو ایوب و همراهانش، ناگزیر گریختند و شریعه آب بدست امام حسین (علیه‏السلام) و همراهانش افتاد و بعد آن حضرت نزد پدر آمد و جریان را به عرض رساند و این نخستین فتحی بود که در جنگ صفین انجام گرفت.(750)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0

زندگاني امام علي ، دستگیری قاتل علی

عبدالرحمن بن ملجم لعنة الله، از باقیمانده‏های خوارج نهروان بود، او که از کوفه فرار کرده بود، طبق توطئه‏ای که با همدستان خود، در مکه، طرح آن را به عهده گرفته بود مخفیانه به کوفه آمد، و سرانجام صبج شب نوزدهم ماه رمضان چهلم هجرت ضربت خود را بر فرق مقدس علی (علیه‏السلام) وارد ساخت (که علی (علیه‏السلام) بستری شد و شب 21 همان سال به شهادت رسید) ابن ملجم لعنة الله پس از ضربت زدن پا به فرار گذاشت، یکی از مسلمانان که از قبیله همدان بود و ابوذر نام داشت، او را دنبال کرد، به او رسید سپس لباس ابن ملجم را که در دست داشت، بر سر او انداخت، و آنگاه او را به زمین زد و شمشیرش را از دستش گرفت، و او را نزد امیرمؤمنان علی (علیه‏السلام) آورد. وقتی که چشم علی (علیه‏السلام) به ابن ملجم لعنة الله افتاد، فرمود: ‏النفس بالنفس‏ (این جمله در آیه 45 سوره مائده آمده و منظور قصاص قتل است که قاتل باید به قتل برسد). سپس فرمودند: اگر من از دنیا رفتم، همانگونه که او مرا کشت، او را به قتل برسانید، و اگر از این ضربت، سالم ماندم، رأی خود را خواهم داد. ابن ملجم لعنة الله (این خبیث ناپاک) گفت: سوگند به خدا، من این شمشیر را به هزار دینار خریده‏ام و با هزار درهم زهر، آنرا مسموم نموده‏ام، در این صورت اگر این شمشیر به من خیانت کند (یعنی باعث قتل نشود) نفرین بر آن باد.
مردم او را از کنار بستر علی (علیه‏السلام) دور کردند و از شدت ناراحتی نسبت به او با دندانهای خود، گوشت بدن او را بریده بریده می‏کردند و می‏گفتند: ای دشمن خدا، این چه کاری بود که کردی؟ تو امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و سلم را به عزا نشاندی تو بهترین انسان‏ها را کشتی.
او خاموش بود، سخنی نمی‏گفت: او را بزندان افکندند. سپس مردم به حضور امیرمؤمنان (علیه‏السلام) آمده و با احساسات پر شور عرض کردند: ما گوش بفرمان شما هستیم، هر گونه فرمان دهی، همان را در مورد این دشمن خدا (ابن ملجم) اجرا می‏کنیم، چرا که او باعث هلاکت امت و تباهی دین شده است.
علی (علیه‏السلام) فرمود: اگر زنده ماندم، رأی خود را خواهم گفت، و اگر از دنیا رفتم با او همانگونه رفتار کنید که با قاتل پیامبر، رفتار می‏شود. نخست او را بکشید، سپس بدنش را با آتش بسوزانید. پس از شهادت علی (علیه‏السلام) به امر امام حسن (علیه‏السلام) او را کشتند و سپس ام هیثم که از زنان قهرمان طایفه نخع بود پیکر ناپاک او را به آتش کشید.(749)


ادامه ندارد




نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0