جورج ای. آکرلوف (از۱۹۴۰)
جورج آکرلوف، همراه با مایکل اسپنس و جوزف استیگلیتز، جایزه نوبل سال ۲۰۰۱ را برای «تحلیل بازارها با اطلاعات نامتقارن» از آن خود کرد.
با اینکه بیشتر تئوری های اقتصاد با فرض اطلاعات کامل پی ریزی شده اند، اقتصاددانان متعددی در گذشته اثرات اطلاعات ناکامل را بررسی کرده اند. دو اقتصاددان بزرگ در این عرصه، لودویگ فون میزس و فردریش هایک بودند که با طرح این مساله که برنامه ریزان مرکزی به دلیل نداشتن اطلاعات لازم نمی توانند اقتصاد را طراحی کنند، شکست سوسیالیسم را پیش بینی کردند. یکی دیگر از گام های آزاد کردن فرض اطلاعات کامل این بود که فرض شود یک طرف از بازار اطلاعات بهتری از طرف دیگر دارد. این کاری بود که برندگان نوبل سال ۲۰۰۱ انجام دادند.
آکرلوف، در مقاله سال ۱۹۷۰ خود، «بازار اتومبیل های بنجل»(۱)، توضیح جدیدی را برای یک پدیده شناخته شده ارائه کرد: اینکه چرا اتومبیل های دست دومی که تنها چند ماه مصرف شده اند، به قیمتی خیلی پایین تر از قیمت خرید فروخته می شوند. مدل آکرلوف ساده ولی بسیار قوی بود. فرض کنید بعضی اتومبیل های دست دوم بنجل و بعضی دیگر با کیفیت باشند. اگر خریداران می توانستند اتومبیل های بنجل را از اتومبیل های با کیفیت تشخیص دهند، دو بازار به وجود می آمد، یکی برای اتومبیل های بنجل و دیگری برای اتومبیل های با کیفیت، ولی اطلاعات اغلب نامتقارن هستند: خریداران قادر به تشخیص اتومبیل های بنجل نیستند و این در حالی است که فروشندگان نسبت به این مساله کاملا آگاهند. بنابراین خریدار می داند که احتمال بنجل بودن اتومبیلی که مایل به خرید آن است وجود دارد و در نتیجه نسبت به حالتی که از باکیفیت بودن اتومبیل مطمئن می بود، حاضر به پرداخت قیمت کمتری است. این قیمت کمتر برای تمام اتومبیل های کارکرده انگیزه فروشندگان را برای فروش اتومبیل های باکیفیت از بین می برد.
ادامه مطلب
آرمن ای. آلکیان (از ۱۹۱۴)
آرمن آلکیان، اقتصاددان آمریکایی که در فرنسو کالیفرنیا زاده شد، از بسیاری جهات شبیه رونالد کوز است. او مانند کوز مقالات بسیار کمی را منتشر کرده است، ولی تنها تعداد بسیار کمی از آنها را می توان کم اهمیت خواند. مانند مقالات کوز، به مقالات آلکیان به صورت گسترده ای ارجاع داده شده است.
بسیاری از دانشجویان و دیگر افرادی که اقتصاد می خوانند با این فرض اقتصاددانان که بنگاه ها سود خود را بیشینه می کنند، مشکل دارند. یکی از ایرادهای آنها این است که مدیران بنگاه ها دانش کافی را برای بیشینه کردن سود ندارند.
در ۱۹۵۰ آلکیان در اولین مقاله مهم خود، «عدم اطمینان، تکامل و تئوری اقتصادی»(۱)، پاسخ محکمی برای این ایراد ارائه کرد. آلکیان در این مقاله این مساله را مطرح می کند که اگرچه ممکن است تمام بنگاه ها سود خود را بیشینه نکنند، تنها بنگاه هایی باقی می مانند که مدیران آنها، حال چه بر حسب شانس و چه آگاهانه، به بیشینه کردن سود نزدیک می شوند؛ بنابراین بنگاه هایی که ما مشاهده می کنیم، آنهایی هستند که سود خود را بیشینه می کنند؛ بنابراین به عقیده آلکیان، حداقل در طولانی مدت، برای توجیه فرض بیشینه کردن سود، نیازی به این نیست که اقتصاددانان نشان دهند که بنگاه ها این کار را انجام می دهند.
ادامه مطلب
دعوت به اقتصادخوانی
ما در جهان ناقصی زندگی می کنیم. پس لابد حیرت کرده اید چگونه می توانم سازوکار قیمت را چنین ابزار باشکوهی توصیف کنم. پاسخ این است که آنچه تا اینجا توصیف کردم سازوکار قیمت در جهان واقع نیست، بلکه مدل ایده آلی است که فقط در چند بازار اگر وجود داشته باشد پیدا می شود. حالا می خواهیم به سازوکار قیمت واقعی نگاه کنیم که با این دنیای ایده آل تفاوت دارد. (در فصول بعدی به اختلالات ناشی از مساله کارفرما کارگزار و محدودیت های حقوق مالکیت می پردازیم.)
۱) توزیع درآمد
با توجه به هشدارهای بحث شده در زیر، سازوکار قیمت به ما اطمینان می دهد اقتصاد نوع و مقداری از کالاها تولید می کند که مصرف کنندگان مایل به پرداخت قیمت های متناظر با هزینه های تولید آنها باشند، اما آیا این لزوما خوب است؟ اینکه مصرف کنندگان مایلند چقدر پول بابت کدام کالاها بپردازند در آسمان ها توصیه نشده است، بلکه تا حدودی به توزیع درآمد بستگی دارد. جامعه ای که توزیع درآمد برابرطلبانه تر دارد نسبت به جامعه ای که توزیع درآمد کاملا یکسویه ای دارد، خاویار کمتر و همبرگر بیشتری تقاضا می کند. به بیان دیگر، سازوکار قیمت برخی اوقات به خاطر دموکراتیک بودنش تحسین می شود؛ چون آنچه تولید می کند به چگونگی «رای دادن» مصرف کنندگان با دلارهایشان بستگی دارد. توضیح این نکته لازم است که در این «دموکراسی» تعداد آرایی که هر شخص دارد به درآمد وی بستگی دارد. این لزوما بد نیست.
ادامه مطلب