از چند جهت مي توان گفت: براي شيطان راه توبه و برگشت وجود ندارد. 1 – قرآن مجيد اعمالي را قابل توبه مي داند که از روي ناداني انجام گيرد: «انما التوبة علي الله للذين يعملون السوء بجهالة؛ پذيرش توبه بر خدا است نسبت به کساني که از روي جهالت کار زشت انجام مي دهند».(1) 2 – يکي از شرايط توبه، جبران گذشته و اصلاح آن است و اين امر براي شيطان قابل اجرا نيست، زيرا گناه او علاوه بر نافرماني خدا، گمراهي بسياري از مردم بوده است. کسي که ديگري را گمراه کرده، اگر بخواهد توبه کند و توبه اش پذيرفته شود، بايد همه آن ها را هدايت نمايد. چگونه مي تواند شيطان، افرادي را که در طول قرن هاي متمادي به هر طريق گمراه کرده، هدايت کند؟! پي نوشت ها : 1 – نساء (4) آيه 17. گردآوري : گروه اينترنتي نيک صالحي
در جاي ديگر فرمود: «پروردگارتان رحمت بر بندگان را بر خود نوشته است که هر کس از روي ناداني کار زشتي انجام دهد، سپس توبه نمايد و خود را اصلاح کند، او توبه پذير و مهربان است».(2)
منظور از جهالت، ندانستن نيست، بلکه عمل زشتي است که از روي طغيانگري و عناد سر نزده باشد، بلکه از روي هوي و هوس انجام شده باشد. در روايتي از امام صادق (ع) نقل شده که مقصود از جهالت ، گناهي است که بندة خدا آن را انجام مي دهد که گرچه از حکم آن آگاه مي باشد، ولي آن گاه که تصميم مي گيرد عمل خلافي انجام مي دهد، در واقع جاهل است. آن گاه حضرت به آيه اي که مربوط به حضرت يوسف (ع) است استدلال مي کند.(3) قرآن مجيد از يوسف ياد مي کند که وي به برادرانش گفت: آيا به خاطر داريد ستمي که بر يوسف و برادرش روا داشتيد، در حالي که همگي نادان بوديد؟(4) ناداني به معناي ناآگاهي آنان از زشتي ظلم نبود، بلکه همگي آن را مي دانستند، ولي اين علم در بازداري آنان مؤثر نبود، گويي نسبت به زشتي کار خود به کلي ناآگاه بودند. خودخواهي و هوي و هوس مانند حسادت ميان آنان و زشتي عمل پردة ضخيمي پديد آورده بود.
بر اين اساس شيطان که از روي طغيان و تمرد نافرماني خدا را کرد، راه توبه را روي خود بسته است. شيطان از خدا مي خواهد به او مهلت دهد تا ديگران را گمراه کند، نه اين که به جبران گذشته بپردازد. «از آيات قرآن استفاده مي شود که شيطان بعد از انجام آن گناه و ايستادگي و لجاجت در برابر پروردگار سعادت و نجات خود را در جهان ديگر به کلي به خطر انداخت، بنابراين ، گناهان شيطان به حدي است که قابليت توبه را از او سلب کرده و توبة او قابل پذيرش نيست و جايگاه ابدي او جهنم خواهد بود».(5)
2 – انعام (6) آيه 54.
3 – بحارالانوار، ج6، ص 32.
4 – يوسف (12) آيه 89.
5 – تفسير نمونه، ج6، ص 112 – 105، با تلخيص.
