احساس کسالت و بيهودگي مي کنيد؟ شايد چنين احساسي بيشتر از آن که به جسم شما مربوط باشد به روح و روان تان بستگي داشته باشد شايد شما نياز به يک تلنگر روحي داشته باشيد. در واقع همان طور که انرژي فيزيکي و جسماني شما حاصل رژيم غذايي سالم، ورزش و استراحت مناسب است، انرژي رواني هم از طريق زيستن به انواع روش هايي حاصل مي شود که به شما احساس اميدواري، اعتماد به نفس، سرزنده بودن، عشق و نايل شدن به تمامي چيزهايي که دوست داريد، مي بخشند. از افرادي که مدام نق مي زنند و شاکي هستند يا اين که شما را درگير مشکلات شخصي خود مي کنند، حذر کنيد. بيشتر وقت خود را با افرادي سپري کنيد که به شما از خودتان احساس خوبي بدهند يا اين که به طريقي شما را احيا کنند و نيروي تازه اي ببخشند. به عبارتي ديگر با افرادي معاشرت کنيد که موج مثبت توليد مي کنند. مي توانيد چهار روش زير را که بسيار هم ساده هستند به منظور برخورداري از روحيه اي شاد و سالم امتحان کنيد: 3) همواره در زندگي خود برنامه هايي بزرگ و جديد داشته باشيد: براي اين منظور مي توانيد نقشه مسافرت بعدي خود را در سر بپرورانيد يا اين که شروع به نوشتن رماني کنيد که هميشه در ذهن تان بوده است. به جلو نگاه کنيد؛ هم چنين براي اين که روحيه شما تحريک شود بهتر است بر وقايع و اتفاقات برجسته زندگي تان مروري داشته باشيد. در نظر داشته باشيد که هر فردي از اميدهايي که براي آينده اش دارد، انرژي مي گيرد. زمان حال خود را بيشتر کنترل پذير کنيد و اداره آن را در دست بگيريد.
2) افراد مثبت انديش را به دنياي خود وارد کنيد: هر کسي نياز دارد اطرافش را افرادي احاطه کنند که به وي اهميت مي دهند و حتي در تاريک ترين ساعات زندگي اش از وي حمايت مي کنند. از افرادي که مدام نق مي زنند و شاکي هستند يا اين که شما را درگير مشکلات شخصي خود مي کنند، حذر کنيد. بيشتر وقت خود را با افرادي سپري کنيد که به شما از خودتان احساس خوبي بدهند يا اين که به طريقي شما را احيا کنند و نيروي تازه اي ببخشند. به عبارتي ديگر با افرادي معاشرت کنيد که موج مثبت توليد مي کنند. شايد ديگر زمان آن رسيده باشد از افرادي که فقط در ظاهر دوست شما هستند چشم بپوشيد، زيرا اين افراد فقط وقتي به شما احساس نياز داشته باشند به يادتان مي افتند.
4) هيچ گاه در گذشته ها زندگي نکنيد: به اين فکر نکنيد که اگر با فلان شخص دوست نمي شديد يا اين که اگر فلان شغل را بر نمي گزيديد چه مي شد يا اين که اگر فلان تصميم را نمي گرفتيد چه اتفاقي مي افتاد؟ در عوض بر زمان حال خود تمرکز کنيد و به آن چه نياز داريد انجام دهيد تا شما را به جلو براند، بينديشيد. دوست داريد شغل تان را عوض کنيد؟ در زندگي خود ماجراجوتر باشيد؟ گر چه نمي توانيد هر چيزي را که در زندگي تان اتفاق خواهد افتاد پيش بيني کنيد، اما مي توانيد با ريختن برنامه هايي مناسب تر به اهداف زندگي خود برسيد. در نظر داشته باشيد که تمام چيز هايي را که دوست داريد تغييرشان دهيد همگي قابل کنترل هستند. شما به راحتي مي توانيد مسير شغلي، روابط دوستانه و چگونگي گذراندن اوقات فراغت خود را در کنترل خود درآوريد. هر کسي مي تواند به راحتي براي سرنوشت خود تصميم بگيرد و اين امر که وظيفه مهمي است زماني امکان پذير است که از انرژي روحي بيشتري برخوردار باشد. هم اکنون وقت انجام چنين کاري است، زيرا مطمئنا انرژي شما بيشتر از زمان آينده خواهد بود.
