راسخون ، يار هميشه همراه
متفاوت اما جالب ! 
ایمیل مدیریت
نویسنده وبلاگ
لینک دوستان

سلام

با مقاله اي ديگر در خدمتتون هستم

ايندفعه يك مقاله ادبي براتون اوردم كه ميدونم اگه بخونيد خوشتون مياد.چون اين مقاله زياده اونو بخش بخش كردم كه به مرور براتون ميزارم كه استفاده كنيد.اين مقاله در مورد صنايع لفظي بديع است.


بيت ومصرع:

 

حداقل سخن موزون يك مصراع وحداقل شعريك بيت است.يك نيمه، ازبيت رامصراع ومصرع مي گويندپس هربيتي داراي دومصراع است

 

بيت مصرع:

 

چون قافيه درهردومصراع يك بيت رعايت شده باشد،آن بيت رامصرع يعني مقفي واين عمل را تصريح مي گويند.چنان چه دراين ابيات:

 


بني آدم اعضاي يك ديگرند

كه درآفرينش زيك گوهرند

چوعضوي به درد آورد روزگار

دگرعضوها را نماند قرار

توكزمحنت ديگران بي غمي

نشايد كه نامت نهند آدمي

 

مطلع ومقطع:

 

بيت اول غزل وقصيده رادراصطلاح شعرا،مطلع وبيت آخررامقطع مي گويند.ودرمطلع شرط است كه مطلع باشد.

 

تخلص:

 

كلمه تخلص دراصطلاح شعرا به دومعني است.

1. نام شعري شاعركه شبيه اسامي خانوادگي است،ازقبيل:فردوسي، منوچهري،سعدي،نظامي،حافظ،جامي و...

2. تخلص قصيده به معني گريز، زدن وانتقال يافتن ازپيش درآمد تشبيب وتغزل به مديحه يا مقصود ديگراست.

چنانچه درضمن تشبيب اشاره كرديم، تخلص نيزمانند تشبيب يكي ازاركان مهم قصيده ومحل هنرنمايي شاعراست.وبدين سبب حسن تخلص را يكي ازصنايع مهم بديع شمرده اند

.


 

تشبيب ، نسيب ، تغزل:

 

تشبيب دراصطلاح شعرا، قسمت پيش درآمد اوايل قصيده است كه مقدمه اي درذكرمحاسن محبوب وحكايت حال عشق ياعاشقي ياوصف مناضرطبيعي ازقبيل بهاروخزان وطلوع وغروب خورشيدوماه وستارگان وكوه ودريا ودشت وصحرا و...ساخته آنگاه به مناسبتي لطيف وبيان گرم وگيرا،كه انگيخته نيروي ذوق وتخيل شاعرانه است، ازآن مقدمه به اصل مقصود ازقبيل مدح وستايش يا تهنيت يا تعزيت ونظايرآن پرداخته باشند.پس تشبيب درحقيقت پيش آهنگ قصيده وپي ـ

 

ريزي وزمينه سازي شاعراست براي بيان مقصود.تشيبب قصيده را دراصطلاح نسيت وتغزل نيزمي گويند.وآن بخش ازقصيده را كه ازتشبيب ونسيت به مدح يامقصود،ديگرانتقال يافته وبه اصطلاح معروف گريززده باشد حسن تخلص و حسن مخلص و حسن خروج مي نامند.تشبيب يكي ازاركان مهم قصيده است وبعضي حسن تشبيب را، ازصنعت هاي مستقل بديع دانسته وبرخي آن را،ازفروع حسن مطلع را داخل درحسن ابتدا شمرده اند:

اي دل من تورابشارت باد

كه تورا من به دوست خواهم داشت

توبدو شادمانه اي به جهان

شاد باد آن كه توبدويي شاد

تانگوييكه مرمرا مفرست

كه كسي دل به دوست نفرستاد

دوست ازمن تورا،همي طلبد

روبردوست هرچه باداباد

دست وپايش ومسكن كن

زيرآن زلفقان چون شمشاد

تا ز بيداد چشم اوبرهي

ازلب لعل او بيابي داد

زلف اوحاجب لب است ولبش

نپسندد به هيچ كس بيداد

خاصه برتوكه فزون زعدد

آفرين هاي خواجه داري ياد

 