-
جمعه 9 مهر 1389
6:51 AM
نظرات(0)
از مقدّس ترین پیوندي که بین انسان ها وجود دارد، پیوند ازدواج و همسرداري است. خداوند متعال آن را از نشانه هاي خود دانسته مي فرماید: من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها؛(1) از نشانه هاي(قدرت و دانش) او این است که از جنس خودتان همسراني براي شما آفرید تا با آن ها آرامش یابید. منتهي این ازدواج انگیزه هاي مختلف و انواع متعدد دارد. انواع پیوندها بر خلاف پندار عدّه اي که پیوند خانوادگي ها را همسان و همانند مي دانند واقعیت این است که ازدواج ها بسان زندگي متنوع و گوناگون هستند. 1- پیوند قالبي و محیطي 2- پیوند غریزي و حیواني 3- پیوند هوسي و عیّاشانه 4- پیوند ریاکارانه و تفاخرانه 5- پیوند تقلیدي و دنباله روانه 6- پیوند اقتصادي و تجاري و حسابگرانه 7- پیوند سیاسي و تدبیرگرایانه 8- پیوند انساني و اخلاقي 9- ازدواج هدفمند درس آموز، تاریخ ساز الهام بخش همراه با معنویت و آگاهي.(2) رسول خدا(ص) فرمود: من تزوّج امراةً لایتزوّجها الّا لجمالها لم یرفیها ما یحبّ و من تزوّجها لما لها لایتزوّجها الّا وکلّه اللّه الیه فعلیکم بذات الدّین؛(3) هر که با زني به خاطر زیبایي اش ازدواج کند، دلخواه خود را در او نبیند و هر که با زني به خاطر مال و ثروتش ازدواج کند خداوند او را با همان مال و ثروت واگذارد. پس بر شما باد به(ازدواج) با زنان متدین. پیوند خدیجه با پیامبر اکرم(ص) پیوند آگاهانه، معنوي، الهام بخش و تاریخ ساز بوده است. یعني از همان نوع آخر پیوندها. ویژگي هاي این پیوند پیوند خدیجه با پیامبر اکرم(ص) خصوصیات و ویژگی هاي متعددي دارد که به نمونه هایي اشاره مي شود: الف: ازدواج آگاهانه: خدیجه از طرق کتب ادیان گذشته، مشاوره با بزرگاني چون ورقه بن نوفل(4) مطالعه شخصي و خصوصي در رفتار و اخلاق محمّد(ص) و الهامات الهي دریافته بود که محمّد(ص) پیامبر خاتم، و رسول آخرالزمان است و داراي برترین اخلاق مي باشد به این جهت اقدام به ازدواج با او کرد. 1- آگاهي از رقباي محمد(ص) جناب ابوطالب مي گوید: انّ خدیجة امراة کاملةٌ....و خطبها ملوک العرب و رؤسائهم و سنادید قریشٍ و سادات بني هاشمٍ و ملوک الیمن و اکابر الطّائف و بذلوا لها الاموال فلم ترغب في احدٍ و رأت انّها اکبر منهم؛(5) به راستي خدیجه بانویي است کامله که شاهان عرب و سران آن ها و دلاوران قریش و بزرگان بني هاشم و شاهان یمن و سردمداران طائف از او خواستگاري کردند و مال زیادي نیز(حاضر شدند) بپردازند، اما او به هیچ یک از آنان روي موافق نشان نداد و خود را برتر از آنان یافت. جملات فوق نشان مي دهد که خدیجه هم از رقباي پیامبر بخوبي شناخت داشت و هم از جایگاه و منزلت آینده خویش با خبر بود. 2- آگاهي از آینده محمّد(ص) از حضرت صادق(ع) درباره شخصیّت حضرت خدیجه، و این که ازدواج او با پیامبر از سر آگاهي و شناخت بود، چنین رسیده است و هي سیدة نساء قریشٍ و قد خطبها کلّ صندید و رئیسٍ قد ابتهم فزوّجتها نفسها للّذي بلغها من خبر بحیراء...