خواسته عاشق - تنها در میان تن ها چه عاشقانه مانده ام...

چهارشنبه 29 مهر 1388  ساعت 2:23 AM
                                   

 

 {تنها میان تن ها چه عاشقانه مانده ام}
.

.

تنها میان تن ها چه عاشقانه مانده ام

 

در بیهودگی انتظار پیوستن به تو چه بی صبرانه مانده ام

 

چه خوانه دوریت را بر سردر خانه نوشته اند

 

و من در نخواندن آن چه پافشارانه مانده ام

 

چه بسیار است دورویی ها ، فراموش کردن ها و گفتن ها

 

و من در این هم همه چه صادقانه مانده ام

 

رفیقان با نارفیقی خود رفیقند

 

من هنوز با آنان چه دوستانه مانده ام

 

خاستگاه من کجاست که من آن جا قنودن خواهم

 

من در پیمودن آن چه عاجزانه مانده ام

 

تنها میان تنها چه عاشقانه مانده ام

 بقیه شعرها در ادامه مطلب...



 

 

اين‌ روزها

اينگونه ‌ام، ببين؛

دستم، چه‌ کند پيش‌ می‌رود، انگار

هر شعر باکره‌ای را سروده‌ام

پايم‌ چه‌ خسته‌ می‌کشدم، گويی

کت‌‌ بسته‌ از خم‌ هر راه‌ رفته‌ام

تا زير هر کجا

حتی شنوده‌ام

هر بار شيون‌ تير خلاص‌ را

ای دوست‌

اين‌ روزها

با هرکه‌ دوست‌ می‌شوم‌ احساس‌ می‌کنم

آنقدر دوست‌ بوده‌ايم‌ که‌ ديگر

وقت‌ خيانت‌ است‌

انبوه‌ غم‌ حريم‌ و حرمت‌ خود را

از دست‌ داده‌ است

ديريست‌ هيچ‌ کار ندارم‌

مانند يک‌ وزير

وقتی که‌ هيچ‌ کار نداری

تو هيچ‌‌ کاره‌ای

من‌ هيچ ‌‌کاره‌ام‌ يعنی که‌ شاعرم

گيرم‌ از اين‌ کنايه‌ هيچ‌ نفهمی

اين‌ روزها

اينگونه‌ام

فرهاد واره‌ای که‌ تيشه‌ی‌ خود را

گم‌ کرده‌ است‌

آغاز
 انهدام‌ چنين‌ است‌

اينگونه‌ بود آغاز انقراض‌ سلسله‌ مردان.

ياران...

وقتی صدای حادثه‌ خوابيد

بر سنگ‌ گور من‌ بنويسيد

يک‌ جنگجو که‌ نجنگيد

اما... شکست‌ خورد

 نگاشته شده توسط مرتضی اکبری نظرات 0 | لینک مطلب

Powered By Rasekhoon.net