غزل:

 

غزل دراصطلاح شعراي فارسي، اشعاري است بريك وزن وقافيت با مطلع مصرع كه حد، معمول متوسط مابين پنج بيت تادوازده بيت باشد وگاهي بيشتر ازآن تا حدود پانزده وشانزده بيت وبه ندرت تا نوزده بيت نيزگفته اند.اما ازپنج بيت كمتر،چون سه،چهاربيت باشد مي توان آن راغزل ناتمام گفت وكمترازسه بيت رابه نام غزل نشايد ناميد.كلمه غزل دراصل لغت به معني عشق بازي وحديث عشق وعاشقي كردن است، وچون اي نوع شعربيشترمشتمل برسخنان عاشقانه است آن راغزل ناميده اند وليكن درغزل سرايي حديث مغازله شرط نيست بلكه ممكن است متضمن ، مضامين اخلاقي و دقايق حكمت ومعرفت باشد و ازاين نوع غزل هاي عارفانه وحكيمانه نيزبسيار داريم كه نمونه آن را نقل خواهيم كرد.فرق بين غزل وتغزيل قصيده آن است كه ابيات تغزل بايد همه مربوط به يك موضوع ويك مطلب باشد، امادرغزل تنوع مطلب ممكن است چندان كه آن را شرط غزل دانسته اند.غزل هرقدرلطيف تروپرسوزوحال ترباشد، مطبوع تروگيرنده تراست، وهمان اندازه كه درقصيده فخامت وجزالت مطلوب است درالفاظ ومعاني غزل بايد رقت و لطافت به كار برد وازكلمات وحشي وتعبيرات خشن وناهموار سخت احترازكرد

 

حسن تخلص در غزل:

 

صنعت حسن تخلص چنان كه، پيش دانستيم بيشتردرنوع قصيده معمول است، وگاه باشد كه آن را درغزل نيزبه كار ببرند، اما به اين ترتيب كه درابيات آخرغزل گريز به متن كرده يكي دو بيت درستايش ممدوح بگويند وغزل رابه دعاي او يا بيت غزلي ديگرختم كنند، به اين ترتيب كه گاهي مديحه درحكم جمله معترضه باشد.

مثالي ازغزل ، سروده حافظ:

ياري اندركسي نمي بينيم ياران راچه شد ؟

دوستي كي به آخرآمد ، دوستداران را چه شد ؟

آب حيوان تيره گون شد ، خضرفرخ پي كجاست ؟

خون چكيد ازشاخ گل ، باد بهاران را چه شد ؟

كسي نمي گويد كه ياري داشت حق دوستي

حق شناسان راچه حال افتاد ؟ ياران را چه شد ؟

لعلي ازكان مروت برنيامد سال هاست

تابش خورشيد و سعي باد وباران را چه شد ؟

شهر ياران بود وخاك مهربانان اين ديار

مهرباني كي سرآمد ؟ شهر ياران را چه شد ؟

گوي توفيق و كرامت درميان افكنده اند

كس به ميدان درنمي آيد ، سواران را چه شد ؟

صدهزاران گل شكفت و بانگ مرغي برنخاست

عندليبان را چه پيش آمد ؟ هزاران را چه شد ؟

زهره سازي خوش نمي سازد ، مگرعودش بسوخت ؟

كس ندارد ذوق مستي ، مي گساران را چه شد ؟

حافظ ، اسرارالهي كس نمي داند ، خموش

ازكي مي پرسي كه دور روزگاران را چه شد ؟

ادامه دارد....


 



[ سه شنبه 12 آبان 1388  ] [ 3:46 PM ] [ حسین عبداله زاده ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By R A S E K H O O N :.

درباره وبلاگ

آرشيو مطالب
آمار سایت
کل بازدید : 30155 نفر
كل مطالب : 62 عدد
کل نظرات : 1 عدد
تاریخ ایجاد وبلاگ : شنبه 2 آبان 1388 
آخرین بروز رسانی : شنبه 11 آبان 1392