؛(6) و او (خدیجه) سالار بانوان قریش است که تمام دلاوران و زمامداران از او خواستگاري نمودند ولي با کسي ازدواج کرد که خبر بشارت(نبوت) او را از بحیرا دریافت نموده بود. 3- آگاهي از نبوّت محمّد(ص) حضرت خدیجه نه تنها از آینده روشن پیامبر به صورت اجمالي با خبر بود، که دقیقاً از نبوّت آن حضرت در آینده خبر داشت. روزي به هنگام مشاوره با ورقه درباره ازدواج با محمّد(ص) از ناهمگوني مالي او با محمّد سخن در میان آمد. خدیجه گفت: عموجان اگر من به آرزوي خویش برسم و با این جوان با فضیلت ازدواج کنم، تمام ثروت خویش را فداي او مي کنم. ورقه در پاسخ گفت: اذن واللّه تسعدین و ترشدین و تحطین بنبي کریمٍ؛(7) در این صورت بخدا سوگند سعادتمند و رشد یافته و بهره برنده خواهي بود بخاطر(ازدواج) با نبي بزرگوار. به این جهت است که وقتي پیامبر مبعوث به رسالت شد، خدیجه(س) عرض کرد: طال ما عرفت ذلک؛ از دیر باز(در انتظار این امر بودم و) این را مي شناختم و صریحاً ایمان خود را اعلام کرد آمنت و صدّقت و رضیت و سلّمت؛(8) ایمان آوردم و تصدیق کردم(محمّد را) و راضي و تسلیم(امر الهي) شدم. 4- آگاهي از شرافت و اخلاق محمّد(ص) خدیجه از بزرگواري محمّد(ص) جایگاه اجتماعي او در نزد خویشان، امانت و صداقت و خوشرفتاري او کاملاً آگاهي داشت و این آگاهي را از راه اطلاعات همگاني و عمومي، و دقّت ها و زیر نظر گرفتن هاي خصوصي بدست آورد. در سفر تجارتي که محمّد(ص) (به نمایندگي از خدیجه) به شام داشت میسره غلام خدیجه کار و رفتار او را به شدّت زیر نظر گرفت نتیجه گزارش مفصّل میسره حاکي از امانت، درایت، کرامت، معنویت و اخلاق خوش آن حضرت بود. خدیجه وقتي گزارش میسره را شنید گفت: با این گزارش مهر و علاقه مرا نسبت به محمّد(ص) چند برابر کردي، آن گاه مبلغ دویست درهم و دو مرکب و لباس هاي گرانبها به میسره و همسرش به عنوان تشویقي داد.(9) مرحوم اربلي در این باره مي نویسد: «و کانت خدیجة امرأةً خازمة نبیلة شریفةً و هي یومئذٍ اوسط قریشٍ نسباً و اعظمهم شرفاً و عرضت نفسها علي النّبي و قالت: یابن عمٍّ انّي رغبت فیک لقرابتک منّي و شرفک من قومک و امانتک عندهم و صدق حدیثک و حسن خلقک(10) خدیجه بانوي خردمند و خردورز و با شرافت بود. او در روزگار خویش از نظر نسب و تبار از بهترین و بزرگ ترین قریش بود، و از نظر مالي(نیز) بیشترین ثروت را دارا بود. تمام قوم خدیجه خواستگار بي قرار خدیجه بودند. امّا او به آنان پاسخ منفي داد، و(با توجّه به آگاهي که از محمّد(ص) داشت) خود را بر نبي مکرّم عرضه کرد و گفت: اي پسر عمو! من بخاطر خویشاوندي و شرافت و امانتداري، راستي، و خوش خلقیّت به شما علاقمند شده ام(و خواهان ازدواج با شما هستم).»(11) 5- خواب الهام بخش در روزگاري که خدیجه در اندیشه شناخت بیشتر خلق و خوي محمّد(ص) بود شبي در عالم رؤیا دید که ماه از آسمان مکّه آرام آرام در سراي او فرود آمد! شگفت زده گردید و خواب خویش را براي تعبیر و تفسیر نزد عمویش ورقه برد و او پس از شنیدن داستان خواب او، نوید سعادت و نیک بختي جاودانه و توفیق همراهي و همسري آخرین پیامبر و زندگي و فداکاري در راه دین و آیین او را به وي داد.(12) واسطه هاي خدیجه خدیجه که بخوبي از خصوصیات اخلاقي و رفتاري محمّد(ص) آگاهي داشت و از آینده درخشان او به روشني باخبر بود. بر خلاف سنّت جامعه خویش به صدد برآمد که خود نظر مثبت محمّد(ص) را در ازدواج با او جلب کند، لذا افراد متعددي را در این راه واسطه قرار داد. مراسم خواستگاري هر چند خدیجه اصل تمایلات خویش را براي ازدواج با محمّد(ص) از طریق واسطه یا بي واسطه خود به پیامبر منتقل کرد ولي طبق رسوم زمانه رسم خواستگاري را به عهده بزرگان گذاشت به این جهت جناب ابوطالب از طرف محمّد(ص) به خواستگاري خدیجه رفت، و در جمع خانواده آنان این چنین اظهار کرد: الحمد لرب هذا البیت الّذي جعلنا من زرع ابراهیم و ذرّیة اسماعیل و انزلنا حرماً آمناً و جلعنا الحکّام علي