-
چهارشنبه 12 خرداد 1389
4:48 AM
نظرات(1)
بيشتر ما نسبت به علائم هيجاني افسردگي مانند احساس نااميدي، غمگيني، تحريک پذيري يا اضطراب، احساس گناه يا بي ارزشي، کاهش علائم و انگيزه هاي زندگي، اشکال در تصميم گيري تفکر در مورد مرگ يا خودکشي و... تا حدودي آگاهي داريم اما ممکن است نسبت به علائم جسماني ناشي از افسردگي بي اطلاع باشيم.
سر و گردن:
مشکلاتي مانند سردرد، خستگي و گرفتگي گردن و سرگيجه ممکن است دلايل بي شماري از قبيل استرس و تنش داشته باشد. اگر ضربه اي به سر شما وارد نشده باشد يا به طور معمول به سردرد مبتلا نباشيد، سردرد، گرفتگي و دردهاي گردن شما مي تواند علامتي از افسردگي باشد. اگر شما مستعد افسردگي باشيد، در هنگام افسردگي سردردتان بدتر مي شود. افسردگي باعث تاکيد بيشتر فرد بر موارد منفي مي گردد(اين مساله يکي از علائم افسردگي است) فرد افسرده درد را شديدتر از حالت عادي احساس مي کند. گر چه تعداد کمي از سردردها، مربوط به بيماري هاي کشنده مي باشند، اما اگر سردرد شما بسيار شديد و يا با علائمي مانند تهوع و استفراغ همراه باشد بلافاصله به پزشک خود مراجعه کنيد.
بي خوابي:
يکي ديگر علائم شايع افسردگي بي خوابي است که مي تواند باعث ايجاد کمبود انرژي و کندي حرکتي بدن شود و به شکلي که روز را به شب رساندن به عملي طاقت فرسا تبديل مي شود. اگر شما در زندگي تان استرس داريد آن نيز مي تواند تاثيرات جسماني براي تان داشته باشد. در مجموع استرس و افسردگي مي توانند به خستگي و بي خوابي منجر گردند. ثبت روزانه علائم در يک دفترچه يادداشت مي تواند به شما در شناسايي الگوي تان و درک آن چه ممکن است باعث شروع علائم تان باشد کمک نمايد.
-
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1389
8:49 AM
نظرات(0)
پايداري در ازدواج هرگز کار راحتي نيست. زندگي مشترک ترکيبي از وجود دو نفر است که بايد با هم در تمام شرايط زندگي کنند. زن و شوهرها از دو فرهنگ متفاوت مي آيند که حتي ارزش هاي خانواده شان با هم يکي نيست. هر يک از آن ها شخصيت هاي متفاوتي دارند و ممکن است در درجه اول نقاط مشترک بسيار کمي را براي زندگي در کنار هم داشته باشند. در زندگي امروز ازدواج به علت استرس هاي موجود يک امر بسيار پرخطر تلقي مي شود. زندگي چنان سخت و پيچيده شده است که انتظارات زوجين از يکديگر با زمان هاي گذشته بسيار فرق کرده است. بنابراين براي همسران کم توان و بي تجربه بسيار مشکل است که در چنين شرايط پر از استرسي با يکديگر زندگي کنند و از اين رو برخي از زندگي ها پس از چند سال و گاه حتي چند ماه با شکست روبه رو مي شود. يکي از پيچيده ترين مشکلات در اين شرايط، وجود بچه هايي است که والدين آن ها از هم طلاق گرفته اند. آمار طلاق به نسبت دهه هاي قبل بسيار بالا رفته است و آمار دهه هاي 60 و 70 ميلادي به نسبت دهه هاي قبل بسيار بيشتر است. از اين رو مشکلات کودکاني که والدين شان از هم طلاق گرفته اند، بسيار حائز اهميت است. طلاق براي اغلب زن و شوهرها دردناک است، اما براي فرزندان آن ها که حتي درکي از