کارل منگر (۱۸۴۰ ۱۹۲۱)
کارل منگر (Carl Menger) از دو جهت یک شخصیت برجسته به حساب می آید. وی بنیانگذار اقتصاد اتریشی و همچنین یکی از سه موسس انقلاب مطلوبیت نهایی است.
منگر مستقل از ویلیام جونز و لیون والراس و با روشی متفاوت از آنها به نتایجی مشابه نتایج ایشان رسید. برخلاف جونز، منگر بر این عقیده نبود که کالاها دارای واحدهای مطلوبیت یا «یوتیل» هستند. بلکه، آنگونه که وی می نویسد، کالاها به این دلیل ارزشمند هستند که برای استفاده های متعددی که اهمیت های متفاوتی دارند، می توانند به کار گرفته شوند. برای مثال، اولین سطل های آب برای مهم ترین استفاده ها (مانند رفع تشنگی به جهت حفظ جان م.) به کار گرفته می شوند و سطل های بعدی برای استفاده های کم اهمیت تر. (مانند شست و شو، خنک شدن یا آب دادن گل ها. م.)
منگر از این رویکرد استفاده می کند تا پاسخی به پارادوکس الماس آب (۱) که موجب پریشانی آدام اسمیت شده بود ارائه دهد. او همچنین از آن برای رد نظریه ارزش کار استفاده کرد. او نشان داد که ارزش کالاها نه به خاطر کاری است که روی آنها انجام شده، بلکه به خاطر توانایی آنها در رفع نیازهای مردم است. در واقع، منگر نظریه ارزش کار را سر و ته کرد. اگر ارزش کالاها بر اساس اهمیت نیازهایی که رفع می کنند تعیین شود، ارزش نیروی کار و دیگر کالاهای مورد استفاده در تولید آن (که او آنها را «کالاهای مرتبه بالاتر» می خواند) از توانایی آنها برای تولید این کالاها تعیین می شود. اقتصاددانان جریان اصلی هنوز این تئوری را که آن را نظریه «تقاضای مشتق شده» می خوانند، قبول دارند.
ادامه مطلب
فردریش آگوست هایک (۱۸۹۹ ۱۹۹۲)
فردریش فون هایک انقلابی ترین اقتصاددان قرن بیستم است. او پیشرفت های بنیادی را در نظریه سیاسی، روانشناسی و اقتصاد انجام داد.
در رشته ای که ارتباط بین ایده ها اغلب تحت الشعاع بهبود یک نظریه اساسی قرار می گیرد، بسیاری از تلاش های وی به قدری قابل توجه است که مردم حتی پنجاه سال بعد از نوشته شدن شان آنها را می خوانند. برای مثال، بسیاری از دانشجویان دکترای اقتصاد، امروزه با خواندن مقالاتی که وی در دهه های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ در مورد اقتصاد و دانش نوشته، ایده هایی را از آنها استخراج می کنند که پیشگامان اقتصاد بینش کاملی از آنها ندارند. این عجیب نخواهد بود که حتی در سال ۲۰۵۰ هم مقدار قابل توجهی از اقتصاددانان با خواندن آثار وی چیزهای جدیدی یاد بگیرند. دنیل یرگین، در کتاب خود، Commanding Heights، هایک را برترین اقتصاددان نیمه دوم قرن بیستم می نامد.
هایک شناخته شده ترین پیرو مکتب اتریشی اقتصاد بود. او در واقع متاخرترین اقتصاددان مکتب اتریش بود که در اتریش به دنیا آمده و بزرگ شده بود.
ادامه مطلب
جورج ای. آکرلوف (از۱۹۴۰)
جورج آکرلوف، همراه با مایکل اسپنس و جوزف استیگلیتز، جایزه نوبل سال ۲۰۰۱ را برای «تحلیل بازارها با اطلاعات نامتقارن» از آن خود کرد.
با اینکه بیشتر تئوری های اقتصاد با فرض اطلاعات کامل پی ریزی شده اند، اقتصاددانان متعددی در گذشته اثرات اطلاعات ناکامل را بررسی کرده اند. دو اقتصاددان بزرگ در این عرصه، لودویگ فون میزس و فردریش هایک بودند که با طرح این مساله که برنامه ریزان مرکزی به دلیل نداشتن اطلاعات لازم نمی توانند اقتصاد را طراحی کنند، شکست سوسیالیسم را پیش بینی کردند. یکی دیگر از گام های آزاد کردن فرض اطلاعات کامل این بود که فرض شود یک طرف از بازار اطلاعات بهتری از طرف دیگر دارد. این کاری بود که برندگان نوبل سال ۲۰۰۱ انجام دادند.
آکرلوف، در مقاله سال ۱۹۷۰ خود، «بازار اتومبیل های بنجل»(۱)، توضیح جدیدی را برای یک پدیده شناخته شده ارائه کرد: اینکه چرا اتومبیل های دست دومی که تنها چند ماه مصرف شده اند، به قیمتی خیلی پایین تر از قیمت خرید فروخته می شوند. مدل آکرلوف ساده ولی بسیار قوی بود. فرض کنید بعضی اتومبیل های دست دوم بنجل و بعضی دیگر با کیفیت باشند. اگر خریداران می توانستند اتومبیل های بنجل را از اتومبیل های با کیفیت تشخیص دهند، دو بازار به وجود می آمد، یکی برای اتومبیل های بنجل و دیگری برای اتومبیل های با کیفیت، ولی اطلاعات اغلب نامتقارن هستند: خریداران قادر به تشخیص اتومبیل های بنجل نیستند و این در حالی است که فروشندگان نسبت به این مساله کاملا آگاهند. بنابراین خریدار می داند که احتمال بنجل بودن اتومبیلی که مایل به خرید آن است وجود دارد و در نتیجه نسبت به حالتی که از باکیفیت بودن اتومبیل مطمئن می بود، حاضر به پرداخت قیمت کمتری است. این قیمت کمتر برای تمام اتومبیل های کارکرده انگیزه فروشندگان را برای فروش اتومبیل های باکیفیت از بین می برد.
ادامه مطلب