النّاس و بارک لنا في بلدنا الّذي نحن فیه؛ حمد از آن پروردگار این خانه(کعبه) است که ما را از نسل ابراهیم و فرزند اسماعیل قرار داد و در کنار خانه امن خویش فرود آورد و ما را فرمانرواي مردم قرار داد و خیر و برکت خود را در این شهر و دیار بر ما ارزاني داشت. ثمّ ان ابن اخي هذا ممّن لایوزن برجلٍ من قریشٍ الّا رجّح به و لایقاس به رجلٌ الّا عظم عنه و لا عدل له في الخلق، و ان کان مقلّاً في المال فانّ المال رفد جار و ظلّ زائلٌ و له في خدیجة رغبةٌ ولها فیه رغبةٌ، و قد جئناک لنخطبها الیک برضاها و امرها و المهر علي في مالي...و له و ربّ هذا البیت حظّ عظیمٌ و دینٌ شائع و رأي کاملٌ...؛(17) پس براستي این برادر زاده من(محمد) با هیچ مردي از قریش سنجیده نمي شود مگر این که برتري مي یابد. و هیچ مردي با او قیاس نمي شود مگر این که بر او بزرگي مي یابد. و همساني براي او در میان مردم نیست، هر چند کم ثروت است، ولي مال و ثروت ناپایدار و هم چون سایه زودگذر و زائل شدني است، و او نسبت به خدیجه عشق و علاقه دارد و خدیجه نیز به او عشق مي ورزد، و ما با رضایت خدیجه و امر او براي خواستگاري نزد شما آمده ایم. و(ضمناً) مهریه او به عهده من و مال من است و براي او(محمد) قسم به پروردگار این خانه، بهره بزرگ، و عادت معروف و اندیشه کامل است.» در جملات فوق به امور مهمّي اشاره است که به اختصار از این قرار است: پاسخ شجاعانه و خردمندانه خدیجه در پاسخ ابوطالب ورقه عموي خدیجه که از عالمان مذهب مسیح و کشیش بزرگي بود لب به سخن گشود، ولي شکوه مجلس و هیبت با عظمت ابوطالب او را به گونه اي تحت تأثیر قرار داد که به لکنت زبان افتاد و از پاسخ مناسب و در خور سخنان ابوطالب بازماند. مدّتي مجلس خواستگاري به سردي گرایید ولي خدیجه آن بانوي خرد و کمال این گونه رشته سخن را بدست گرفت. فقالت خدیجه مبتدئة یا عمّاه انّک و ان کنت اولي بنفسي منّي في الشهود فلست اولي بي من نفسي قد زوجتک یا محمد نفسي و المهر علي في مالي فامر عمّک فلینحر ناقةً فلیولم بها.(18) پس گفت: اي عمو هر چند تو نسبت به من در شهادت برتري داري ولي نسبت به خودم (و امر ازدواجم) خودم برتر مي باشم. پس تزویج کردم خود را به تو یا محمد و مهر هم بر مال خودم باشد پس به عمویت دستور بده که شتر نحر کند و به مردم ولیمه دهد. برابر برخي روایات، عمروبن اسد عموي دیگر خدیجه خطبه شیواي جناب ابوطالب را پاسخ داد و رضایت دختر گرانقدر حجاز را اعلام نمود و از پي آن پدر دختر، با شادماني گفت: زوّجناها و رضینابه؛(19) خدیجه را به تزویج(محمد) درآوردیم و به این امر خشنودیم. اشعار زیباي یکي از حضّار یکي از شاعران با ذوق که در جلسه حضور داشت اشعار زیبایي درباره این خواستگاري و اظهار رضایت خدیجه نسبت به امر ازدواج سروده است: هنیأً مریئاً یا خدیجة قد جرتلک الطّیر في ما کان منک باسعد تزوّجت خیر البریّة کلّهو من ذاالّذي في النّاس مثل محمّد و بشّر به البرّ ان عیسي بن مریمٍو موسي بن عمرانٍ فیا قرب موعد اقرّت به الکتاب قدماً بانّهرسولٌ من البطحاء هاد و مهتد(20) اي خدیجه مبارک و گوارا باد که هماي بختت به سوي بلندترین قلّه سعادت پر کشید تو(امروز) با برترین انسان ازدواج کردي، چرا که کسي در بین مردم مانند محمّد نیست. دو نیکوکار(و پیامبر) یعني عیسي بن مریم و موسي فرزند عمران به او(و رسالت او) بشارت داده است و چه قدر نزدیک است موعد(ظهور رسالت محمّد). انفاق بي نظیر خدیجه پس از مراسم خواستگاري و عقد، عموي