داستان فلسفه در ايران، مفصل و پيچيده است.
-
پنج شنبه 17 دی 1388
6:33 AM
نظرات(0)
علم و معرفت محصول ارتباط خاص بين عالم و معلوم است. زمانى كه عالم، معلوم را دريافت مى كند، «معرفت» متولد مى شود. وقتى كه معلوم نزد عالم حاضر مى شود، عالم به ادراك و شناسايى معلوم اقدام مى كند. اگر معلومى نزد عالمى حاضر نگردد، قطعاً هيچ فهم و ادراكى رخ نمى دهد. دانستن، محصول يافتن است. به همين دليل، عالم زمانى معلوم را مى شناسد كه آن را دريافت كند. اگر دريافتى نباشد، شناختى نيز در كار نخواهد بود.البته تعريف «شناخت» ممكن نيست و هر آنچه در تعريف شناخت و علم و معرفت گفته شود، تعريفى حقيقى نبوده، تنها تعريفى لفظى خواهد بود. «معرفت» و «شناسايى» از مفاهيم بديهى اند و قابل تعريف نمى باشند. دليل اينكه شناخت قابل تعريف نيست آن است كه ما همه چيز را به علم مى شناسيم و آن را با علم روشن مى كنيم. حال اگر بخواهيم علم را نيز تعريف كنيم، اين تعريف در قالب دور خواهد بود، و اگر بخواهيم به غير علم تعريف كنيم و به غير علم بشناسيم، غير علم چيزى نيست كه با آن بتوان علم را مورد شناسايى قرار داد.1
علامه طباطبائى مى نويسد: «حصول العلم لنا ضرورى، و كذلك مفهومه عندنا»2 يا مى نويسد: «وجود العلم ضرورىٌ عندنا و كذلك مفهومُه بديهىٌ لنا.»3
مفهوم علم يكى از روشن ترين و بديهى ترين مفاهيم است و نه تنها نيازمند تعريف نيست، كه اساساً تعريف آن امكان ندارد; زيرا مفهوم واضح ترى از آن وجود ندارد كه معرّف آن واقع شود.
2. آگاهى انسان از مفهوم «علم»، وجدانى و حضورى است كه هر موجود زنده اى از همان ابتدا، بدون هيچ گونه ابهام و اشتباهى آن را درمى يابد.
3. در نزد عقل، همه چيز به وسيله علم روشن مى شود. پس ممكن نيست كه علم به وسيله غير علم روشن شود.
2. مطلق علم، چه تصور باشد، چه تصديق;
3. ادراك بسيط، چه تصور ماهيت باشد، چه تصديق به احوال و خواص آن;
4. ادراك جزئى، چه تصور جزئى باشد، چه حكم و تصديق جزئى;
5. ادراك جزئى ناشى از دليل;
6. ادراكى كه پس از جهل قرار دارد.
علم، الفاظ مشابه بسيارى دارد كه هر كدام از آن ها معناى خاصى با خود حمل مى كنند. اينك برخى از آن ها را به اختصار بررسى مى كنيم:
-
پنج شنبه 17 دی 1388
6:30 AM
نظرات(0)
موجوديت و عدم موجوديت ( 1 )
-
پنج شنبه 17 دی 1388
6:29 AM
نظرات(0)