مشکلات و مسائل پيچيده زندگي ندارند دردناک تر است. اين کودکان سوال هاي بي جواب بسياري را در ذهن خود دارند و در نهايت به علت نيافتن پاسخ درستي براي سوال هايشان خود را سرزنش مي کنند. اين مسأله براي نوجوانان بسيار مشکل است که در حالي که نمي دانند مشکل واقعي کجاست تصميم به حل آن مشکل بگيرند. طلاق تاثيرات بدي را روي بچه ها از هر سني که باشند مي گذارد. حتي نوزاداني که ظاهرا چيزي نمي دانند به راحتي حس مي کنند که والدين شان با هم مشکل دارند. قطعا اين موضوع آن ها را تحت تاثير قرار مي دهد و بسيار آسيب پذير مي کند. بچه هاي يکي، دو ساله با وجود اين که شرايط طلاق را درک نمي کنند، اما متوجه عدم حضور والدين شان مي شوند. آن ها اغلب گريه مي کنند و احساس ناامني دارند. اگر دقت کرده باشيد آن ها دوست دارند دائما به مادرشان بچسبند چرا که مي ترسند مبادا او را نيز از دست بدهند. اين بچه ها هنگامي که بزرگ تر مي شوند به علت افسردگي به موادمخدر و الکل روي مي آورند. طبق تحقيقات مشخص شده است که 63 درصد از آن ها مشکلات روحي و رواني چون ناراحتي، خشونت، ترس و افسردگي دارند. طلاق روي دخترها بيشتر تاثير مي گذارد. تحقيقات نشان داده است که دختراني که والدين شان از هم جدا شده اند اعتماد به نفس بسيار کمي دارند. به علت عدم حضور پدر که نوعي عشق از يک جنس مخالف را به او مي ورزد، دخترها پس از ازدواج قادر نخواهند بود تا با شوهر خود که جنس مخالف اوست رابطه برقرار کنند و زندگي زناشويي موفقي را نخواهند داشت. بيشتر آن ها خود را به علت اين که زيبا نيستند سرزنش مي کنند و فکر مي کنند به همين علت پدرشان آن ها را دوست نداشته و ترک شان کرده است. آن ها احساس تنهايي مي کنند و فکر مي کنند پس زده شده اند. يکي از بزرگ ترين نگراني هاي بچه هاي طلاق ترس از اين است که مبادا پدر يا مادري که با آن ها زندگي مي کند، تنهاي شان بگذارد. بيشتر آن ها چنين سوال هايي از خود مي پرسند«اگر مادرم هم مثل پدرم من را ترک کند چه اتفاقي برايم مي افتد؟» زندگي با ترس براي رشد آن ها بسيار مضر است. آن ها حتي مي ترسند که مبادا پدر يا مادرشان با شخص ديگري ازدواج کند. چون ازدواج والدين تغيير اساسي در زندگي آن ها ايجاد مي کند و اغلب فرزندان طلاق از به وجود آمدن تغيير در زندگي و برنامه زندگي خود مي ترسند. بسياري از زوجيني که تصميم به طلاق مي گيرند کمتر به مشکلاتي که در آينده براي فرزندان شان پيش مي آيد، فکر مي کنند و بر اين باورند که از پس حل مشکلات برمي آيند. البته در برابر اين انديشه بسياري از متخصصان نيز به اين نتيجه رسيده اند که زوج هايي که واقعا امکان زندگي با يکديگر را ندارند و هر روز را با جنگ و جدال و ناآرامي مي گذرانند، هيچ راه ديگري جز طلاق نخواهند داشت. بسياري برآنند که شرايط کودکي که در چنين محيطي زندگي مي کند به مراتب ناگوارتر از کودکي است که با طلاق مواجه مي شود. چنين کودکاني همواره در جهنم زندگي مي کنند و با آسيب هاي به مراتب جدي تري مواجه مي شوند.
-
یک شنبه 29 فروردین 1389
5:52 AM
نظرات(0)