خویش ورقه را خواست آن گاه اموال فراواني در اختیار او گذاشت تا آن را به عنوان هدیه به حضور پیامبر گرامي اسلام ببرد و همین طور دستور داد تا در برابر دیدگان مردم اعلام کند که از این پس همه ثروت و امکانات اقتصادي و تجاري و بردگان او از آن محمّد(ص) است و با طیب خاطر و افتخار کامل به او بخشیده است. ورقه برابر دستور کنارخانه خدا آمد و در میان زمزم و مقام ابراهیم ایستاد و با صدایي بلند، همگان را ندا داد و گفت: اي مردم! گواه باشید و بدانید که خدیجه خود همه ثروت و امکانات خویش را از مزرعه و باغ و انواع دام ها گرفته تا غلامان و کنیزان و نیز مهر خویش را به محمّد بخشیده است و او نیز پذیرفته است.(21) پي نوشت ها: 

1- هاله خواهر خدیجه: خدیجه هاله، خواهر خوش فکر و با تجربه خود را به عنوان سفیري به نزد عمّار فرستاد تا با درایت و راستي زمینه ازدواج او با محمّد را فراهم نماید. عمار مي گوید: من هاله خواهر خدیجه را در راه صفا و مروه دیدم، او از من خواست تا مراتب مهر و علاقه پاک و ارادت خالصانه خواهرش خدیجه را به محمّد(ص) به گونه اي شایسته و با رعایت ادب و خیرخواهي اعلام نموده و به هر صورتي که صلاح مي داند حضرت را براي این پیوند آماده سازد و من نیز با ارادت خالصانه که با محمّد(ص) داشتم و رابطه دوستانه اي که میان ما بود، مقدّمات این کار را فراهم نمودم.(13)
2- نفیسه: گروهي بر این باورند، که حضرت خدیجه، بانویي هوشمند و با تجربه به نام نفیسه را به عنوان سفیر خویش به سوي محمّد(ص) فرستاد او ضمن گفتگو با آن حضرت، پرسید که چرا ازدواج نمي کند و اضافه کرد که خدیجه تمایل دارد با او ازدواج کند، محمّد(ص) نیز بعد از سخناني بناشد موضوع را با عموها و عمّه ها در میان گذارد.(14)
3- مشورت با ورقه: در جاي دیگر مي خوانیم که خدیجه علاقه و محبّت خود را نسبت به محمّد(ص) با عموي خود ورقه در میان گذارد و از او راه چاره جویا شد او نیز خواست که از طریق راز و نیاز به خداي ابراهیم و دعا مي تواند به این خواسته اش برسد.(15)
4- مطرح نمودن با خود پیامبر: بعد از طي مراحل قبل خدیجه، مسأله را به صورت بسیار ظرافتمندانه با خود محمّد در میان گذارد. در بحار چنین مي خوانیم: «و قالت یا سیّدي اما ترضي انّي اخطب لک امرة تحسن بقلبي؟ قال نعم، قالت: قد وجدت لک زوجة و هي من اهل مکّة من قومک و هي اکثرهن مالاً و احسنهن جمالاً و اعظمهنّ کمالاً و اعفهنّ فرجاً و ابسطهن یداً طاهرة و مصونة ساعدک علي الامور و تصنع منک بالمیسور و لاترضي من غیرک بالکثیر و هي قریبة منک في النّسب قال و ماذلک، سمّیها لي، قالت هي مملوکتک خدیجه؛(16) گفت: آقاي من آیا رضایت مي دهي زني را که قلباً خوب مي دانم برایت خواستگاري کنم. فرمود: بلي. گفت: همسري براي تو یافته ام که اهل و از بستگانت مي باشد داراي جمال و مال و کمال و عفت و بخشندگي بیشتر است پاک و پاکیزه که در کارها یاریت مي کند و به کم نسبت به تو قانع است ولي نسبت به غیرت به زیاد هم قانع نشده است زني که از بستگانت مي باشد و تمام ملوک بر تو حسودي مي کنند جز این که من عیب هاي او را در کنار خوبي هایش مي گویم: فرمود: کیست؟ نام ببر، عرض کرد: او کنیزت خدیجه است.
1- اعتقاد به خداي یگانه و اختصاص دادن حمد و ستایش به او.
2- افتخار به این که از فرزندان و نسل ابراهیم و اسماعیل مي باشد.
3- شکرگزاري این نعمت که در حرم امن الهي ساکن شده اند و به عنوان رؤساي مردم مطرحند.
4- سخن از خیر و برکت مکّه به میان آوردن.
5- بیان جامع و کامل از شخصیّت با ارزش محمّد، که قابل برابري و مقایسه با دیگران نیست. و این که از همه مردان قریش و غیر قریش و حتي عالم هستي برتر است و داراي خرد و نظر کامل و جامع مي باشد.
6- با صداقت فقر مالي محمد(ص) را گوشزد کرد ولي به این امر نیز اشاره کرد که مال در امر ازدواج نقش اساسي ندارد، چون زوال پذیر و ناپایدار است.
7- عشق و محبّت محمّد به خدیجه و برعکس را که پایه و اساس زندگي است گوشزد نمود.
8- اشاره به احترام بزرگان از جمله پدر و عموي حضرت خدیجه(ورقه) نمود، که با امر و رضایت خدیجه براي جلب رضایت شما آمده ایم.
9- مهر را که حق زن است تضمیني نمود و آن را بر عهده خود قرار داد.
1. سوره روم، آیه 21.
2. با نگاهي به فروغ آسمان حجاز، خدیجه.
3. بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیة، ج 103، ص 235، ح 19؛ منتخب میزان الحکمه، محمدي ري شهري، سید حمید حسیني، قم، دارالحدیث ص 234.
4. و کان لخدیجه عم یقال له ورقةً و کان قد قرأ الکتب کلّها و کان عالماً حبراً و کان یعرف صفات النّبي الخارج في آخر الزمان؛ بحار، ج 16، ص 61، باب 5، تزوجه بخدیجه.
5. بحارالانوار، ج 16، ص 56، ح 75؛ الانوار الساطعه، ص 373.
6. قرب الاسناد، حمیري، تهران، مثنوي، ص 325؛ بحارالانوار، ج 17، ص 230، باب 2.
7. بحار، ج 16، ص 35، 93، ص 23 24.
8. همان، ج 18، ص 196، ح 223.
9. ر.ک: بحار، ج 16، ص 8، 18؛ سیره ابن هشام، ج 1، ص 26.
10. کشف الغمّه اربلي، بیروت، دارالاضواء، ج 1، ص 509.
11. بحارالانوار، ج 6، ص 104؛ المجالس السنّیه، سید محسن امین، ج 5، ص 6.
12. تاریخ یعقوبي، چ 1362، ج 1، ص 375، ترجمه محمد ابراهیم آیتي، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي.
13. فروغ آسمان حجاز، خدیجه، ص 116.
14. بحار، ج 16، ص 60، ج 35، ص 93.
15. بحار، ج 16، ص 54 55.
16. بحارالانوار، ج 103، ص 463 و ج 16، ص 13 14 حدیث 13، شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحدید، ج 14، ص 70، مناقب ج 1، ص 30، کافي ج 5، ح 374 باب خطب النکاح، ص 319.
17. بحارالانوار، ج 16، ص 14، باب 5، تزوجه بخدیجه(س)، حدیث 13.
18. بحار، ج 16، ص 19، مناقب آل ابيطالب، قم، دارالحدیث، ج 1، ص 42.
19. مناقب ابيطالب، ج 1، ص 41 43.
20. بحارالانوار، ج 16، ص 15؛ فروع کافي، کلیني، ج 5، ص 374 375.
21. فروغ آسمان حجاز، ص 128 129.
نويسنده: حجة الاسلام سید جواد حسیني
منبع: سايت حوزه
-
جمعه 9 مهر 1389
6:48 AM
نظرات(0)
والدين به دلايل زيادي نسبت به نوجوانان و جوانان سخت گيري مي کنند. اين در حالي است که نوجوان و جوان تصور مي کند که والدين به علت قديمي بودن و داشتن سن زياد حقايق را خوب درک نمي کنند، در جريان امور نيستند و با مسايل سياسي و اجتماعي روز آشنايي ندارند و به طور کلي آن ها را درک نمي کنند. بعضي از نوجوانان مقابل پند و اندرز دادن و نصيحت کردن والدين شان از خود مقاومت نشان مي دهند و به گفتار آنان به ديده شک و ترديد نگاه مي کنند. آن ها حتي مقابل پند و اندرز دادن و نصيحت کردن والدين شان از خود مقاومت نشان مي دهند و به گفتار آنان به ديده شک و ترديد نگاه مي کنند. در بعضي از خانواده ها پدران اغلب وقت شان را صرف امور شخصي مي کنند و جز براي غذا خوردن و خوابيدن به منزل نمي آيند. وقتي هم که به خانه مي آيند، باز فکرشان مشغول کارهاي بيرون ازخانه است و اوقات خود را صرف فرزندان نمي کنند، به وضع آن ها نمي رسند و با آن ها درد دل و نمي کنند. تصورشان اين است که وظيفه آن ها تنها تهيه غذا، پوشاک و مسکن است و کاري به چگونگي رفتار، کردار، ارزش ها، رغبت ها و نيازهاي روحي و رواني فرزندان شان ندارند. پدران در حضور فرزندان مادر را تحقير مي کنند، احترام او را نزد فرزندان نگه نمي دارند و در مقابل دستور مادر به فرزند دستور ديگري مي دهند و نظر مادر را رد مي کنند. حاکم مآبانه رفتار مي کنند، نه صميمانه و دوستانه. در بعضي از خانواده ها نيز مادران اغلب اوقات خود را صرف انجام کارهاي بيهوده شخصي و گردش هاي دوستانه مي کنند و فرزندان شان را فراموش مي کنند و کاري نمي کنند که اين گونه امور از حداعتدال خارج نشود. در نتيجه فرزندان آن ها با داشتن مادر احساس تنهايي و بي مادري مي کنند. عده اي از مادران نيز در حضور فرزندان پدر را کوچک مي شمارند. دستور پدر به فرزند را رد مي کنند و او را از انجام فرمان او باز مي دارند و يا وقتي پدر در خانه نيست کارهاي خود را بزرگ جلوه داده و به رخ فرزند مي کشند و با عناوين مختلف سعي مي کنند فرزندشان را به طرف خود کشيده، او را جذب کنند. در بعضي از خانواده ها وضعيت و موقعيت خانواده طوري است که فرزندان در آن احساس ناامني کرده، خانواده را مرکز نابساماني مي دانند و هميشه نگران آتيه خود هستند. اختلافات شديدي که بين والدين از يک طرف و والدين و فرزندان از سوي ديگر، بين خواهران و برادران، بين والدين و اقوام درباره مسايل گوناگون وجود دارد و نيز دخالت هاي بي مورد اقوام در امور خانوادگي، به خصوص درباره طرز رفتار و يا معاشرت نوجوانان، مشکلاتي را براي آن ها به وجود مي آورند که گاهي منجر به فرار نوجوانان از خانواده مي شود و اين خود عواقب وخيمي را در پي دارد. تبعيض ميان فرزندان نيز براي آن ها مشکلاتي را ايجاد مي کند. تبعيض در توزيع محبت و توجه به آن ها، تبعيض در اجراي ضوابط و مقررات، تبعيض بين پسران و دختران و تبعيض در ميزان واگذاري کارهاي منزل، آن ها را به کج رفتاري و ناسازگاري مي کشاند. تحقير نمودن، کوچک کردن، پايين آوردن ارزش هاي شخصيتي نوجوانان و جوانان، سرزنش کردن آن ها به خصوص در حضور ديگران، مقايسه آنان با هم سن و سالان خود و به رخ کشيدن صفات و خصوصيات آن ها براي نوجوانان و جوانان بسيار ثقيل است. تاحدي که گاهي تحمل خود را از دست داده، گوشه گيري اختيار مي کنند و آرزوي مرگ مي کنند و يا در برابر اين گونه تحقيرها، عصيانگري کرده، دست به انتقام مي زنند. آزادي هاي بيش از حد و محدوديت هاي بيش از اندازه، اجراي برنامه هاي انضباطي شديد و افراطي و درخواست اطاعت کورکورانه در دوران بلوغ، آشفتگي هاي روحي فراوان در پي دارد و سبب عکس العمل هاي شديد نوجوان مي گردد. نوجوانان گاهي براي رهايي از رنج و ناراحتي، فقر و گرفتاري، نجات از سرزنش هاي مداوم و تحقيرهاي مکرر و خرد شدن شخصيت خود از خانه مي گريزند و فرار را بر قرار ترجيح مي دهند. گاهي نيز فرار آن ها از خانه به خاطر تنبيه و عبرت والدين است و گاهي به خاطر احساس بي پناهي و احساس ناامني از خانه مي گريزند و با مختصر محبتي که از طرف ديگران مي بينند، خود را تسليم آنان مي کنند. 
-
جمعه 9 مهر 1389
6:40 AM
نظرات(0)
موضوعات اصلي



